header photo

بخش یکم: اقتصاد آذربایجان در دوران قاجار :

دکتر محمدحسین یحیایی

اقتصاد آذربایجان و گذر از مرکز گرایی

نگاهی گذرا به اوضاع اقتصادی و اجتماعی آذربایجان از گذشته تا امروز:

بخش یکم: اقتصاد آذربایجان در دوران قاجار :

اتحاد و همکاری شش فبیله ترک که شیعه مذهب و خود را قزلباش می نامیدند، زمینه به قدرت رسیدن صفوی ها را فراهم کردند، پادشاهان صفوی از آنان در جنگ و محافظت از مرز های شمالی و شرقی استفاده کردند. پراکندگی آنان خواست صفوی ها بود که بتوانند مانع از اتحاد آنان باشند و از سوی آنان مصونیت داشته باشند. با سقوط سلسله صفوی بار دیگر قبایل ترک در دو گروه یوخاری باش و اشاقی باش گرد آمدند. آقا محمد خان که خود رئیس طایفه قویونلو و با گروه اشاقی باش همکاری می کرد با همکاری یوخاری باش ها ، ترکمن ها ، ترک های بختیاری و افشاری به قدرت رسید. آقا محمد خان در اولین فرصت پایتخت را به تهران منتقل کرد که تا آن روز منطقه ای گمنام در مرکز بود. آقا محمد خان بسیار شجاع، بی رحم و مدبر در امور جنگی بود و به زندگی ایلاتی علاقه داشت، با فراهم کردن نیرو به بخش شمالی تا مرز گرجستان تاخت تا آن منطقه را به تصرف خود درآورد. آقا محمد خان نظام اداری کریم خان زند را در امور جنگ، مالیه، امور خارجه و دیگر موارد حفظ کرد.

بعد از مرگ آقا محمد خان توافقی بین سرداران، طوایف ترک و دیگر گروه های با نفوذ صورت گرفت و فتحعلی شاه( 1176 خورشیدی) قاجار به سلطنت رسید. در این دوره بزرگترین حادثه تاریخی کشور بوقوع پیوست و زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آینده را تحت تاثیر قرار داد. دو جنگ خانمانسوز و دو قرارداد در خاک آذربایجان، این سرزمین کهن را تقسیم و تزار روسیه را بر بخشی از آن مسلط کرد. فتحعلی شاه عباس میرزا را بعنوان نایب السطنه در سن کودکی به دارالسطنه تبریز فرستاد و سرپرستی و آموزش وی را به قائم مقام ( میرزا بزرگ) سپرد. قائم مقام که به خاندانی از رجال سیاسی ایران وابسته بود، توانست دارالسلطنه تبریز را در بیرون میدان جاذبه بساط کهنه دربار تهران به کانونی برای طرح نو تبدیل کند.( سید جواد طباطبایی، مکتب تبریز و مبانی تجدد خواهی، تبریز، ستوده، 1386 ، ص 136)

عباس میرزا که از دایره فساد دربار ، حرمسرای شاهی و خوشگذرانی در آن نجات پیدا کرده بود، نخستین رویارویی نظامی خود را با روس ها انجام داد و با طعم اولین شکست بخشی از خاک آذربایجان را از دست داد. در نتیجه معاهده صلح گلستان ( 1192 خ، 21 اکتبر 1813) به امضا رسید. بخش های شمالی تا گرجستان به روس ها واگذار شد. این شکست و معاهده صلح اجباری لرزه بر اندام دارالسلطنه تبریز و عباس میزای جوان انداخت. در مدت کوتاهی به باز سازی نیرو پرداخت تا مناطق از دست داده را باز ستاند. مردم آذربایجان متحمل مخارج سنگین این آماده سازی و جنگی شدند که بار دیگر ویرانی آفرید.

روس ها که ارتش خود را مجهز به سلاح و توپخانه مدرن کرده بودند و از ضعف دولت مرکزی قاجار آگاهی داشتند، به ابهام در متن معاهده و خطوط مرزی اشاره کرده، بار دیگر خواهان جنگ بودند. عباس میرزای جوان که از شکست پیشین سرخورده و مایوس، در فکر واندیشه جبران آن بود، نخست به تحریک روحانیت که حکم جهاد صادر کرده بودند، سپس با ارزیابی نادرست از آمادگی نیرو هایش به تحریک روس ها جواب مثبت داد و جنگ طولانی دیگری( 1204خ / 1826 م ) در گرفت. در آغاز روس ها تاکتیک همیشگی خود را بکار بردند، عباس میرزا و نیرو های آن را به داخل خاک خود کشیدند و سپس با استفاده از نیرو های منظم و سلاح های مدرن تا تبریز آمدند و مناطق وسیعی از آذربایجان را تصرف کردند. پیآمد این شکست معاهده ترکمن چای (1206 خ، 1828 م) بود که ضعف قدرت نظامی و اقتصادی کشور را در مقایسه با کشور های اروپایی و روسیه آشکار ساخت. درس آموزی عباس میرزا و قائم مقام از این شکست برای اقتصاد آذربایجان بسیار گران و طاقت فرسا بود. سال ها منابع اقتصادی، مازاد محصول که در سال های پیش به خارج صادر می شد و به انباشت نخستین سرمایه یاری می رساند با دسترنج مردم فقیر هزینه جنگی شد که با فتوای روحانیت حوزه نشین و جاه طلبی آنان آغاز شده بود و این خواست روحانیت از سوی تهران هم پشتیبانی می شد. در حالی که حاکمان تهران توجهی به درخواست ها و تقاضا های عباس میرزا نمی کردند. سید جواد طباطبایی با سود جستن از گفته محمد حسین فروغی که گفته بود " این وهن بزرگ که برای ایران حاصل شد، اول، از نادانی بود، دوم، از نفاق و تباهی اخلاق بزرگان ایران" ، اضافه می کند " انتقال از دوره گذار به دوران جدید تاریخ که از نیمه دوم فرمانروایی صفویان تا شکست در جنگ با روسیه، گردونه تاریخ بر محور نادانی، نفاق و تباهی می چرخید، دوران گذار و مکتب تبریز به رغم تداوم نادانی مردم، نفاق و تباهی اخلاق بزرگان، فرصت آشنایی با منطق دوران جدید و الزامات آن را پیدا کرد... نخست در دارالسلطنه تبریز، حس این وهن بزرگ به آگاهی از نادانی، نفاق و تباهی تبدیل شد و این آگاهی به تدریج در همه سطوح جامعه رسوخ کرد" ( سید جواد طباطبایی، همان اثر، ص 133) عباس میرزا از توانایی ارتش روسیه و ناتوانی خود در پیشبرد جنگ شگفت زده شده بود، در پی علل عقب ماندگی جامعه و راه برون رفت به هر دری می زد. در گفتگو با آمه ده ژووبر فرستاده ناپلئون می پرسید. چه قدرتی این چنین شما را بر ما برتری داده است؟ سبب پیشرفت های شما و ضعف همیشگی ما چیست؟ شما با فن فرمانروایی، فن پیروزی و بکارگیری همه توانایی انسانی آشنایی دارید، در حالی که ما در جهلی شرمناک محکوم به زندگی گیاهی هستیم و کمتر به آینده می اندیشیم. آیا قابلیت، باروری و ثروت خاک مشرق زمین از اروپای شما کمتر است؟ ( پیشین، ص 134). عباس میرزا با آگاهی و اشراف به عقب ماندگی های صنعتی و نظامی، با بحرانی آشنا شده بود که ریشه در گذشته های دور و خرافات حاکم بر جامعه داشت. تبریز در مرکز این بحران قرار گرفته بود. هنوز حکمرانان تهران و فتحعلی شاه غرق در خوشی، نشاط و مشغول با حرمسرای خود و دارو دسته تاریک اندیش آن آماده پذیرش این واقعیت نبود. راه خروج و درایت گذر از این بحران عمیق را نداشتند و با هر گونه تغییر و دگرگونی های سیاسی و اجتماعی به شدت مخالفت می کردند.

