header photo

گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران­­­­

گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران­­­­

رسول مهربان

جنش دموکراتیک آذربایجان و دولت انقلابی پیشه وری/ بخش ششم

قرارداد تشكيل شركت مختلط نفت ايران و شوروي

تاريخ چهارم آوريل 1926.پانزدهم فروردين ماه 1325

جناب آقاي سادچيكف سفير كبير دولت اتحاد جماهيرشوروي سوسياليستي- تهران.

آقاي سفير كبير پيرو مذاكرات شـفاهي كـه بين ما به عمل آمده است محترماً به استحضار آن جناب ميرساند كه دولت اعليحضرت شاهنشاهي ايران موافقت مينمايـد كـه دولتين ايران و شوروي، شركت مختلط ايران و شوروي را براي تجسسات و بهره برداري اراضي نفت خيـز در شـمال ايـران بـا شرايط اساسي ذيل ايجاد نمايند:

1 -در مدت بيست و پنج سال اول عمليات شركت، چهل ونه درصد سهام به طرف ايران و پنجاه و يك درصد سهام بـه طـرف شوروي متعلق خواهد بود و در مدت بيست وپنج سال دوم، پنجاه درصد سهام به طرف ايران و پنجـاه درصـد سـهام بـه طـرف شوروي متعلق خواهدبود.

2 -منافعي كه به شركت عايد گردد متناسب مقدار سهام هر يك از طرفين تقسيم خواهد شد.

3 -حدود اراضي كه براي تجسسات اختصاص داده ميشود همان است كه در نقشه اي كه جنابعـالي ضـمن مـذاكرات در روز بيست وچهارم مارس به اينجانب واگذار فرموده ايد، به استثناي قسمت خاك آذربايجان غربي كه در بـاختر خطـي كـه از نقطـة تقاطع حدود اتحاد شوروي و تركيه و ايران آغاز و بعد از سواحل شرقي درياچة رضاييه ي گذشته تا شهر ميانـدوآب مـيرسـد واقع است. همانطوري كه در نقشة مزبور روز چهارم آوريل سال 1946 اضافه تعيين گرديده است. ضمناً دولت ايـران متعهـد ميشود خاكي را كه در طرف غرب خط فوق الذكر واقع است به امتياز كمپاني هاي خارجي يا شركت هاي ايرانـي بـه اشـتراك خارجي ها با استفاده از سرمايه ي خارجي واگذار ننمايد.

4 سرمايه ي طرف ايران عبارت خواهدبود از اراضي نفت خيز مذكور در ماده ي سه كه پس از عمليات فني داراي چاههاي نفت و محصول آن قابل استفاده ي شركت خواهد گرديد و سرمايه ي طرف شوروي عبارت خواهد بود از هر قبيل مخـارج و آلات و ادوات و حقوق متخصصين و كارگران، كه براي استخراج نفت و تصفيهي آن مورد احتياج خواهد بود.

5 -مدت عمليات شركت پنجاه سال است.

6 -پس از انقضاي مدت عمليات شركت، دولت ايران حق خواهد داشت سهام شركت متعلق به شوروي را خريداري نمايد و يا مدت عمليات شركت را تمديد كند.

7 -حفاظت اراضي مورد تجسسات و چاه هاي نفت و كليه ي تأسيسات شـركت منحصـراً بـر عهـده ي قـواي تأمينيـه ي ايـران خواهدبود.

 قرارداد ايجاد «شركت نفت مختلط ايران و شوروي» مزبور كه بعد مطابق متن اين نامه عقد ميشود، به مجـردي كـه مجلس شوراي ملي ايران تازه انتخاب شده و به عمليات قانونگذاري شروع نمايند، در هرحال نه ديرتر از مـدت هفـت مـاه از تاريخ بيست و چهارم سال جاري، براي تصويب پيشنهاد خواهد شد.

 موقع را مغتنم شمرده احترامات فائقه را تجديد مي نمايد.

 

٣ -تلاش امپرياليسم انگليس و آمريكا براي دخالت در امور آذربايجان تحت پرچم سازمان ملل متحد

محافل جنگ طلب جهان حتي از اين اقدام دولت قوام كه نتيجه ي فشار و خواست اجتماعي ملت ايران بود، راضـي نشدند و همه ي تلاش و كوشش خود را براي طرح مسئله ي ايران در شوراي امنيت به كار بردند و «درباره ي شكايت ايران به شوراي امنيت، دولت هاي آمريكا و انگليس مايل بودند كه اين شكايت از شـورا پـس گرفتـه نشـود تـا بتواننـد ان را دستآويزي عليه شوروي قرار دهند».1

و با آنكه دولت ايران شكايت خود را پس گرفته بود، محافل جنگطلب جهاني كه تسلط كامل بر شوراي امنيـت وسازمان ملل متحد داشتند، قانع نشدند و روزنامه هاي طرفدار سيد ضياء عليه سياسـت صـلح و آشـتي دولـت قـوام هنگامه اي برپا كردند. وجود چنين نيروي ضد شوروي در داخل كشور و هيئت حاكمه ي ايران، محافل جنگ طلـب جهاني را به تمهيد مقدمات و فراهم كردن وسايل حمله ي مستقيم به اتحاد جماهير شـوروي اميـدوار كـرد. دولـت

قوام در تاريخ 26 فروردين ماه شكايت خود را از شورا پس گرفت و اين تسليم و عقب نشيني فقط در اثر سياسـت حفظ صلح دولت شوروي و با حمايت گسترده محافل دموكراتيك جهان و ايران حاصل شد. اما محافل جنگ طلب آمريكا و انگليس دست از توطئه و ارعاب برنداشتند و مجدداً به تحريك دربار، حسين عـلاء سـفير كبيـر ايـران در واشنگتن به سخنان تحريك كننده اي عليه شوروي ادامه داد.

سياست صلح و مسالمت با همسايه ي شمالي عـلاوه بـر آنكـه ناپايـدار بـود، شـديداً زيـر نفـوذ ارتجـاع و دربـار قرارگرفت، و اين خطري بود كه حزب توده ي ايران به آن توجه داشت و همه ي تـلاش و پـيگيـري حـزب تـودة ايران براي ايجاد يك جبهه ي واحد ملي و دموكراتيك براي رفع آن خطر بود و روزنامه ي رهبر ارگان حـزب تـودة ايران اعلام كـرد: «براي تحصيل پيروزي لزوم يك جبهه ي واحد و نيرومند ملي با مشاركت حتمي و مؤثر حزب تودة ايـران ازهميشه بيشتر آشكار مي باشد» 2

به دنبال تعهد و توافق قوام با اتحاد جماهيرشوروي، تصميم هيئت وزيران و ابلاغيه دولت دربـاره ي آذربايجـان بـه شرح زير اعلام شد:

اختياراتي كه در قانون مصوب ربيع الثاني 1225 قمري به موجب اصل 29 و 90 و 91 متمم قانون اساسـي بـراي انجمـن هـاي ايالتي و ولايتي تصويب شده، در آذربايجان به طور ذيل تصريح و تأييد ميشود:

1 -رؤساي كشاورزي و بازرگاني و پيشه وهنر و حمل ونقل و فرهنگ و بهداري و شهرباني و دواير دولتي و دادرسي و دادستاني و ناظر دارايي به وسيله ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي انتخاب و مطابق مقـررات احكـام رسـمي آنهـا از طـرف دولـت صـادرخواهدشد.

2 -تعيين استاندار با جلب نظر انجمن هاي ايالتي با دولت خواهدبود و نصب فرماندهان قـوامي نظـامي و ژانـدارمري از طـرف دولت به عمل خواهدآمد.