عباس میرزا برای برون رفت از تاریک خانه مخوف جهل و خرافات و دست یابی به تکنولوژی و اندیشه های مدرن که به سرعت اروپا را دگرگون کرده بود تعدادی از دانشجویان آذربایجان را به انگلستان فرستاد و اصلاحاتی را در دارالسلطنه تبریز انجام داد. به تقلید از اصلاحگر وقت سلطان سلیم سوم امپراطور عثمانی به تجدید نظام خود پرداخت. در تبریز کارخانه اسلحه سازی دایر کرد. پایه های این اصلاحات از سوی روشنفکران آذربایجان تقویت شد تا پژواک مشروطه خواهی به تهران رسید. کانون ترقی خواهی تبریز که از سوی قائم مقام و فرزندش میرزا ابوالقاسم( قائم مقام دوم) هدایت می شد، دانشجویانی را برای اعزام گزینش کردند که زمینه های رشد را کنجکاوانه جستجو می کردند. در میان آنان استاد محمد علی چخماق ساز بود که همسر انگلیسی برگزیده، در ساخت تفنگ به مهارتی دست یافته بود که با ساختن تفنگ پیچی از جرج چهارم تقدیر نامه و مبلغ 420 لیره پاداش گرفته بود( مجتبی مینوی، اولین کاروان معرفت، تاریخ و فرهنگ، ص 432)

معاهده ترکمن چای تنها یک شکست نظامی از روسیه و ژنرال کارکشته آن پاسکویچ نبود بلکه راهگشای کشور های اروپایی بود که بتوانند به بازار وسیع منطقه و آسیا دست پیدا کنند. آذربایجان در مسیری قرار گرفته است که اروپا را به آسیا متصل و راه قدیمی ابریشم را زنده می کند. معاهده که از 15 فصل تشکیل شده نه تنها بخش های مهمی از خاک آذربایجان را جدا کرده، حق کشتی رانی را در دریای خزر از قاجار گرفته، ایران را به پرداخت 10 کرور تومان( 5 میلیون تومان) غرامت وخسارت جنگی محکوم کرده است. همزمان با معاهده ترکمن چای، قرارداد تجاری جداگانه ای به امضا رسید که نمایندگان و تجار روسی بتوانند آزادی عمل در رفت و آمد و تجارت داشته باشند. بر این اساس، بازرگانان روسی امتیاز تجارت هر نوع کالا و معافیت از حقوق گمرکی را جز یک بار، هنگام ورود یا خروج، آنهم به میزان 5 درصد بدست آوردند... در حالی که از کالا های تولید شده داخلی در ایالات و شهر های مختلف با عناوین گوناگون( راهداری، دروازه بانی و ...) چند بار عوارض دریافت می شد ( اقتصاد ایران، ابراهیم رزاقی، نشر نی، ص 4 ). این امتیازات ضربات سهمگینی به تولید ضعیف داخلی زد و امکان رقابت را از دست تولید کنندگان و بازرگانان گرفت.

همسو با معاهده ترکمن چای، کشور های قدرتمند اروپایی هم به باج خواهی پرداختند، زمینه عهدنامه پاریس( 1236 خ ) را فراهم کردند، با این عهد نامه بخشی از شرق کشور( افغانستان) به انگلستان واگذار شد. به این ترتیب در آنسوی مرز های شمالی و شرقی و جنوبی کشور دو دولت نیرومند، متجاوز و استعمارگر بریتانیا و روسیه تزاری قرار گرفتند. کشور های اروپایی که با انقلاب صنعتی به تولید انبوه رسیده بودند به شدت نیازمند مواد خام و بازار فروش بودند زیرا هر روز بر مازاد تولید آنها افزوده می شد، از پان رو در جستجوی مستعمره های جدید به هر سو می تاختند و همزمان به بازار گسترده آسیا چشم دوخته بودند. بنابرین مجموعه این مناطق با اهداف و خواست آنان سازگاری داشت. بزرگترین مشکل آنان نبود و عدم شکل گیری طبقات خاص اجتماعی در شرایط استبدادی این جوامع بود که بتوانند با آنان رابطه اقتصادی، سیاسی و صنفی بر قرار سازند. با معاهده ها و قرارداد پاریس موازنه تجاری با کشور های اروپایی بهم خورد و در مدت کوتاهی کالا های خارجی جایگزین کالا های داخلی شدند. میزان واردات بین سال های 1209 تا 1279 خورشیدی شامل منسوجات، محصولات فلزی، شیشه، شکر، چای و ادویه از 2 میلیون پوند به 5 میلیون رسید، در حالی که صادرات پنبه خام، ابریشم، گندم، برنج، تنباکو، پوست و فرش از 2 میلیون پوند به 3 میلیون و 800 هزار پوند افزایش یافت.( یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، نشر نی، ص 67) این روند همچنان ادامه یافت و کشور در پایان سده نوزدهم نه تنها از نظر اقتصادی به خارج وابسته شد بلکه از نظر فرهنگی و علمی هم عقب ماند.

یکی از ویژگی های بارز استبداد در این منطقه جغرافیایی بگونه ای است که مانع از شکل گیری طبقات اجتماعی به شیوه اروپا شده و برای حفظ موقعیت خود و پیشبرد استبداد خشن به ارتجاعی ترین بخش روحانیت متوسل شده است. حتی در روند شکل گیری طبقات و تغییرات اجتماعی و ساختاری که گاهی خارج از اراده استبداد صورت گرفته، کارشکنی کرده، طبقات و قشر های گوناگون اجتماعی و اقتصادی را به خود وابسته کرده است. در این راستا بیشترین زمین های زراعی و مراتع و منابع طبیعی در دست دولت بوده که به خودی ها، متملقین و شکرگزاران دربار و استبداد پیشکش و یا برای زراعت و بهره برداری به آنان برای مدت طولانی واگذار شده است، اراضی دیگر به شکل زمین های اوقاف در دست روحانیت مقتدر قرار گرفته که خود این ساختار مانع از شکل گیری فئودالیسم قدرتمند به شیوه اروپا بوده است.

در رابطه با پیشه وران، تولید گران و دهقانان خرده پا و بازرگانان هیچگونه امنیت مالی و حقوقی وجود نداشت، نه تنها دولت مرکزی بلکه حکمرانان ایالات هم از آنان به دلخواه مالیات دریافت می کردند و یا مال و اموال آنان را به بهانه های مختلف مصادره می کردند. بخش عمده درآمد دولت ، از طریق مالیات بر زمین، دام، مغازه و مسکن تامین می شد. هر گروه مطابق با توان فرضی خود مالیات می پرداخت. شاه و مستوفی الممالک تعیین می کردند که توان پرداخت و کمک هر ایالت و کنفدراسیون ایالتی چقدر است ( یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، ص 59 ). آذربایجان بیشترین مالیات را به ولیعهد ساکن در تبریز و حاکم در تهران پرداخت می کرد. پرداخت دوگانه مالیات و تحمل مخارج نظامی و جنگی مداوم باعث فقر عمومی و گاهی قحطی و گرسنگی در منطقه می شد.  از آن رو گسترش نظم اجتماعی، تشکیل طبقات ساختار شکن و انباشت سرمایه که بتواند تغییرات مهم در کمییت و کیفیت تولید بوجود آورد شکل نگرفت. سرمایه های اندک و گاهی بزرگ تجاری به سرمایه صنعتی تبدیل نشد. از آن گذشته خود استبداد هم که از امکانات وسیع مالی برخوردار بود در این راستا اقدامی نکرد، به هزینه کردن اموال عمومی پرداخت و به بازتولید استبداد در درون خود ادامه داد. بنابرین اولین گروه از مشروطه خواهان آذربایجان به ترویج واژه حقوق و تفهیم آن از سوی توده های مردم پرداختند. ملکم خان سفیر دولت قاجار در لندن و میرزا یوسف خان مستشارالدوله در پاریس به نوشتن مقالات و ترجمه قانون اساسی فرانسه و اعلامیه حقوق بشر که مبنای قانون اساسی فرانسه بود پرداختند. اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه( 26 اوت 1789) به دنبال انتشار حقوق بشر در ایالات ویرجنیا و ماساچوست آمریکای شمالی منتشر شد. در این اعلامیه حقوق بشر و ملت از هم تفکیک شده، حق حاکمیت، قانونگذاری، انتخاب نماینده و نظارت بر عملکرد آنان به ملت واگذار شده است. هیچ کسی جز مردم حق امتیاز و حاکمیت ندارد. اصل سوم از اعلامیه حقوق بشر فرانسه حاکمیت را ناشی از اراده ملت می داند. در اصول دیگر به حق آزادی اعتقادات دینی، مطبوعاتی، اندیشه و بیان اشاره می کند و می گوید افراد انسانی آزاد و با حقوق برابر زاده می شوند، بنابرین کسی را بر کس دیگر برتری و امتیازی نیست، همه در برابر قانون که اراده عمومی است یکسانند. روشنفکران آذربایجان بویژه میرزا یوسف خان مستشارالدوله به شدت تحت تاثیر این اعلامیه قرار گرفته، برای برون رفت از عقب ماندگی فکری و ذهنی جامعه به ترجمه آن پرداخت و برای گذر از سد مستحکم روحانیت مرتجع آن را مطابق با بنیان های دین اسلام که خواهان عدل و انصاف است نشان داد.

در این میان افراد دیگری از پیشگامان تجدد و نوآوری آذربایجان که همسو با عصر روشنگری و قانونگرایی اروپا به تغییر و تحول در نظام اجتماعی ، سیاسی و آموزشی توجه داشتند، مانند میرزا فتحعلی آخوند زاده بر این باور بودند که باید با تغییر الفبا زمینه آموزش همگانی را فراهم آورند، زیرا الفبای عربی زبان گفتاری و نوشتاری را سخت و آموزش را مشکل کرده است. آخوند زاده بی سوادی را بلای خانمانسوز و مقدمه هر تحولی را هم سوادآموزی می دانست و تغییر الفبا را هم برای سواد آموزی غیر قابل اجتناب تشخیص می داد. در نامه های خود به مستشارالدوله و رساله مکتوبات کمال الدوله با انتقاد شدید از اوضاع اجتماعی از بی سوادی مردم ناله سر می داد، حاکمیت و روحانیت حامی آن را با شدید ترین کلمات و الفاظ به باد انتقاد می گرفت. در مقاله ای خطاب به مستشارالدوله می نویسد "  در یوروپا نیز سابقا چنان خیال می کردند که به ظالم نصیحت باید گفت که تارک ظلم شود. بعد دیدند که نصیحت در مزاج ظالم اصلا موثر نیست، بواسطه عدم ممانعت دین در علوم ترقی کرده، به ظالم گفتند، از بساط سلطنت و حکومت گم شو! ( میرزا فتحعلی آخوندوف، " در باره یک کلمه" مجموعه مقالات، ص 96 ).آخوند زاده در مجموعه مقالات و نوشته های خود به قدرت و توانایی های مردم اشاره می کند و راه برون رفت از ظلمت و تباهی را طرد ظالم از سلطنت و حکومت می داند. قانون را آنگاه بر می تابد که به مردم این حق اعتراض را تضمین کند که هرگاه اراده نماید بر اساس آن پرسشگر از حکومت باشد.

تلاش پیگیر و خستگی ناپذیر میرزا یوسف خان مستشارالدوله در راستای قانون گرایی و قانون خواهی تا پایان عمر ادامه یافت، به شیوه های مختلف قانون خواهی خود را نوشت و به گوش شاه رساند، ناصرالدین شاه از وی خواست آن را تدوین نماید ولی " شریعت مقدسه" را به هیچ وجه دست آویز تخلف و تجاوز قرار ندهد. می توان گفت، پیش نویس قانون اساسی مشروطه، اینگونه شکل گرفت. برابر این قانون ممالک محروسه به چند ولایت و هر ولایت به چند ایالت و هر ایالت به چند ناحیه و هر ناحیه به چند بلوک تقسیم می شود. با این کار کشور سامان می یابد، زمینه آبادی، ترویج بازرگانی و بنای مدارس فراهم می آید، اخذ مالیات، طرز محاکمات و ترتیب قشون مطابق قانون انجام می گیرد... همه افراد ممالک محروسه، حتا افرادی که خارج از دین اسلام هستند مانند مسیحیان، یهودیان، گبر ها و سایر مذاهب مختلفه اعم از این که رعیت ایران باشند و یا برای کسب و تجارت به اینجا آمده باشند، آسوده و محترم بوده، قانون از آنان حمایت می کند، کسی حق ندارد مزاحمتی بر آنان ایجاد کند و آنان در اجرای آیین خود آزادند ( به نقل از سید جواد طباطبایی، نظریه حکومت قانون در ایران، ستوده، تبریز، ص 251) همانگونه که مشاهده می شود، عدم مرکزیت و تقسیم کشور به ولایات در چندین دهه پیش از سوی پیشگامان تجدد و ترقی خواهی پیش بینی شده بود که میتواند یکی از عوامل مهم در  آبادانی، رشد همه جانبه، ترقی و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی باشد. این درخواست و پیش نویس قانون از سوی ناصرالدین شاه به اجرا در نیآمد. از آن رو شکاف بین تبریز که خواهان نو آوری بود و تهران که بر سنت پا فشاری می کرد رو بگسترش بود.

مستشارالدوله که به نیابت وزارت رسیده بود تا آخر عمر دست از قانون خواهی بر نداشت و در سال های پایانی عمر نامه ای به مظفرالدین میرزا ولیعهد در دارالسلطنه تبریز نوشت که خود را طرفدار حکومت قانون نشان می داد و هشدار داد که اگر دولت به اختیار تن به حکومت قانون ندهد، به وهن و خفت، مشروطیت بر او تحمیل خواهد شد ( سید جواد طباطبایی ، همان اثر، ص 252). مستشارالدوله با انتقاد شدید از عملکرد ناصرالدین شاه و خود کامگی دربار که به دلخواه منابع اقتصادی را به یغما می برند راه برون رفت را وضع قانون و اجرای آن می داند و می افزاید " برای اینکه دولت ایران بتواند به اقتدار و شوکت دول اروپا دست یابد، باید زمینه مشارکت همه طوایف مختلفه که در ایران سکنی دارند، در اداره امور کشور فراهم شود و تاکید می کند که این مشارکت عمومی در قدرت عملی نخواهد شد، مگر این که آزادی قلم داشته باشند، در نشر معارف و مدارس جدید جد بلیغ نمایند" ( پیسین، ص 255). بازهم دیده می شود که راه برون رفت از عقب ماندگی اقتصادی، فکری و ذهنی جامعه، از دوران اندیشه ورزان مشروطیت تا کنون تقسیم قدرت سیاسی و گذر از مرکزیتی بوده است که با گذشت زمان به لانه فساد تبدیل می شود. منابع اقتصادی و نظامی کشور را پیرامون خود جمع می کند و آن را وسیله سرکوب و اجرای استبداد قرار می دهد.