3 -زبان رسمي آذربايجان مانند ساير نواحي كشور ايران فارسي مي باشد و كارهاي دفاتر در اداره هاي محلي و كارهـاي دوائـر دادگستري به زبان هاي فارسي و آذربايجاني(تركي) صورت ميگيرد، اما تدريس در پنج كلاس بـه زبـان آذربايجـاني صـورت مي گيرد.

4 -هنگام تعيين عايدات مالياتي و اعتبارات بودجه ي كشور، دولت درباره ي آذربايجان صورت بهبود آبادي و عمـران شـهرها و اصلاح كارهاي فرهنگي، بهداري، و غيره را در نظر خواهد گرفت.

5 -فعاليت سازمان هاي دموكراتيك، در آذربايجان و اتحاديه ها و غيره مانند ساير نقاط كشور آزاد است.

6 -نسبت به اهالي و كاركنان دموكراسي آذربايجان براي شركت آنها در نهضت دموكراتيك مانند گذشـته تضـييقات بـه عمـل نخواهدآمد.

7 -با افزايش نمايندگان آذربايجان به تناسب جمعيت حقيقي آن ايالت موافقت حاصل است و در بدو تشـكيل دوره ي پـانزدهم تقنينيه پيشنهاد لازم در اين باب به مجلس تقديم خواهدشد كه پس از تصويب كسري عده براي همان دوره انتخاب شود.

نخست وزير قوام السلطنه 3

براي مذاكره و بررسي اين پيشنهادات، هيئت نمايندگان دولت قوام از مستشارالدوله صادق، شيخ حسـين لنكرانـي، فرمانفرماييان، ايپكچيان، مورخ الدوله سپهرو مظفر فيروز تعيين و بـراي مـذاكره بـا هيئـت ملـي آذربايجـان اعـلام آمادگي كردند، و از هيئت ملي آذربايجان، سيد جعفر پيشه وري، صادق پادگان،دكتر جهانشاهلو، فريـدون ابراهيمـي، صادق ديلمقاني، تقي شاهين و محمدحسين سيف قاضي در مذاكرات شركت كردند. اما گفتگوي طولاني دستآورد كوچكي داشت و اساس اختلاف به جاي خود باقي ماند، زيرا هيئت حاكمه ي ايران به هيچوجه نمي توانست تقسـيم اراضي خالصه و مالكين فراري و تعديل بهره ي مالكانه را كه حكومت ملي آذربايجـان بـه سـرعت اجـراء و تنفيـذ كرده بود، تحمل كند. علاوه بر آن شاه به هيچوجه عضويت افسراني كه از زير بار ستم روابط استعماري ارتش ايران فرار كرده و در خدمت نيروي ملي آذربايجان بودند، تحمل نمي كرد و حاضر به شناسايي نيروي مسلح فدايي خلـق

آذربايجان به عنوان جزيي از ارتش ايران نبود، و ميگفت: «اگر دو دستم را قطع كنيد موافقتنامـه قـوام و پيشـه وري را امضا نميكنم».4

پيشه وري در مورخه ي 25/2/25 بلافاصله پس از بازگشت به تبريز گزارش مشروحي به مردم آذربايجـان داد. ايـن گزارش بسيار مشروح و مفصل است، و بنا به اهميتي كه اين نطق در شناخت علت اختلاف شـادروان پيشـه وري و جنبش دموكراتيك آذربايجان با مجموعه ي هيئت حاكمه ايران دارد، قسمت هايي از آن نقل ميشود:

به طوري كه همه ميدانيم نداي آزادي كه از شهر تبريز مركز وطن عزيزمان برخاست، با وجود جاروجنجال و شايعات افتراآميز مخالفين در سريعترين اوقات ابتدا در تهران، و سپس در تمام جهان منعكس شد. هيئت حاكمه ي تهران كه هر اقدام و عمل نو و مترقي را عامل اضمحلال و نابودي خود مي شمرد، به جاي تأمين درخواست هاي قانوني و مشروع ملت آذريايجان با اسـتفاده از دستگاه زور و بيدادگري كه در اختيار داشت به عوض آزادي و به جاي اختيار حق و عدالت،شلاق و حبس و تبعيـد و قتـل و غارت هاي فجيع را مجرا داشت. هنوز شهريور ماه پايان نيافته بود، كه در دهات و شهرها به قواي ژاندارم و پليس نظامي دستور رسيد كه فرقه دموكرات را به زور اسلحه برچينند و رهبران آن را توقيف كنند. اين امر سبب وحشت و اضـطراب عمـوم ملـت آذربايجان شد خصوصاً كه جان و مال و حيثيت و نأموس دهقانان به دست كثيف ترين و رذلترين محصـول رژيـم رضـاخاني يعني ژاندارم دزد و طمع كار سپرده شد. بدين طريق مبارزه ي جدي و شديد ملت آذربايجان آغاز گرديد.كارها از حدود فرقـه و تشكيلات تجاوز كرد و صورت عمومي به خودگرفت و مردم براي رهايي خويش از چنگـال ظلـم و اسـارت يـك بـاره قيـام نمودند...

حكومت تهران خواست سازمان ژاندارمري را كه اساساً مخالف قانون اساسي است، قانوني معرفي كرده، نفوذ وحشـت زاي ايـن قوه ي منحوس را مجدداً به آذربايجان بازگرداند و توسعه دهد. ... 5 ملت ما از اداره ي قشون خـود عـاجز نيسـت. اگـر تهـران آذربايجاني ها را واقعاً ايراني ميداند، اشخاصي را كه پيشنهاد مي كنيم به فرمانده ي قشون تعيين نمايد. و البته ايـن مسـئله بـراي آنها خوش آيند نبود و حكومت در ايران را نيز منحصر به سه چهار نفر مي شمارند. علاوه بر اين خواستند بـه مـا بفهماننـد كـه فرمانده ي كل قوا و بعضي مقامات مسئول به اينكار رضايت نمي دهند. ما مسئله ي فرمانده ي كل قـوا را روي اسـاس مشـروطه تفسير مي كنيم. به عقيده ي ما فرمانده كل قوا فقط حق دارد فرمان اعلان جنگ به دولت هاي خارجي را كه از تصـويب مجلـس شوراي ملي گذشته باشد، امضا نمايد. مداخله ي فرمانده ي كل قوا در ساير امور به علت عدم مسئوليت برخلاف آزادي و اصول مشروطيت است. رضاخان از همين فرمانده ي كل قوا استفاده كرده آزادي را در ايران ريشه كن كرد و ايران را به پرتگاه هلاكتي كه همه از آن اطلاع داريم سوق داد. حالا ايجاد يك فرمانده كل قواي مطلق برخلاف آزادي ملـت ايـران مـي باشـد. 6 اگـر مقامات غيرمسئول در اين كار اصرار به خرج دهند حوادث بزرگي در ايران روي مي دهد كـه معلـوم نيسـت بـه نفـع مقامـات غيرمسئول تمام شود. بدين ترتيب مسئله ي سازش را، كه ظاهراً امري ساده است از راه سفسطه منحرف نموده و ما را 15 روز در تهران معطل نمودند، و بدون اخذ نتيجه مجبور به بازگشت به تبريز كردند. خلاصه ي كلام اين است كه هيئت حاكمـه ي تهـران مي كوشد كارهاي بزرگ و اصلاحاتي را كه شروع كرده ايم از بين ببرد. شهرها را به قبرستان مبدل نمايد و ملت ما را كه تازه از زير بار فشار ظلم و بيدادگري ژاندارم هاي دزد و مأمورين مخطي و جنايتكار نجات يافته دوباره به دست آنان بسپارد...در نظـرحكومت هايي مثل صدر، حكيمي، ملت آذربايجان يعني ذوالفقاري كور، ميرجواد، ابوالقاسم جـوان، اميـر نصـرت اسـكندري و صادق مجتهدي. ما اشخاصي ساده هستيم ولي سادگي ما نيز آنقدر نيست كه كاسه ي زير نـيم كاسـه را تشـخيص نـدهيم. مـا ديپلمات نيستيم ولي از ديدن دم خروس عاجز نيستيم. كليه دعوا سر لحاف ملانصرالدين است يعني بر سر اراضي كه دهقانان به دست آورده اند و حق حاكميتي كه مردم تحصيل كرده اند، ميباشد. 7