نیم سده سلطنت ناصرالدین شاه اقتصاد ضعیف و نحیف کشور را به سرازیری افول سوق داد. تلاش تبریز بویژه قائم مقام اول و دوم برای توسعه اقتصادی و سیاسی به جایی نرسید. در این میان دخالت مستقیم روسیه تزاری  و انگلستان در امور داخلی و کسب امتیازات متعدد به این نابسامانی دامنه وسیعتری داد. برخی از دولتمردان مرکز نشین برای کسب درآمد و حفظ موقعیت به دلدادگان دولت های استعماری تبدیل شدند تا جائیکه این به سنتی زشت و ناپسند در میان درباریان و سیاستمداران دون شخصیت تبدیل شد. این روند همزمان بود با رشد شتابان اقتصادی و فکری و دگرگونی های عمیق اجتماعی در اروپا که دولتمردان کشور با همکاران تاریک اندیشان، جاهل و ارتجاعی خود از آن غافل بودند. تلاش اندیشه ورزان تبریز در راستای تغییر افق دید و گذر از سنت دیرینه به جایی نرسید. هرچند آنان نیز مانند آخوندزاده، طالبوف، زین العابدین مراغه ای، ملکم و دیگران به تئوری های نظری اقتصاد توجه چندانی نداشتند، تنها طالبوف و مراغه ای اشارات کوتاه و گذرایی در کتاب احمد وسیاحتنامه ابراهیم بیگ به مباحث اقتصادی می کنند، طالبوف به تولید، کسب معاش و دفع موانع آن و مراغه ای به رکود اقتصادی و هزینه های بیهوده سفر های شاه به اروپا و فقر عمومی جامعه و گاهی هم راه های برون رفت از بحران را گوشزد می کند. اندیشه ورزان آن دوره بیشتر به نظریه های سیاسی و حقوقی می پرداختند. آنان بر این باور بودند که اصلاحات سیاسی، حاکمیت قانون و مشارکت مردم در امور سیاسی زمینه رشد سریع اقتصادی را فراهم می آورد.

شخصیت اصلی داستان سیاحتنامه ابراهیم بیگ که خود فرزند یک تاجر مهاجر در مصر است به توصیف اوضاع اقتصادی جامعه و چگونگی ارتباط مردم با خود و حاکمان می پردازد و در بخشی از آن می نویسد " اصناف و کسبه در قیل و قال پول سیاه، امروز هفتاد شاهی، فردا هشتاد شاهی، فقرا در فکر تدارک نان امروز یک من دو قران، فردا سه قران، سفرای دو دولت بزرگ همسایه نیز در پی ترویج مقاصد پولیتیکی خودشان، هیچ کس را از حب و پروای وطن خبری نیست" ( زین العابدین مراغه ای، سیاحت نامه ابراهیم بیگ، ص 97). مراغه ای در بخش های مختلف داستان خود به چگونگی تولید و حس و روح حاکم بر آن در کشور های اروپایی می پردازد و گاهی آن را با مراغه زادگاه خود است مقایسه می کند. به شیوه تولید خشکبار، انگور و محصولات درختی در آن اعتراض دارد و می نویسد " مراغه نخستین شهر حاصلخیز مملکت آذربایجان است، اطراف آن از چهار جانب تا دو فرسنگ مسافت باغ انگور و میوه های درختی دارد... افسوس که اهالی تا کنون در پرورش باغات و گرفتن محصول و تزیید حاصلات قدمی در راه ترقی نپموده اند" ( پیشین، ص 120) مراغه ای با انتقاد از دید سطحی و کوتاه بازرگانان که آینده دور را مشاهده نمی کنند و به انباشت سرمایه و ثروت و کار برد آن در تولید نمی پردازند به خروج سرمایه از آذربایجان اشاره می کند که با شکست عباس میرزا در جنگ با روسیه شتاب می گیرد و تعداد زیادی همراه با مال ومنال و ثروت خود راه مهاجرت را در پیش می گیرند. استبداد حاکم بویژه دست اندازی و دخالت های ناثواب از مرکز، پایبندی به تولید با شیوه کهن و خروج سرمایه از آذربایجان باعث شد که این منطقه با گذشت زمان جایگاه برجسته خود را در اقتصاد و بازرگانی منطقه از دست بدهد و با هزینه جنگ های تحمیلی فقیر تر شود.

مراغه ای در داستان خود ابراهیم بیگ را به سیاحت و دیدار از شهر های آذربایجان می برد، همراه با انتقاد از عملکرد بازرگانان تبریز که به جای ساخت کارخانه و تولید به تجملات  و خرید مستغلات مشغولند، بازار تبریز را ثروتمند تر از تهران ارزیابی می کند و تاسف می خورد که این امکانات به هدر می رود. در این میان افراد دیگری مانند محمد شفیع قزوینی هم که خود کفشدوز و پیشه ور بود، به ریشه های عقب ماندگی فکر می کند و اندیشه های اقتصادی خود را در کتابچه قانون جمع آوری کرده منتشر می نماید.. محمد شفیع هم از رواج کالا های خارجی، رشوه و فساد و اخذ مالیات به دلخواه گلایه کرده، راه برون رفت از رکود و عقب ماندگی اقتصادی را محدودیت ورود کالا های خارجی، تربیت افراد متخصص و توجه به کیفیت کالا و صنایع داخلی و تامین امنیت می داند. به نظام حکومتی، تیول داری و بایر ماندن زمین های زراعی و کمبود نان انتقاد دارد.

در سال های بعد محمد خان قاجار قوانلو ( کاشف السلطنه) که تحصیل کرده فرانسه بود و رشد اقتصادی اروپا را زیر نظر داشت مقالات و رسالاتی در رابطه با نوع پیشرفت آنان مطرح کرد به دست آورد های سرعت و شتاب در کار و مراودات اقتصادی پرداخت. توسعه شبکه راه آهن را عامل مهم در انتقال کالا، انسان و فرآورده های کشاورزی خواند که در مدت کوتاهی چهره فرانسه را تغییر داده است. کاشف السلطنه، راه برون رفت از فقر و قحطی و عقب ماندگی را پیروی از حکمای با تجربه فرنگی می داند که توانسته اند در مدت کوتاهی بر مشکلات خود چیره شوند، اوضاع زندگی خود را بهبود بخشند و به قدرت و ثروت دست یابند. بنابرین اعزام دانشجو را برای یادگیری علوم و فنون غربی و دانش روز ضروری می داند.

کاشف السلطنه با دلی پر درد ناظر بر عقب ماندگی های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور بود، در رساله فواید ساختن راه آهن که آن را نمودار اصلی در پیشرفت اروپا می دید به ضرورت راه آهن در نوسازی کشور اشاره می کرد. از آن رو شبکه راه آهن، تاسیس بانک و دیگر زیر ساخت ها، نهاد ها و تاسیساتی که بتواند جان تازه ای به اقتصاد فرسوده و عقب مانده کشور بدهد در سر لوحه خواسته های مشروطه خواهان بود. در این راستا مرتضی قلی صنیع الدوله هم که از تحصیل کردگان برلین بود فعالیت های چشمگیری از خود نشان داد و رساله راه نجات را نوشت که در آن به دستآورد های مهم شبکه راه آهن در اروپا و در صورت ساختن آن در ایران اشاره کرد. پیشگامان همه آنان در نوع آوری فکری و نظری، روشنفکران و اندیشه ورزان آذربایجان بودند که با جسارت و شهامت خواهان تغییر در نظام سیاسی کشور شدند. آنان غلبه بر فقر عمومی را در تغییر نظام سیاسی می دیدند که با ساختار کهنه، عقب مانده و استبدادی خود مانع از رشد و ترقی جامعه می شود. این برداشت ها، بر خورد ها و مواضع اقتصادی و سیاسی آذربایجان خوشآیند مرکز و همدستانشان نبود آز آن رو با آن در خفا و گاهی آشکار مخالفت می کردند. این مخالفت ها در مواردی تا دشمنی و بر خورد پیش می رفت. این دشمنی و ستیز را کنت دوگوبینو که به مدت سه سال نماینده فرانسه در ایران بود در نوشته های خود در رابطه با نابرابری نژاد های بشری می نویسد و ایران را به شش گروه ملی تقسیم می کند. ادوارد براون هم که سال ها پیرامون تاریخ و ادبیات شرق بویژه ایران مطالعه کرده، می نویسد " کل تاریخ ایران مبارزه پایداری بین ترک زبانان ساکن در منطقه شمالی و فارس زبانان جنوبی است، این تنفر و دشمنی امروز هم خود را نشان می دهد" ( به نقل از یرواند آبراهامیان، پیشین ص 35). نویسنده و پژوهشگر های دیگر هم مانند ولادمیر مینورسکی هم در نوشته های خود به این موضوع اشاره کرده است.

روشنفکران عصر مشروطیت بویژه آذربایجانی ها طرفدار سکولاریسم بودند که بتوانند، با کار برد آن نیرو های ارتجایی را از قدرت سیاسی دور کنند و به اقتصاد ورشکسته کشور با استفاده از نظریه های جدید اقتصادی که در اروپا به اجرا در آمده است سامان دهند. روحانیت طرفدار ارتجاع با همدستی دربار محافظه کار، به شدت با هرگونه نوآوری مخالفت می کردند. در این میان افرادی هم از آنان با درک روح زمان، با مشروطه خواهان ترقی خواه به همکاری خود ادامه می دادند. در این راستا فعالیت های جمال الدین اسد آبادی که از ترک های همدان بود  و در دربار عثمانی با تنظیمات و نوآوری ها آشنا شده بود چشمگیر است. هرچند سید جمال با دستآورد های فکری و نظری اروپا مخالفت می کرد و از ورود آن به کشور نگران بود. سید جمال به اصلاح در داخل دین باور داشت و می گفت ، می توان آموزه های دینی را با علوم و کشفیات جدید همسو کرد.

آنچه بیش از همه به روشنفکران آذربایجان امکان می داد تا با علوم جدید آشنا شوند و شرایط روز را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، آشنایی و آگاهی آنان با زبان ترکی و دست یابی به امکانات مطبوعاتی در استانبول و قفقاز بود. آنان با استفاده از زبان ترکی به انتشار روزنامه گنج فنون به زبان فارسی همت گماشتند. گروهی مانند سید حسن تقی زاده و میرزا محمد علی خان تربیت پیرامون آن جمع شدند. جوانان وابسته به مرکز غیبی تبریز هم با نشریه همکاری می کردند. آنان به زبان های اروپایی هم تسلط داشتند و با ترجمه ای از آنها محتوای روزنامه را پر بارتر می کردند. در این میان حزب اجتماعیون عامیون که از سوی کارگران مهاجر از این سوی ارس در باکو( 1283 خ / 1904 م) تشکیل شده و گرایشات سوسیال دمکراسی در روسیه و غرب را داشت کارگران را با حقوق اجتماعی، صنفی و سیاسی خود آشنا می کرد. رهبری حزب را برای سال های طولانی نریمان نریمانوف به عهده داشت. در این سال ها بحران اقتصادی آذربایجان به دلایل خشکسالی، شیوع بیماری وبا و جنگ روسیه با ژاپن به اوج خود رسیده بود. از یک سو حجم تجاری در منطقه کاهش یافته بود و از دیگر سو با کاهش شدید تولید، قیمت کالاها و مواد خوراکی افزایش پیدا کرده بود. از آن رو اعتراض های مردمی و مخالفت با رژیم رو به گسترش بود. امتیاز های گوناگون اقتصادی و سیاسی به بازرگانان و نمایندگان کشور های  اروپایی خشم مردم را به اوضاع اقتصادی ومسیو نوژ بلژیکی که برای سامان دهی به اقتصاد و امور مالی استخدام شده بود، بر انگیخته شد. تجار وام های خود را که به دولت پرداخته بودند، درخواست می کردند. اعتراض های پی در پی جامعه را به سوی اتقلاب و دگرگونی های عمیق اجتماعی پیش می برد. در نتیجه مظفرالدین شاه قاجار مجبور به پذیرش پیش نویس قانون اساسی و نظام مشروطه شد. اساس قانون اساسی مشروطه از بلژیک اقتباس شده بود و سعی بر آن بود که با شرایط اجتماعی ایران منطبق باشد. مهمترین دستآورد مشروطه به رسمیت شناختن انجمن های ایالاتی و نوعی نظام فدرالی بود که با جامعه ایران تطابق داشت.

آذربایجان با تمام توان، نیرو و امکانات خود از مشروطه خواهان حمایت می کرد و در صورت کارشکنی شاه و طرفداران ارتجاعی اش هشدار می داد که در صورت عدم تصویب قانون اساسی مشروطه از ایران جدا خواهد شد. احمد کسروی در تاریخ مشروطه خود به تهدید مردم آذربایجان اشاره می کند و می نویسد " 20 هزار تن از مردم آذربایجان پیمان بسته بودند که به اعتصاب خود تا پیروزی ادامه دهند و در تلگراف های ارسالی از تبریز به شاه هم از عنوان تهدید آمیز ملت آذربایجان استفاده شده بود" ( احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 519). انقلابیون آذربایجان به این نتیجه تاریخی رسیده بودند که راه رهایی گذر از استبداد و حاکمیتی است که از سوی ارتجاع درونی و امپریالیسم بیرونی حمایت و تقویت می شود. در پی اولین پیروزی ها  و تنظیم بودجه از هزینه دربار و مستمری شاهزادگان کاسته شد، بخشی از تیول ها که به دلخواه شاه بین نزدیکان تفسیم می شد از بین رفت و تغییراتی هم در سیستم مالیاتی بویژه بر زمین داده شد. کاهش هزینه های دربار و شاهزادگان که هزاران مستخدم و خدمتکار داشتند خشم آنان را بر انگیخت. برای گریز از قانونگرایی و مشروطه به هر اقدامی دست می زدند. با آنکه هنوز نوع انتخابات بگونه ای بود که حق انتخاب، بر اساس دارایی و ثروت تعیین می شد و زنان که نیمی از جمعیت را تشکیل می دادند همرا با توده های فقیر از حق انتخاب محروم بودند، آنان از روند و پروسه ای که آغاز شده بود و مجبور به پذیرش ان بودند، احساس ناخوشآیندی داشتند.