فضاي سياست بين الملي در اين زمان از جانب محافل جنگ طلب تيره وتار بود. با آنكه نيروهـاي دولـت شـوروي روز 19 ارديبهشت 1325 كاملاً از ايران رفتند و مي بايست مفاد اعلاميه ي مسكو و موافقتنامه ي قوام- سـادچيكف زمينه ي مناسبي براي اجرا پيدا كند، اما هيئت حاكمه ي ايران نفع خود را در همراهي با محافل جنگ طلب تشـخيص ميداد، زيرا شيوخ و رجال سياسي ايران مي دانستند تـا هسـته ي وسـيع مقاومـت و كـانون پـر حـرارت و انقلابـي

آذربايجان وجود دارد، اساس مالكيت و ثروت و قدرت آنان در تزلزل اسـت، و بـه فنـاي كامـل تهديـد مـي شـود. بنابراين همراهي مطيعانه و نوكرمأبانه ي خود را با محافل جنگ طلب آمريكـا و انگلـيس كـه درصـدد تحميـل يـك جنگ هسته اي و سريع عليه شوروي بودند، نشان دادند.

در اين ميان حسين علاء در مورخه ي 21/2/25 يعني سه روز پس از عقب نشيني و مراجعت ارتش شوروي از نـوار مرزهاي شمالي ايران طي نامه اي به تريگولي دبير كل سازمان ملل متحد نوشت: «در نتيجه ي مداخلاتي كه قـبلاً راجـع به آنها شكايت شده دولت ايران هنوز قادر به اجراي اختيارات خود در آذربايجان نمي باشد و دخالت شوروي در امـور داخلـي ايران پايان نيافته است، بنابراين ممكن نشده است درباب گزارشاتي مشعر بر اينكه سربازان بـا لبـاس غيرنظـامي در آذربايجـان مانده اند و تجهيزات نظامي به اختيار كساني كه حق حاكميت و تماميت كشور ما را مورد حمله قرارداده اند گذشته اند، تحقيقات به عمل آيد. مادام كه دولت نتواند اختيارات كامل خود را در آذربايجان اجرا كند، ميسر نيست تحقيقات مكفي به عمل آيد و يا دولت ايران گزارش رضايت بخش بدهد» 8

اين توطئه ها ادامه داشت تا اينكه بالاخره در جلسه ي روز چهارشنبه اول خرداد ماه 1325 شوراي امنيـت، مسـئله ي ايران به طور نهايي مطرح گرديد و به نوشته ي سالنامه ي پارس سال 26 ،جريان آن بدين قراربود:

در جلسه ي روز چهارشنبه اول خرداد سال 1325 شوراي امنيت، موضوع ايران مطرح گرديد، رئيس هيئت نمايندگي شوروي دراين جلسه حضور نداشت. در آغاز جلسه رئيس شورا نامه اي كه آقاي علاء سفير كبير ايران در واشنگتن از طرف نخسـت وزيـر ايران درباره ي تخليه تبريز و شش شهر ديگر آذربايجان به شوراي امنيت داده بود، قرائت كرد. در نامه ي مذكور تذكر داده شـد كه هيئت اعزامي ايران تبريز و شش شهر ديگر آذربايجان را با دقت بررسي نموده اسـت. در ايـن شـهرها اثـري از سـربازان و مهمات شوروي ديده نشده است، بنابراين تقاضاي خارج شدن شكايت ايران از دستور شوراي امنيت مي شود. سـپس نماينـده ي دولت آمريكا اظهار داشت، گزارشي كه به دولت ايران رسيده كامل نيست زيرا شهرهايي كه در آن ذكر شـده فقـط قسـمتي از آذربايجان را تشكيل مي دهد، لذا پيشنهاد مي نمايد كه شوراي امنيت مذاكره در قضيه ي ايران را به تعويق اندازد و مسئله ي ايران هم چنان دردستور شورا بماند تا هنگامي كه اوضاع ايران به خوبي روشن شود. پس از آن نماينده ي انگلسـتان بـا نظـر دولـت آمريكا موافقت نمود و گفت: گزارشي كه به دولت ايران رسيده موقتي است و جنبه ي دائمي و كلي ندارد.ولي نماينده ي لهستان با اين نظر مخالفت كرد و گفت: چون دولت ايران شخصاً به شوراي امنيت شكايت تقديم داشته، لذا بايد مطابق همان اصل اين گزارش دولت ايران هم قبول شود. پس از نماينده ي لهستان آقاي علاء نماينده ي دولت ايران به جلسه دعـوت شـد و در آنجـا حضور يافت و شروع به صحبت نمود و گفت من نامه ي اخير آقاي قوام السلطنه نخست وزير ايران را راجع به تخليه ي آذربايجان از نيروهاي شوروي يك نامه ي قطعي تصور نمي كنم. اكنون در آذربايجان يك ارتش از ياغيان به وجود آمـده اسـت كـه تحـت نظارت شوروي ها تشكيل يافته و اين ارتش از ورود سربازان ايراني به آذربايجان مخالفت مي كنـد. سـپس شـوراي امنيـت بـا پيشنهاد نماينده ي هلند كه تقاضا نموده بود قضيه ي ايران براي مدت كوتاهي به تعويق افتد موافقت نمود كه قضيه ي ايـران هـم چنان در دستور شوراي امنيت باقي بماند.

شوراي امنيت شكايت ايران را عليرغم همه گونه تاييدات و تلگراف قوام مبني بر تخليه ي ايران از ارتش شـوروي، در دستور بررسي و كار خود قرارداد و در اين زمان سفارت آمريكا در تهران به گردآوري جاسوس ها و اعزام آنهـا به طور مخفيانه به آذربايجان پرداخت و ژنرال شوارتسكف آمريكايي كه فرمانده ي كل ژاندارمري ايران بود، عده اي از گروهبانان ژاندارمري را كه اهل آذربايجان و كردستان بودند، با لباس هاي مبدل، به آذربايجان و كردسـتان فرسـتاد تا از درون به عمليات تخريبي و جاسوسي و ترور و پراكندن شايعه و جمع آوري نيروهاي ضد ملـي عليـه نهضـت آذربايجان و كردستان جديت كنند. و نيز يك مشت روزنامه نويس هاي مزدور به اشاعه ي اراجيف و دروغ و بهتان و افترا عليه حكومت ملي آذربايجان قلم فرسودند تا چهره ي حكومت انقلابي و ضد استثماري آذربايجان و كردسـتان را خشن، بيرحم، خونبار و خونريز جلوه دهند. و با كمال تأسف بايد گفـت كـه روزنامـه ي بـاختر بـه مـديريت مرحوم دكتر فاطمي در اجراي هدف سفارت آمريكا و اشاعه ي اين شايعات زيان بـار بـه شـدت كوشـا بـود، و در شماره هاي 730 مورخه ي 23/10/24 و 733 مورخه ي 26/10/24 اخباري مبني بر اعدام وطن پرستان چـاپ كـرد ونوشت: «علت اصلي اعدام رحيم دباغ اين است كه مشاراليه هفته ي گذشته در خيابان هاي تبريـز فريـاد كـرده بـود: زنـده بـاد ايران،زنده باد شاهنشاه ايران. اين مرد به جرم وطن پرستي اعدام شد». در حالي كه همين رحيم دباغ به جرم ورود به عنـف به منزل خانواده اي بي سرپرست و تجاوز به دختر چهارده ساله ي آن خانواده به اعدام محكوم شده بود.