شاه برای گریز از شرایط موجود و سرکوب مشروطه خواهان به هر حیله و نیرنگی دست می زد، از کلنل لیاخوف روسی گرفته تا شیخ فضل اله نوری مرتجع مدد و یاری طلب می کرد. آذربایجان مصمم بود که از انقلاب و مشروطه دفاع کند. در روز های سخت و دشوار، که توده های مردمی از گرسنگی و بیماری تلف می شدند با تشکیل دسته های فدایی به مقابله با مرتجعین پرداخت. انجمن ایالتی، انجمن های صنفی با همکاری سوسیال دمکرات های آن سوی ارس خود را دولت موقت آذربایجان نامید. نیرو های مردمی پیرامون دو شخصیت برجسته و محبوب آذربایجان، ستار خان و باقر خوان جمع شدند. بعد از زدو خورد های شدید در شهر تبریز و شکست مرتجعین برای نجات مشروطه روانه تهران شدند. آذربایجان از نظر اقتصادی بدترین روز های خود را می گذراند، از یک سو با قحطی، بیماری، فقر، دست به گریبان بود و از سوی دیگر با ریا کاران، دلدادگان شاه و جنگ خانگی که از سوی آنها تحمیل شده بود می جنگید. ارتجاع در نظر داشت با استفاده از فقر فزاینده مردم که براستی مستعصل و به ستوه آمده بودند، استفاده کند و توده های فقیر و محروم جامعه را بر علیه مشروطه خواهان بشوراند. در حالی که آنچه پیش آمده بود نتیجه سال ها استبداد، غارت و حاکمیت مطلقی بود که خود را نماینده و سایه خدا خوانده بود. به هر رو تلاش پیگیر مشروطه خواهان تبریز و اعزام نیرو به سرپرستی سردار ملی ستار خان و سالار ملی باقر خان سرنوشت انقلاب مشروطه را تغییر داد و آن را به پیروزی رساند، در پی آن تغیییراتی در قانون انتخابات داده شد، از پیش شرط دارایی افراد برای انتخاب کردن کاسته شد، تعداد کرسی های ایالات در مجلس افزایش یافت، و اقلیت های دینی هم مانند کلیمیان، زرتشتیان و مسیحیان آسوری و ارامنه صاحب کرسی شدند.

پیروزی محدود و مقطعی سیاسی در انقلاب مشروطه در زمینه های اجتماعی و اقتصادی تجلی نیافت، نهاد های جان سخت سنت و ارتجاع، خود را برای مدت کوتاهی پنهان کردند و به باز سازی خود در نهان ادامه دادند تا فرصت مناسب را بدست آورند. در این میان فاصله بین روشنفکران و توده های مردم از یک سو، ریا کاران ، درغپردازان و فریبکاران دربار و ارتجاع سنتی از دیگر سو، مانع از تعمیق انقلاب مشروطه در ژرفای جامعه شد، اتقلاب در همان سطح سیاسی و به شکل افقی در جامعه باقی ماند و در تلاطم روزگار در معرض شکست قرار گرفت. به نظر می رسد یکی از ضعف های مهم و عمده انقلاب مشروطه، تلاش آن در راستای تمرکز قدرت سیاسی و در پی آن قدرت اقتصادی در مرکز بود. این تمرکز پایه های استبداد و ارتجاع را در مدت کوتاهی باز سازی و تقویت کرد.

اقتصاد دوران قاجار به عصر امتیازات مشهور است، در این سال ها تراز بازرگانی کشور با کسری روز افزون روبرو شد، بازرگانانی که به صدور کالا از کشور مشغول بودند با همکاری با تجار خارجی در امور واردات وارد شدند و مبادلات خارجی را با کسری تراز بازگانی به سود کشور های دارای امتیاز تغییر دادند. تا جائیکه بین سال های 1279 تا 1289 این کسری تا مبلغ دو و نیم میلیون قران افزایش یافت. افزایش واردات پیشه وران و تولید کنندگان کشور را که با شیوه های کهن و ابزار ابتدایی تولید کالا می کردند به ورشکستگی کشاند. در این دوره دو کشور قدرتمند روسیه و انگلستان که امتیاز های فراوانی بدست آورده بودند، در حوزه های مختلف اقتصادی فعالیت و گاهی سرمایه گذاری می کردند. انگلستان در مناطق جنوب و در حوزه های نفتی و بانک داری سرمایه گذاری می کرد و روس ها تمایل بیشتری به مناطق شمالی و آذربایجان داشتند.

بازگانان و شرکت های روسی با استفاده از معافیت گمرکی نخست در ترویج سیستم مخابرات، خطوط تلگراف ، راه سازی، بیمه و نظام بانکی سرمایه گذاری کردند. هدف آنان زیر سازی و تسهیل بازرگانی برای خود بود که بتوانند محصولات خود را به راحتی به دست مصرف کنندگان آذربایجانی برسانند و در رقابت با حریف قدرتمند خود انگلیس که در جنوب و پایتخت کشور فعال بود، این منطقه را زیر نفوذ خود درآورد. روس ها با عقد چندین قرارداد، امتیاز شیلات و ماهیگیری را در دریای خزر بدست آوردند. در سال 1269 بانک استقراضی را برای دادن وام های کمر شکن به دربار تاسیس کردند. راه کشی  انزلی_ قزوین، قزوین همدان و قزوین تهران را آغاز کرده، حق بهره برداری از معادن قرچه داغ را بدست آوردند. در این میان بانک اسقراضی روس اجازه یافت که راه های شوسه بین جلفا_ تبریز، تبریز_ قزوین و ریل گذاری در این مسیر تا صوفیان و شراب خانه پیش ببرد. بانک استقراضی روس بر پایه همین سیاست در سال 1269 مبلغ بست و دو و نیم میلیون روبل طلا، در سال 1271، ده میلیون روبل طلا و در سال 1391 مبلغ یک میلیون و 100 هزار لیره انگلیس نقره و در سال 1292 مبلغ 200 هزار لیره انگلیس به دولت ایران وام داد و بابت باز پرداخت وام و بهره آن درآمد گمرکات، بنادر، پست و تلگراف و ماهیگیری در دریای خزر را بدست آورد( ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران، نشر نی، ص 8).این امتیازات گسترده نه تنها ساختار اقتصادی کشور را  که بر صنایع دستی  با ابزار کهنه استوار بود دگرگون، و پایه های سست آن را سست تر کرد، تاثیرات زیادی در نظام سیاسی و اسقلال کشور گذاشت. تلاش عباس میرزا و دولت مردان نزدیک وی برای پایه گذاری صنایع جدید و تقلید از کشور های پیشرفته اروپایی به هدر رفت و پیش از پویایی دستآورد اندکی از خود باقی گذاشت. در نتیجه نه تنها رشد چشمگیری در صنایع ماشینی دیده نشد، بلکه با ورود کالا های جدید الگوی مصرف تغییر کرد، منسوجات منچستر جایگزین پارچه های نخی و گاهی ابریشمی کشور شد. بخش مهمی از واردات را قند و شکر و چای تشکیل داد که در گذشته از کالا های جانشینی استفاده می شد.

در ترکیب کالا های صادراتی اتفاق مهم و تغییرات چشمگیری رخ نداد. ابریشم، برنج، خشکبار، صنایع دستی و فرش مهمترین اقلام صادراتی را تشکیل می دادند و با رشد صنایع در غرب صادرات پنبه نیز رونق گرفته بود، که با نفوذ کشور های اروپایی در قاره آفریقا و آسیا، از نیاز آنان به محصولات سنتی ایران از جمله پنبه کاسته شد. زیرا آنان از یک سو به منابع مهم و مواد خام ارزان در مناطق استعمار شده دست یافتند و از سوی دیگر به بازار وسیع و رو به گسترش آنان چشم طمع دوختند.

اقتصاد آذربایجان در این دوره از فرصت و شرایطی که از سوی عباس میرزا در راستای نو سازی جامعه و استفاده از تکنولوژی پیشرفته، پیش آمده بود، بعلت مخالفت مرکز و جدال و درگیری همیشگی بین نو و کهنه نتوانست استفاده کند و از حرکت به سوی پیشرفت و همسو با غرب باز ماند، هرچند با تلاش پی گیر صنعتگران آذربایجان و درخواست نخ ابریشم از سوی بازرگانان خارجی تعدادی کارخانه در ابعاد گوناگون شکل گرفت. کارخانه ریسندگی و ابرایشم تابی تبریز با حجم وسیع و گسترده خود سال ها به فعالیت اقتصادی خود ادامه داد. کارخانه چینی سازی، باروت کوبی،تفنگ و فشنگ سازی هم تا مدتی به تولیدات خود ادامه دادند. در این میان کارخانه برق در تبریز و کارخانه پنبه پاک کنی در آستارا که بیشتر محصولات خود را به روسیه می فرستاد بکار افتاد. کارخانه های دیگری مانند آجر پزی، صابون پزی ، قند سازی و آسیاب بخاری در شهر های دیگر آذربایجان بویژه در قزوین راه اندازی شد ولی کارخانه های قند سازی ، ریسندگی و پارچه بافی و برخی دیگر که با ابزار کهنه، فرسوده و ابتدایی کار می کردند، در مقابل کالا های مشابه خارجی که از امتیازات فراوانی برخوردار بودند، تاب مقاومت نیآوردند و با فرجام بد و ناکامی صحنه اقتصادی را ترک کردند. سرمایه های اندک و انباشت شده در این مراکز تولیدی از سوی صاحبان آنها در فعالیت های غیر تولیدی، سود آور، زود بازده و امن تر مانند تجارت، مستغلات و همکاری با بازرگانان خارجی بکار افتاد تا زمینه خروج خود را از کشور فراهم آورد. بنابرین دوران انحطاط و سقوط اقتصاد آذربایجان که از سال های پایانی دوران صفوی ها شروع شده بود در دروان قاجار تکمیل شد. در این مدت بیش از 150 سال، فاصله اقتصادی با اروپا که به سرعت پیش می تاخت افزایش یافت و بار دیگر نشان داد که عدم استقلال این منطقه و وابستگی سیاسی و اقتصادی آن به مرکز، مانع از رشد فکری، ذهنی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی این منطقه شده است. در این مدت ارتباط لازم و ضروری برای رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی را با غرب و دنیای مدرن بر قرار نکرده از کاروان مدرنیسم عقب مانده است. این در حالی است که نخستین قدم ها را آذربایجان در ارتباط با دنیای مدرن و غرب برداشته بود.

با شکست برنامه های اصلاحی عباس میرزا و افزایش روز افزون ورود کالا های خارجی و بیکاری پیشه وران و دهقانان تهی دست تعداد کثیری به اردوی بیکاران پیوستند، با خروج سرمایه از منطقه چشم انداز بیکاری و فقر گسترده تر شد. ده ها هزار نفر از بیکاران برای رهایی از گرسنگی به آنسو و ماورای دریای خزر کوچ کردند. ایوانف در تاریخ نوین ایران می نویسد " در اواخر دهه قرن بیستم، تعداد کسانی که از ایران( آذربایجان) برای کار به روسیه می رفتند، سالیانه در حدود 200 هزار نفر بود ( م س. ایوانف، تاریخ نوین ایران، ص 14).خروج نیروی کار و سرمایه از آذربایجان منطقه را با فقر و بیکاری فزاینده روبرو می کرد.

می توان گفت اقتصاد آذربایجان در دوره های مختلف از نشیب و فراز های فراوانی گذشته، سال ها جایگاه ویژه ای در تجارت داخلی و خارجی محصولات دامی ، کشاورزی و کالایی داشته، در دوره های طولانی خود کفا بوده و گاهی هم مازاد تولید را به خارج صادر کرده است. تحمیل جنگ های طولانی با هزینه های هنگفت و دور ماندن از تجربه و تمدن اروپایی، جامعه آذربایجان را به فقر کشانده، اقتصاد را دچار رکود، گسست و رخوت طولانی مدت کرده است. نگاهی به سیر حوادث و تحولات سیاسی و اجتماعی آذربایجان نشان می دهد گه گاهی استقلال نسبی از مرکزیت، و تصمیم گیری های سیاسی و مالی در منطقه، به شکوفایی اقتصاد یاری رسانده، نخستین نهاد های اقتصادی، ارگان ها و سازمان های صنفی و سیاسی را بوجود آورده است. این روند در مجموع زمینه پیدایش اندیشه های نوین و مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خود را هر چند هر چند کوتاه مدت و گذرا فراهم کرده است. آنچه قابل تامل است اینکه، آذربایجان سال های طولانی بار اقتصادی انقلاب مشروطیت را از ابتدای شکل گیری تا پیروزی بر عهده گرفته، هزینه های گران آن را هم از نظر اقتصادی و هم از نظر انسانی پرداخت کرده است. در این میان شکست و پیروزی، افت و خیز در مراحل مختلف و پیشروی و عقب نشینی در انقلاب مشروطه تاثیرات مخربی بر اقتصاد آذربایجان گذاشته است. زیرا آذربایجان قلب سیاسی  و مرکز انقلاب مشروطه بود، از آن رو مورد خشم، هجوم و هدف ضد انقلاب انتخاب شده بود، بیشترین زدو خورد بین طرفداران محمد علی شاه و انقلابیون در تبریز به وقوع پیوست و ادامه آن تا خیابان های شهر ضربات سهمگینی بر اقتصاد آذربایجان وارد کرد.

یکی از ضعف های مهم و سرنوشت ساز جنبش های اجتماعی و سیاسی در این منطقه نا پیوستگی، ناپیگیری و مقطعی بودن آنها است، در این شرایط تجربه و آموزه های گذشتگان به نسل بعدی منتقل نمی شود و توده های به پا خواسته مجبور می شوند خود به تجربه آموزی بپردازند و گاهی به گزینه هایی دست می زنند که نه تنها نتایج مطلوب و دلخواه به دست نمی آید بلکه جنبش را از هدف اصلی خود منحرف می کند. علل ناکامی جنبش های آزادی خواهی مردم در منطقه فراوان است، برای شناخت برخی از آنها باید ترکیب اجتماعی، ساختار سیاسی، شیوه تولید و توزیع اقتصادی و موقعیت فرهنگی و جامعه شناختی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

 ترکیب جمعیتی آذربایجان در این دوره بگونه ای بوده است که بیشتر آنان را رعایا تشکیل می دادند، آنان با شیوه کهن و سنتی کشت و کار می کردند، تقسیم محصول ناعادلانه بود. کشاورز زحمتکش تنها لقمه نانی بدست می آورد تا شکم خود را سیر کند و در خیلی موارد گرسنه زمان سپری می کرد. آنان، آگاهی چندانی در رابطه با خود و دنیای پیرامونی خود نداشتند. اغلب در مسیری حرکت می کردند که به قول خودشان ارباب، حاکم و روحانی منطقه، می گفت و یا نشان می داد. در بخش فوقانی جامعه درصد کوچکتری از جمعیت را ارباب ها، مالکان عمده، تجار مرفه و پیشه ورانی تشکیل می دادند که از امتیازات اقتصادی بهتر و بر تری بر خوردار بودند. در این میان قشری هم تیول دار دربار و املاک خالصه و یا متعلق به سلطنت، گاهی تفنگ و چماق در دست باج از مردم می ستاندند و مدال سرکوب از حاکمان که بیشتر سر سپرده آنان بودند. این گروه از جمعیت و یا گروه فشار پایگاه مشخص اجتماعی نداشتند، گاهی در صف این و گاهی دیگر در صف آن قرار می گرفتند. پادشاه که خود را سایه خدا و قبله عالم می خواند به حفظ موقعیت خود و تاج و تخت اش می اندیشید. انقلاب مشروطه تغییرات بسیار اندکی در ساختار سیاسی و ترکیب جمعیتی داد. شهر نشینی رو به افزایش گذاشت و از تعداد روستا نشینان کاسته شد، هرچند با انقلاب مشروطه مالکیت بر زمین ثبات بیشتری پیدا کرد ولی سرشت فئودالی در آذربایجان بگونه ای بود که از دل آن سرمایه تجاری قدرتمندی بیرون نیآمد که بتواند با گذشت زمان به سرمایه  صنعتی تبدیل شود. نظام سیاسی بویژه مرکز گرایی مانع از انباشت سرمایه و تشکیل طبقه سرمایه دار، صنعتگر، مدیر و مستقل از حاکمیت شد. زیرا  در دراز مدت آن را رقیب خود می پنداشت. از آن رو با بازی با میزان مالیات، افزایش هزینه های نظامی و مخارج دیگر مانع از پس انداز و سرمایه گذاری در حوزه هایی می شد ک تمایلی به رشد آن نداشت. بنابرین نظام استبدادی و مرکز گرا نه تنها به رشد اقتصادی و اجتماعی جامعه کمک نکرده، بلکه با تاریک اندیشان پیرامونی خود مانع از رشد و توسعه اقتصادی، انسانی و اجتماعی شده است.