مطالعه ي روزنامه ها و اخبار سياسي سالهاي 24 و 25 ايران از اين جهت آموزنده اسـت. ارتجـاع و امپرياليسـم بـه كمك مستقيم و فعال عوامل داخلي خود، قيافه اي خشن و بيرحم و خـونبـار و تجزيـه طلـب و اسـتقلال شـكن و مزدور بيگانه، از نهضت دموكراتيك آذربايجان ترسيم كرد و هر روز در اذهان توده ي ناآگاه القاء نمود كه پيشه وري تجزيه طلب و نوكر روس است، تا راه براي حمله ي مستقيم ارتجاع و امپرياليسم به جنبش انقلابي نوپاي آذريايجان باز شود. در حاليكه حكومت ملي و دموكراتيك آذربايجان حتي نسبت بـه دشـمنان خـوني خـود نظـر اصـلاح ومصلحت داشت. توجه به جريان محاكمه ي سه نفر از فرماندهان ارتش خود نمايانگر اين شفقت و مصلحت انديشي است، كه به منظور مقايسه با جنايات مستمري كه هيئت حاكمه ي ايران بـه رهبـري شـاه پـس از شكسـت نهضـت آذربايجان به عمل آورد، نوشته مي شود، كه نمونه ي آن جريان محاكمه و احكام صـادره در مـورد سـرهنگ زنگنـه جلاد مردم اروميه و همدستانش مي باشد. محاكمه ي سرهنگ زنگنـه و سـرهنگ نـوربخش و سـرگرد بهارونـد، بـه منظور بررسي و مقايسه با احكام خونباري كه از ماشين استبداد نظامي شاه در جريان آذربايجـان صـادر شـد، ايـن حقيقت را روشن مي كند كه دستگاه هاي گسترده ي تبليغاتي امپرياليسم و ارتجاع تا چـه حـد قـوي و نافـذ و مـؤثراست. تا آنجا كه حاكميت توأم با عدل و شفقت مردم آذربايجان را، به خونخوارگي موصوف كـرده و ايـن صـفت دروغين را در اذهان بسياري تزريق نموده است. حكم دادگاه درباره ي سرهنگ زنگنـه و سـرهنگ نـوربخش چنـين است:

مجرميت سرهنگ زنگنه و سرهنگ نوربخش مسلم و مجازات آنها مطابق ماده ي 341 اعدام است، ولي بـراي آنكـه علـو روح و نجابت مردم آذربايجان نشان داده شود، با درنظر گرفتن ماده ي 44 مجازات آنها به ده سال حبس بـا اعمـال شـاقه تخفيـف داده مي شود تا به تمام دنيا ثابت شود، مردم آذربايجان حتي نسبت به دشمنان خود هم فقط از نظر اينكه ايرانـي هسـتند شـفقت روا مي دارند. محكمه ي عالي صحرايي از تاريخ 28 فروردين ماه تا 12 ارديبهشت بـا حضـور مـدعي العمـوم آذربايجـان درسـالن دبيرستان تبريز در جريان بود. محكمه به اتفاق آراء و به دلايل زير جرم متهمين را مسلم مي داند:

1 -حقيقت داشتن كشتار 500 نفر در داخل و خارج اروميه از تاريخ 21 آذر تا 27 آذر.

2 -سرهنگ زنگنه و نوربخش مسببين اين كشتار شمرده مي شوند، زيرا دستور حكومت مركـزي تهـران را كـه تـرك مقاومـت بوده است اجرا ننموده اند.

3 -اعترافات سرهنگ زنگنه و ديگر متهمين راجع به وقوع اين جرم، كاملاً مسلم و مجازات او منطبق بـا مـاده ي 341 دادرسـي كيفر است و مجازات اعدام درباره ي او اعلام ميگردد.

هيئت قضات با توجه به علوروح و نجابت مردم آذربايجان از ماده ي 44 استفاده كرده، مجازات وي را به ده سال حبس با اعمال شاقه تخفيف مي دهد، تا به تمام دنيا ثابت شود كه مردم آذربايجان حتي نسبت به دشمنان خود از نظر اينكه ايراني هستند شفقت روا مي دارند. بگذار مرتجعين بدانند كه ما خونريزي را به چشم نفرت مي نگريم. مجازات سرهنگ نوربخش نيـز اعـدام اسـت.

ولي با درنظر گرفتن ماده ي 44 ده سال حبس با اعمال شاقه درباره ي وي اجرا مي شود. مجازات سرگرد بهاروند با درنظر گرفتن ماده ي 44 و 45 و اينكه جرم وي از نوع جنحه است شش ماه حبس مي باشد.9

در اين ميان كوشش هاي قوام السلطنه در دو محور ادامه داشت. در ظاهر كمال مساعدت را به ادامـه ي مـذاكرات بـا رهبران جنبش آذربايجان ابراز مي كرد و در خفا به گردآوري و تجمـع همـه ي نيروهـاي ارتجـاعي مشـغول بـود و مذاكراتي با رؤساي ايلات جنوب و قشقايي انجام ميداد. اين حركات دوگانه ي قوام السلطنه مسـئله اي نبـود كـه ازنظر نيروهاي دموكراتيك و ضد ارتجاع و محافل ملي پوشيده بماند. رهبري حزب توده ي ايران يگانه راه مقابلـه بـا اين جريان را ايجاد و تقويت يك جبهه ي واحد ملي ميدانست. بنـابراين پـس از توافـق و تفـاهمي كـه بـه حكـم واقعيات و ضرورت بين حكومت قوام السلطنه و حكومت ملي آذربايجان شد، امكانات مناسبي بـراي تشـكيل يـك جبهه ي واحد ملي به وجود آمد. زيرا توافق دولت قوام با جنبش آذربايجان به آن صورت بـود كـه حكومـت ملـي آذربايجان را به حد يك انجمن ايالتي و ولايتي توجيه و به رسميت شناخت. و اعلام شد:

در نتيجه ي مذاكرات بين دولت و نمايندگان آذربايجان، و با توجه به مواد هفتگانه ي ابلاغيه ي مورخ دوم ارديبهشت ماه 1325 دولت كه مورد قبول نمايندگان مزبور واقع گرديده و در نتيجه ي تبادل افكار توافق نظر حاصل شد كه مواد زير كـه بـه عنـوان توضيح و تكميل آن تنظيم گرديده به موقع اجرا گذارده شود:

1 -رئيس دارايي نيز بنا بر پيشنهاد انجمن ايالتي و تصويب دولت تعيين خواهدشد.

2 -نظر به تحولات اخير در آذربايجان دولت سازمان فعلي را كه به عنوان مجلس ملي آذربايجان انتخاب و تشكيل شده است به منزله ي انجمن ايالتي آذربايجان خواهد شناخت.

اين موافقتنامه كه طي 15 ماده بين مظفر فيروز و زنده ياد پيشه وري امضا شد در تاريخ بيست و ششم خرداد ماه 1325 در اكثر روزنامه هاي تهران منتشر شد و مورد بحث قرارگرفت.10

تغيير نام و عنوان حكومت خودمختار آذربايجان بـه انجـن ايـالتي، موجـب گرديـد، احـزاب و گـروه هـاي ملـي و شخصيت هاي ناسيوناليست مترقي بتوانند با حزب تودة ايران و جنبش دموكراتيك آذربايجـان و حـزب دمـوكرات كردستان در يك اتحاد و ائتلاف گسترده ي سياسي شركت و اعلام موجوديت كنند، و وسواس هاي ملي گرايي را بـه طور موقت كنار نهند. از طرفي شايعه ي تأسيس يك حزب قوي توسط قوام السلطنه و مظفر فيروز با شركت خانها و ايلات جنوب و فارس، كه از اختيارات دولتي و امكانات نخست وزيري و وزارت كشور ميتوانست استفاده كند، و شايعه ي پيشگامي عده اي از عناصر موذي و خطرناك به عضويت در چنين حزبي، جايي براي اشكال تراشي هـاي ناسيوناليستي و مقدس مأبي، باقي نگذاشت. عليرغم مخالفت عده اي از شخصيت هاي ملـي و مـذهبي كـه گـرايش ضد شوروي و ضد سوسياليستي بر آنان غلبه داشت و به همان اندازه علاقمند بـه دوسـتي بـا آمريكـاي متمـدن و دموكرات بودند، اصل اتحاد و ائتلاف با حزب تودة ايران پذيرفته شد و اخراج و اسـتعفاي شخصـيت هـايي ماننـد حسين مكي و مهندس بازرگان و محمد نخشب و دكتر شمس الدين جزايري و صادقي از حـزب ايـران تـأثيري در انجام ائتلاف نداشت. اعلاميه ي ائتلاف در تاريخ نهم تيرماه 1325 به اين شرح منتشر شد:

در اين هنگام كه توده هاي جهان براي تحكيم اصول مقدس آزادي و ثبت حقوق مسلم بشري مبارزات وسيع و منظمي مي كنند و در غالب كشورها، نيروي شيفتگان عدالت بر قدرت شوم دشمنان انسانيت و حاميان جوروستم پيـروز شـده اسـت، مـا احـزاب امضاءكننده زيرين كه در طريق نجات ملت و تعالي ميهن در راه اجراي اصلاحات اساسي اجتماعي در ايـران مـي كوشـيم، بـه منظور سركوبي نيروي ارتجاع و محو نفوذ استعمار و تقويت جبهه ي آزاديخواهـان مؤتلـف شـده، جبهـه ي مؤتلـف احـزاب آزاديخواه را تشكيل داده و در نكات زيرين توافق ميكنيم:

1 جبهه ي مؤتلف احزاب آزادي خواه در سياست داخلي روش مشترك بر پايه ي شكست كامل عناصر ارتجاعي يعني مـزدوران استعمار و مخالفين اصلاح و آزادي و ترقي ملت ايران در پيش ميگيرد.

2 جبهه ي مؤتلف احزاب آزادي خواه در سياست خارجي خط مشي مشترك براساس استقلال سياسي و اقتصادي و قلع مـاده ي استعمار و تقويت روابط حسنه ي دولت ايران با كليه ي دولت هايي كه موافق با هدف هاي مترقي و آزادي خواهانـه ي ملـت ايـران هستند، اتخاذ مي نمايد.

3 -احزاب امضا كننده ي اين اعلاميه از اقدامات ميهن پرستانه ي يكديگر تقويت نموده، از هرگونه عملي كه منجـر بـه تضـعيف يكديگر شود، خواه از لحاظ سياسي، خواه از لحاظ تشكيلاتي خودداري خواهندكرد. و سعي خواهند نمود بـه وسـيله ي ايجـاد كنفرانس ها و مجالس مشترك رشته هاي صميميت و تفاهم را بين اعضاء احزاب جبهه ي مؤتلفه محكمتر سازند.

4 جبهه ي مؤتلف احزاب آزاديخواه، براي تأمين رفاه و آزادي كارگران تصميماتي اتخاذ خواهد نمود كه وجـود كـارگران در احزاب مؤتلف باعث تضعيف شوراي متحده ي مركزي اتحاديه هاي كارگران و زحمتكشان ايران به عنوان تنها تشكيلات رسـمي كارگران ايران نشده و با تمام قوا پشتيباني و تقويت خواهد نمود.

5 جبهه ي مؤتلف احزاب آزادي خواه براي اتخاذ تاكتيك مشترك در كليه ي وقايع مهم سياسي جلساتي تشكيل و كليه ي مسايل را بين خود حل كرده و روش هماهنگي در پيش ميگيرد.

6 جبهه ي مؤتلف احزاب آزادي خواه همكاري احزاب و جمعيت ها و نويسندگان و جرايد و عناصر آزادي خواه را پس از تصويب جلسه ي مشترك با نهايت علاقه ميپذيرد و از كليه ي آزادي خواهان انتظار دارد كه براي محو سريع سياست اسـتعمار و شكسـت حتمي ارتجاع و اجراي عملي اصلاحات و ترقي و نجات ملت ايران اين جبهه ي نيرومند را تقويت كنند. ما اطمينان داريـم كـه نيروي مشترك ما به اضمحلال دشمن كه هم اكنون زخم هايي برداشته ولي از پاي درنيامده، كمك خواهدكرد. ما اميدواريم كـه جبهه ي مؤتلف ما موجد دوران جديد و پرافتخاري در تاريخ مبارزات آزادي خواهانه و اصلاح طلبانه ي ملت ايران گردد.

پيروز باد جبهه ي مؤتلفه ي احزاب آزادي خواه

جاويدباد ايران وطن تاريخي و پر افتخار ما

محو باد استعمار و ارتجاع

از طرف كميته مركزي حزب تودة ايران

ايرج اسكندري- نورالدين الموتي- دكتركشاورز

از طرف كميته مركزي حزب ايران

اللهيار صالح- مهندس فريور 11

با وجود ائتلاف و يك پارچگي نيروهاي مردمي و آزادي خواه، باز هم جبهه ي متحد ارتجاع قـويتـر از آن بـود كـه تصور مي رفت. ترفندها و نيرنگ هاي ارتجاع در جامعه ي عقب مانده ي ايران با حمايت امپرياليسم قدرتمند آمريكـا و انگليس، آن چنان در محيط اجتماعي ايـران كارآمـد و كارسـاز بـود كـه مـي توانسـت جبهـه ي آزادي و جنـبش دموكراتيك آذربايجان و كردستان (مهاباد) را به عقب نشيني و گاه به بن بست و تشتت بكشاند.12

به محـض توافـق زغال سنگ، راه آهن و صنايع نفت، اتحاديه هاي كارگري پشتيباني خود را از جبهه ي مؤتلفه احزاب اعـلام كردنـد و «شوراي متحده مركزي كارگران و زحمتشكان ايران» كه تحت حمايت و هدايت حزب تودة ايران قرارداشـت، بـا اعـلام اعتصاب و صدور قطعنامه هاي هشداردهنده بـه دولـت قـوام، توطئـه ي جديـد اسـتعمار انگلـيس را كـه در قالـب «تقاضاهاي محلي براي خودمختاري جنوب و فارس» طرحريزي شده بـود، بـرملا كـرد. اعتصـاب عظـيم 23 تيـر 1325 كارگران مناطق نفت خيز در مقابله با استعمار انگليس و طرح مطالبات صنفي- سياسي آنها كه شامل بر مواد زيـرين مي شد:

1 -احضار مصباح فاطمي و تعيين يك استاندار بي طرف و مورد قبول كارگران

2 -خلع سلاح عشاير جنوب

3 -عدم دخالت شركت نفت در امور سياسي

4 -پرداخت حقوق جمعه ها به كارگران

5 -جلوگيري از تضييقات نظامي در سوسنگرد، دارخوين و بندر معشور، بازتاب اجتماعي گسـترده اي ايجـاد كـرد.

اين اعتصاب گسترده كارگران كه براي اولين بار پس از ساليان دراز خفقان و اختناق حكومت پهلـوي ايجـاد شـد، قدرت سازمانده ي حزب تودة ايران و شوراي متحده ي كارگري را اعلام مي داشت و دليلي بر آگاهي تـوده ي ملـت از سلطه ي استعماري و استثماري شركت نفت و امپرياليسم انگلستان بود، كـه ايـن خـود موجـب وحشـت شـديد امپرياليسم و ارتجاع گرديد. همين اعتصابات و مبارزات سياسي و رودررويي كارگران با امپرياليسم، پايه هـاي يـك مبارزه و جنبش بزرگ ضداستعماري را در ايران تشكيل داد، والا برخلاف القاآت نويسندگان بورژوازي، چند نطـق و خطابه شادروان دكتر مصدق و دارودسته و همراهان خائن اوليه اش چـون مظفـر بقـايي، عبدالقـدير آزاد، حسـين مكي و حائري زاده نمي توانست موجب نهضت ملي شدن نفت و مبارزه با انگليس و استعمار شود.

اين اعتصاب كه با دخالت و حمله ي مسلحانه ي ارتش شاه معدوم و عشاير مسلح جنوب و كنتراتچـي هـاي محلـي شركت نفت مانند مكي فيصلي، عبدالعزيز فاضلي، عبدالرزاق كعبي، شيخ مذخور، عبدالكريم فيصلي، ناصـر علـوان به هدايت و نظارت مستقيم «جيكاك» و «ترات» و مأمورين سفارت و كنسول انگليس در آبادان و خرمشهر، به خاك و خون كشيده شد، توانست به سرانجامي موفقيت آميز برسد و ارتجاع و امپرياليسم و عامل او مصباح فـاطمي را در خطه ي خوزستان موقتاً به عقب بنشاند. اين اعتصاب درس عظيم و فراگيري را در جهت اتحـاد و بيـداري طبقـه ي كارگر و زحمتكشان سراسر ايران به آنها آموخت. كـه بازتـاب وسـيعي در منـاطق كـارگري اصـفهان- مازنـدران- گيلان- آذربايجان و تهران ايجاد كرد. قدرت نمايي و اتحاد و نظم سـنديكايي و اعتصـاب عظـيم كـارگران منـاطق نفت خيز و نيز گسترش جنبش دموكراتيك آذربايجان از طريق انجام و اجراي يك سري اصلاحات عميق اجتماعي، مانند تقسيم اراضي، لغو سيورسات، تعديل بهره ي مالكانه ي خرده مالكين مقـيم آذربايجـان تـا حـدود 25 %درآمـد محصول، سخت گيري نسبت به محتكرين و گران فروشان و كنترل دادوستد بازار و توزيع كالا بـه نفـع محـرومين و اقدامات ديگر اجتماعي و اقتصادي و سياسي كه تعميق و تحكيم آنها اساس روابط ظالمانـه ي جامعـه ي فئـودالي و سرمايه داري وابسته سرتاسر ايران را تغيير و واژگون مي كرد، مايه ي اميدي براي همه ي آزادي خواهان و روشـنفكران مترقي گرديد. اما آنچه موجب نگرانـي حـزب تـودة ايران و همه ي آزادي خواهان مترقي مـيشـد، رشـد و گسترش توطئه هاي جنگ طلبانه ي دربار شاه معدوم و اجراي نقشه ي چرچيل و ترومن عليه اتحاد جماهيرشوروي و دخالت مستقيم امپرياليسم آمريكا و انگليس در مسئله ي آذربايجان بود، كه گروهي از رجال و شخصيت هاي دولتي ايران مانند حسين علاء و تقي زاده و نجم الملك و علي سهيلي و سيدضياالدين طباطبـايي عامـل اجـراي آن بودنـد.

نامه ها و تلگراف هاي حسين علاء و تقي زاده بـه سـازمان ملـل و شـوراي امنيـت، عليـه اتحـاد جمـاهير شـوروي، گوشه هايي از توطئه ي خطرناك جنگ افروزي امپرياليسم و دلالي و پادويي گروهي از هيئت حاكمه و دربار را نشان ميداد. مي بايست در قبال اين خطر مقابله و مالانديشي و چاره انديشي مي شد. اين تدبير و چـاره انديشـي در گـرو اتحاد هرچه بيشتر نيروهاي طرفدار دموكراسي در ايران ميسر مي شد. اين كار با همه ي تـأخير بـالاخره بـا پيوسـتن فرقه ي دموكرات كردستان و محافل و شخصيت هاي ملي تهران به جبهه ي مؤتلفه ي احزاب آزادي خواه، تقويت شـد و بهره برداري از تضادي كه در اين زمان بين دو گروه از هيئت حاكمه ي ايران بروز كرده بود، در دستور كار احـزاب مؤتلفه قرارگرفت. هيئت حاكمه ي ايران در اين زمان از دو گروه رقيب يكي زيـر فرمـان و هـدايت دربـار و ديگـر تحت رهبري قوام السلطنه ي نخست وزير تشكيل شده بود و اختلافات شخصي و قدرت طلبي هـا و جـاه طلبـي هـاي هيئت حاكمه ي ايران كه در آن زمان از بزرگ مالكان سنتي مانند قوام السلطنه و خانواده ي خانم فخرالدوله به توليت علي اميني و سرمايه داران نوكيسه مانند محمدعلي مسعودي مدير مؤسسه ي اطلاعات، تشكيل شده بود، ميداني براي بروز و علني شدن پيداكرد. گروه سياستمداران تحت حمايت دربار پهلوي با توليت و سردمداري سـيد ضـياءالدين طباطبايي، دكتر طاهري، تقي زاده، حسين علاء و محمدعلي مسـعودي، طرفـدار ضـديت علنـي و خشـن بـا اتحـاد جماهيرشوروي و بالا بردن تب هيستري جنگ بودند. اما گروه سياستمداران تحت هـدايت و سـركردگي حضـرت اشرف قوام السلطنه، مانند مظفر فيروز، حسين مكي، محمود محمود، حائري زاده، حسـن ارسـنجاني، فرمانفرماييـان،دكتر علي اميني، علي الظاهر مخالف رويه و مشي سياسي سيد ضياالدين و دكتر طاهري و مسعودي كه در اين زمان نفوذ كاملي در دربار پهلوي داشتند، بودند و البته زمينه هاي بروز اختلاف بيشتري نيز بين اين دو گروه وجود داشت و هر روز تظاهر ميكرد. مخصوصاً پس از مراجعت قوام السلطنه از شوروي و انتشـار نامـه ي قـوام- سـادچيكف و ادامه ي سياست صلح و دوستي با شوروي و همكاري هاي صنعتي و فني در زمينـه ي نفـت شـمال از طريـق ايجـاد شركت هاي مختلط، مخالفت با كابينه ي قوام السلطنه به شدت و درحد بي سابقه اي اوج گرفـت. ايـن خـود زمينـه ي تضاد و اختلاف هرچه بيشتر بين دو جناح از هيئت حاكمه ي ايران را باعث مي شد. قوام السلطنه بـراي پـيش بـردن اهداف سياسي و قدرت نمايي در برابر مخالفين خود كه اين زمان در دربار پهلوي مجتمع بودند، به تأسـيس حـزب دموكرات ايران اقدام كرد و عجيب اين كه تأسيس چنين حزبي با فعاليت شبانه روزي مظفـر فيـروز دسـتيار سـابق سيدضياءالدين و گرداننده ي روزنامه ي رعد امروز انجام مـي گرفـت و از ايـن طريـق نوچـه هـاي سـيد ضـياءالدين معروف به سيدعنعناتي و طرفداران از دور او كنده شدند و سيد در اين زمان به ناچار بـه گوشـه اي خزيـده بـود و فقط گه گاهي در رايزني و مشورت هاي شاه شركت ميكرد. پس از يك توفيف دو ماهه زمزمه و شايعه ي اخـراج و تبعيدش از ايران در روزنامه هاي تهران منتشر شد.

             ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

1 -گذشته چراغ راه آينده، ص 356

2 -رهبر، شماره 690 ، مورخ 22/1/25 ،سر مقاله

 3- داد شماره 720، مورخه 3/2/25

4 -مأموريت براي وطنم

5- اين نيرو زير نظر ژنرال شوارتسكف آمريكايي قرارداشت.

6- فقط سالها بعد بود كه مليون ايران به رهبري مرحوم دكترمحمد مصدق توانستند بخشي از نظريات مهم پيشه وري در مورد شاه و ارتش و فرمانده ي كل قوا و غيرمسئول بودن شاه را به صورت جدي مطرح كنند.

7  روزنامه ي آذربايجان، شماره ي 199 ،مورخه ي 25/2/25 و روزنامه ي رهبر، سال چهارم، شماره ي 719 ،مورخه ي 25/2/25

8  سالنامه ي پارس، سال 1326

9  روزنامه ي رهبر، شماره ي 701 ، چهارشنبه 4 ارديبهشت 1325 ،به نقل ازاخبار راديو تبريز.

10 روزنامه هاي رهبر و جبهه آزادي

11 روزنامه ي رهبر، شماره ي 775 ،مورخ 9 تير ماه 1325

در روزنامه ي جبهه ي ارگان حزب ايران، اسامي امضا كنندگان ذكر نشده بود.

12- مرحوم مهندس احمد زيرك زاده، دبيركل حزب ايران، پس از شكست دولت ملي دكتر مصدق (كه در فصول مربوطه، به توضيح آن خواهيم پرداخت) در سال 1373 پس از سالها توقف در آمريكا به ايران برگشت. آن مرحوم آنقدر عمر كرد كه شاهد سرنگوني رژيم پهلوي باشد. در آن روزها گاه گاهي در حزب ايران و جبهه ي ملي حاضر ميشد، اما چندان جرأت و جسارتي در بيان عقايد خود نداشت. او مي توانست در سالهاي 1357 الي 1360 كه قوت و قدرت نويسندگي داشت، عقايدش را بنويسد و در معرض نقد و انتفاد قراردهد. مخصوصاً اگر به درستي عقايدش اطمينان و باور داشت، مي بايست به انتشار عقايد و خاطرات و داوري هايش در همان سالهاي اول انقلاب كه حزب تودة ايران در صحنه ي سياسي حاضر و فعال بود، همت مي كرد. كار شاق و خطرناك و مشكلي هم نبود. زيرا همه ي وسايل براي رهبران جبهه ي ملي حاضر و آماده بود. وظيفه ي انساني و ايراني به زيرك زاده حكم مي كرد كه دعاوي و اتهاماتش را عليه كمونيسم و حزب تودة ايران در همان سالها منتشر كند، تا در معرض نقد و بررسي قرارگيرد و سره از ناسره و راست از دروغ مشخص و آشكار شود. اما او مانند هميشه راه عافيت طلبي را در پيش گرفت و با ثروتي كه پس از آزادي از توقيف پنج ماهه اش در حاكميت دربار پهلوي بعد از كودتاي مرداد به دست آورد (كه به بررسي آن خواهيم پرداخت) عازم آمريكا شد و در شهرهاي زيبا و آرام آمريكا ساكن شد. بنا به نوشته هاي دكتر ابوالحسن ضيا ظريفي؛ « در طي تابستان ها كه من و همسرم خانم دكتر توران زيرك زاده براي تحقيقات علمي و ضمناً ديدار فرزندان به آمريكا ميرفتيم، غالباً ايام فراغت را با عموجان به راهپيمايي مي پرداختيم ». سپس ادامه ميدهد؛ « در سال 1370 من به طور جدي از ايشان خواستم كه كتاب خاطرات خود را تكميل كند ». (خاطرات مهندس احمد زيرك زاده، چاپ اول، زمستان 1379 ،انتشارات نيلوفر، ص 18(

مرحوم مهندس زيرك زاده هم كه خاطرات بسياري از حوادث سالهاي 1320 الي 1357 در سينه داشت و به علت روابط صميمانه و ارادتمندانه اي كه با دكتر مصدق داشت، از اعلام آن روابط و طرح بحث هاي مربوط به جبهه ملي، كودتا، همراهي و توقف اش در روز 28 مرداد در خانه دكتر مصدق و فرار دسته جمعي از خانه مصدق و مخفي شدن بعد از كودتا، ترس و واهمه اي از دربار داشت. و ارتباطش با سرلشكر آتاباي، پزشك مخصوص شاه كه از رهبران اصلي جامعه بهائي در ايران بود، و شخص زيرك زاده هم در مظان همين اتهام بود و يا عوامل ديگر، انتشار و بازگو كردن آن را صلاح و مصلحت خود نمي دانست، در سال 1370 الي 1373( كه سال فوت آن مرحوم است) درنهايت فراغت و آزادي به تكميل و انتشار خاطرات خود رضايت داد. خاطراتي كه به استناد اسناد معتبر با حقيقت و واقعيت امر فاصله بسيار دارد. واقعاً مرحوم زيرك زاده از چه عاملي مي ترسيد كه نمي توانست خاطرات خود را در سالهايي كه حزب تودة ايران در صحنه ي فعاليت سياسي و اجتماعي ايران آزادي نسبي و محدودي داشت، بنويسد و منتشر كند. آن همه اتهامات سنگين و خلاف حقيقت و واقعيت را فقط پس از اطمينان كامل از قلع و قمع شدن حزب تودة ايران و اعدام شخصيت هاي آن در سالهاي 61 الي 64 بنويسد و سعي در انتشار آن كند.

اكنون مرحوم زيرك زاده سال هاست كه فوت كرده است. پاسخ به خاطرات زيرك زاده و دعاوي خلاف واقع و مبتذلي كه طرفداران متعصب و شيفته اش منتشر كرده اند، به عهده ي تاريخ است و قضاوت هر تاريخ نويسي بايد به اسناد معتبر مستند باشد و آنقدر اسناد سياسي هنوز باقي مانده است كه به توان بسياري از دعاوي آن مرحوم را بي اعتبار اعلام كرد و علاوه بر آن شخص وي و حزب تحت رهبري او را مقصر و عاملي مهم در شكست نهضت ملي ايران دانست، كه به آن خواهيم رسيد.

اما در مورد ائتلاف با حزب تودة ايران، با آن كه شخص زيرك زاده در موضوع ائتلاف مذاكره كننده اصلي بود و همبستگي با حزب تودة ايران از خواسته هاي اصلي بدنه ي حزب ايران و كارگران حزبي و روشنفكران ملي بود و علاوه بر آن حزب ايران نمي توانست در مقابل خواسته هاي كشاورزان ايراني براي رهابي از بهره هاي سنگين مالكانه و سيورسات و بيگاري و سيستم ارباب رعيتي بي تفاوت باشد. و نيز به اتحاد عوامل ارتجاع و باند ضد آزادي سيد ضياءالدين طباطبايي بي توجه بماند و عكس العملي نشان ندهد. در نتيجه ي فشار داخلي روشنفكران و زحمتكشان حزبي به رهبري حزب، به اصل همبستگي و ائتلاف در مبارزات اجتماعي عليه استبداد گردن نهاد و شخص مهندس زيرك زاده مأمور مذاكره با كميته ي مركزي حزب تودة ايران شد و با اللهيار صالح و مهندس فريور متفقاً كار مذاكره را به سامان رساندند. اما مرحوم زيرك زاده پس از 50 سال منكر همه قضايا ميشود و مينويسد:

«من يك وحشت حيواني از كمونيسم داشتم و حتي از نزديكي به آن وحشت مي كردم، اما همراهي مرحوم اللهيار صالح و آقاي دكترسنجابي با فريور باعث شد كه كمتيه ي مركزي به تقاضاي كميته ي مركزي حزب توده ي ايران مبني بر دعوت به مذاكره جواب مثبت داده شود يكي از افراد مأمور مذاكره من بودم. جلسه در منزل دكتر كشاورز در خيابان شاهرضا روبروي دانشگاه تشكيل شد در آن جلسه چه كساني شركت داشتند در خاطر ندارم دكتر كشاورز حتماً بود چون جلسه در منزلش تشكيل شد، نتيجه ي مذاكرات ائتلاف در مبارزه بر ضد استعمار و مهمتر از همه به رسميت شناختن شوراي متحده ي كارگران به عنوان يگانه مدافع حقوق كارگران بود البته اين مطلب بايد مورد تصويب كميته مركزي حزب ايران قرارمي گرفت تا رسميت مي يافت».

زيرك زاده مدعي است از همان ابتدا با ائتلاف مخالف بود. او مي خواست براي فرار از ائتلاف به شاه پناه ببرد. مي خواست به قوام السلطنه متوسل شود، تا بتواند ائتلاف و همبستگي با حزب تـوده را به هـم بزند. او مـدعي شــد؛ « يگانه راه همان طرد ائتلاف در كميته ي مركزي و مقابله با دشمني هاي حزب توده بود اما ائتلاف تصويب شد و بدون آنكه اتفاقي روي دهد جلسه تمام شد ».

چگونه ممكن است تا اين حد دبير كل يك حزب زير فشار باشد و عليرغم ميل باطني اش به ائتلاف تن دردهد. حقيقت قضيه همان فشار بدنه ي حزبي و روشنفكران حزب ايران و بيشتر تمايل ذاتي زيرك زاده به شهرت و اشتهار به مردمي بودن و جلوه كردن در محافل و مجالس سخنراني بود. زيرك زاده از گمنامي به شدت رنـج مي برد، مي خواست هرچه زودتر مشهور شود. از مطالعه ي خاطراتش اين تاب و تقلاي مشهور شدن، پيداست و ائتلاف با حزب توده ي ايران ميداني براي جولان همين طبع سركش اشتهار بود. در اين مورد زنده ياد دكترنورالدين كيانوري مينويسد: « از ابتداي تأسيس حزب ايران ما با آنها برخوردي نداشتيم زيرا مناسبات شخصي بسياري از رهبران حزب توده با رهبران حزب ايران مناسبات بدي نبود از لحاظ سياسي هم موضع آنها را منفي تشخيص نمي داديم و با هم تلاش و همكاري ميكرديم...حزب ايران خيلي خواستار توسعه ي دوستي با حزب توده ي ايران بود و حتماً مي خواست رهبرانش در ضيافت ها و جلسات عمومي حزب توده شركت

 هيئت هاي ملي آذربايجان و كردستان با دولت قوام السلطنه از طرف سران ايلات و عشاير وابسته به استعمار غائله و شورش هاي خونيني همراه با اولتيماتوم و رجزخواني براي به دست آوردن خودمختاري عربستان ايران (خوزستان) و خودمختاري فارس از طرف سران عشاير قشقايي و بختياري و شيوخ عرب ايجاد شد. شيوخ عرب خوزستان كه اغلب كنتراتچي هاي شركت نفت جنوب بودند، با هدايت مصباح فـاطمي اسـتاندار خوزسـتان و حمايـت مـادي و نقشه ريزي مأمورين شركت نفت و كنسولگري انگليس اعلام موجوديت كردند و سر.و كله ي پسر شيخ خزعل بـه نام شيخ جاسب پيدا شد. شيخ هاي مفتخور و بيكارة تيـره هـاي قبيلـه كعـب و مكـي فيصـلي و مزرعـه همـه بـه خودنمايي پرداختند، اما از آنجا كه هيچگونه پايگاه توده اي و خلقي نداشتند، و فقط بر مبناي زد و بندهاي قبيلـه اي و عشيره اي و تابع اشاره و هدايت كنسول انگليس بودند، بازتاب اجتماعي ايجاد نكرد. ليكن بهانه و عنواني شد براي متوليان جبهه ي متحد ارتجاع و روزنامه هـاي ارتجـاعي تهـران كـه هيـاهوي «از هـم پاشيدگي و تجزيه و قطعه قطعه شدن ايران عزيز» را به راه بياندازند. هدف از ايجاد و اعلام موجوديت اتحاديه ي عشاير جنوب و نهضت فارس به رهبري ناصرخان قشقايي و محمد حسين قشقايي و خوانين بختيـاري (ابوالقاسـم خـان، جهانشاه خان) و قوام الملك و صارم الدوله و يك مشت از اين گونه لاشـه هـاي مـتعفن سيسـتم ملـوك الطـوايفي و خانخاني و ايل بيگي ايران، به همراه علماي درباري و وعاظ السلاطين و روزنامه نگاران درباري اين بـود كـه تـوهم تجزيه ي كشور را در ذهن توده هاي شهرنشين ايجاد كنند و كابوس هرج و مرج و جنگ داخلي و ناامني را مجسـم نمايند، و براي تسلط ديكتاتوري و دخالت مستقيم ارتش مجوز اجتماعي و شرعي فراهم كننـد، و بختـك نهضـت فارس و عربستان به همين منظور بر مردم فارس و كارگران و زحمتكشان مناطق نفت خيز جنوب فرود آمد و خون گروهي كارگر در جنوب و سرباز و ارتشي در فارس به دست سـران خـائن ايـل قشـقايي و شـيوخ مـزدور قبايـل خوزستان ريخته شد. به منظور مقابله با چنين برنامه و نقشه هاي خائنانه اي، جبهه ي مؤتلفـه ي احـزاب آزاديخـواه توانسـت نيـروي قابـل توجهي فراهم كند و ميتينگ هاي گسترده ي آن در شهرهاي شمالي كشـور و تهـران، اصـفهان، آبـادان، خرمشـهر و مناطق نفت خيز، قدرت جبهه ي مؤتلفه را نشان داد. علاوه بر آن در تمام كارخانه هاي دولتـي و خصوصـي، معـادن داشته باشد يك بار كه دعوتشان دير شد تلفن پشت تلفن بود كه چرا ما را فراموش كرده ايد، پس از آنكه جريان آذر 25 پيش آمد و فرقه شكست خورد و رفت، حزب ايران هم بنا به ماهيت خودش كه بورژوازي ملي بود بلافاصله تغيير موضع داد و به طرف سازش با آمريكايي ها رفت هدفشان اين بود كه خود را از زير ضربه خارج كنند كه البته ضربه اي هم به آنها وارد نمي شد...اولين كار آنها هم تأييد « اصل چهار » ترومن بود كه يك اصل استعماري بود آنها « اصل چهار » را به عنوان كمك بزرگ آمريكا به كشورهاي عقب مانده تلقي كردند بايد اين مطلب حتماً در اينجا گفته شود كه به اعتقاد من گرايش حزب ايران به آمريكا گرايشي جاسوس و عامل شدن و غيره نبود آنها واقعاً فكر مي كردند كه در مقابل انگلستان، آمريكا كشوري است طرفدار آزادي و استقلال ملتها ». (خاطرات دكترنورالدين كيانوري،صص 96و95 ،چاپ اطلاعات، تهران 1372(

اين نظر توام با اخلاق و انصاف را قياس كنيد با خاطرات دبيركل حزب ايران كه مملو از فحاشي و دشنام به حزب تودة ايران است. و حالا تناقض گويي هاي مرحوم زيرك زاده بماند براي بحث در هر موردي كه لازم باشد، نوشته خواهدشد.

 

 

Go Back

Comment