در آذربایجان فئودالیسمی که حق مالکیت واقعی داشته باشد و بعد از خود میراث دارانش نسل به نسل آن را پیش ببرند و مانند جوامع اروپایی، همسو با زمان تغییرات اجتماعی را بپزیرند، وجود نداشت، از آن رو طبقه آریستوکرات با همراهی بازرگانان، پیشه وران و روشنفکرانی که بتوانند مقاومتی در مقابل شاه و همدستانش که خود را قانون می پنداشتند، از خود نشان دهند شکل نگرفت. تا انقلاب مشروطه شاه و اراده وی مانع از رشد سرمایه داری بود که نیازمند قانون، ثبات سیاسی و رشد اقتصادی است. در این میان شرایط جغرافیایی، کم آبی و دیگر عوامل طبیعی هم به ادامه استبداد یاری رسانده است. آذربایجان همواره تلاش کرده است که خود را از چمبره این استبداد کهن و دیر پا بیرون بکشد. در دهه دوم قرن بیستم که تغییرات مهمی در کشور های پیرامونی بویژه در پی انقلاب اکتبر در روسیه پیش آمده بود، زمینه ساز جنبش و آزادی خواهی در آذربایجان شد. شیخ محمد خیابانی که در دوره دوم مجلس نمایندگی تبریز را بر عهده داشت و به فراکسیون دمکرات ها پیوسته بود، کنترل شهر تبریز را در دست گرفت و نمایندگان ارتجاعی شاه را از شهر بیرون کرد. بار دیگر آذربایجان به پا خواسته دولت ملی خود را بر پا کرد. اداره شهر به دست کمسیونی افتاد که از سوی مردم انتخاب شده و نمایندگی همه اقشار، اصناف و طبقات گوناگون اجتماعی را بر عهده داشت. در مدت کوتاهی اداره شهر های مهم آذربایجان مانند اورمیه، خوی، اردبیل، مراغه، سلماس و زنجان بدست دمکرات ها افتاد و آذربایجان، " آزادستان "  یعنی سرزمین آزادی یا کشور آزاد لقب گرفت.( ایوانوف، پیشین، ص 27) در مدت کوتاهی فعالیت های عمرانی آغاز شد، برخی کالا ها که پیشتر احتکار می شد، به بازار راه یافت. مراکز درمانی و آموزشی گشایش یافت و طرح هایی برای تغییر قوانین بازدارنده از رشد اجتماعی و اقتصادی تهیه شد که به شدت تهران را نگران و وحشت زده کرد.

قیام دمکرات ها به رهبری شیخ محمد خیابانی ضعف های مهمی در دل و سازمان دهی خود داشت، هرچند پایگاه آن را توده های مردمی، پیشه وران، زحمتکشان و تهیدستان جامعه تشکیل می دادند و خواهان تغییر در شرایط سیاسی و تعیین سرنوشت خود بودند و می خواستند پیشآهنگی جنبش های اجتماعی را در شرایط استبدادی پیش ببرند، قاطعانه، مصمم، عمل گرا اقدام نکرد و برای حفظ دستآورد های خود به مردم که خواهان مقاومت بودند، توجه لازم را بکار نبرد. بنابرین مرتجعین طرفدار تهران در پنهان به بازسازی خود پرداختند تا نخست زمینه کارشکنی، انحراف و شکاف را درجنبش پدید آورند و سپس با  تهاجم به قلب جنبش آن را از پای درآورند. جنبش آزادی خواهان آذربایجان مقامات تهران را غافلگیر کرده بود. در نتیجه تغییر و تحولات چشمگیری در کابینه و دولت رخ داد. مشیرالدوله جایگزین وثوق الدوله شد که قرارداد های نفتی را با انگلیس امضا کرده بود. دولت مشیرالدوله با کاربرد تاکتیک های مختلف به سرکوب جنبش های ملی بویژه قیام آذربایجان پرداخت تا زمینه مداخله نظامی فراهم شود. پیش از حمله نظامی مخبرالسلطنه به عنوان استاندار باب گفتگو و مذاکره را با نیرو های دمکرات و خیابانی آغاز کرد، ولی هدف دیگری در سر داشت. با وقت کشی به خسته و مایوس کردن نیرو های انقلابی پرداخت تا نیرو های نظامی مرکز آماده حمله شوند. در تابستان 1920 میلادی نظامی ها همراه با دسته های قزاق وارد تبریز شدند. به کشتار بی رحمانه ای دست زدند و در شهریور1299 خورشیدی شیخ محمد خیابانی را به قتل رساندند.

اوضاع اقتصادی و سیاسی کشور بسیار متشنج بود، عمر کابینه ها چند ماه بیشتر نبود، نظامی ها برای گرفتن قدرت سیاسی و قبضه کردن آن آماده می شدند. نام رضا خان میرپنج در میان نظامی ها و دسته های قزاق می چرخید. شانس و اقبال به چهره اش می خندید و مسیر را برای رسیدن به سلطنت و شاهی نشان می داد. رضا خان که در یک خانواده ترک در مازندران به دنیا آمده بود، همراه با دسته های قزاق که فرماندهی آنان را به عهده داشت، از قزوین به سوی تهران حرکت کرد و در کابینه جدید به وزارت جنگ منصوب شد. در اولین فرصت، رضا خان با نیرو های خود به سرکوب جنبش های ملی در مناطق مختلف بویژه جنبش شمال پرداخت و با استفاده از شکاف و چند دستگی آنان افراد جنگل و نیرو های چپ را تارو مار کرد. دمکرات های تبریز که خود را باز سازی کرده بودند، پیرامون لاهوتی افسر مبارزی که در اتقلاب مشروطیت نیز شرکت کرده بود، گرد آمدند و مخالفت خود را با اقدامات رضا خان بیان کردند. بار دیگر تبریز به دست دمکرات ها افتاد. این بار رضا خان نیرو های خود را به تبریز گسیل داشت و بار دیگر خیابان های تبریز شاهد خونریزی های بی رحمانه مردم مظلوم خود شد که به دفعات در تاریخ تکرار شده بود.

رضا خان در محافل گوناگون اجتماعی از اقشار روشنفکری تا پیشه وران و لایه هایی از بورژوازی جایگاه خود را پیدا کرد و با حمایت نیرو های نظامی تعدادی از افراد خود را وارد مجلس پنجم کرد و در مجلس فراکسیون" تجدد" را تشکیل دادند. همین گروه زمینه صعود رضا خان را به نخست وزیری فراهم کردند. در کابینه رضا خان افراد سرشناسی مانند مصدق، سلیمان میرزا اسکندری و... شرکت کردند. چینش وزرا بگونه ای بود که رضا خان کابینه خود را ملی و مترقی خواند. احمد شاه آخرین پادشاه قاجار به خارج از کشور فرستاده شد. قدرت سیاسی عملا در دست رضا خان و دوستان وی قرار گرفته بود. در روز های نخست، سخن از پایان سلطنت و گذر به نظام جمهوری به شیوه ترکیه در میان گروه های سیاسی و روشنفکری می چرخید و رضا خان خود را متمایل به آن نشان می داد. روحانیون به شدت با نظام جمهوری مخالفت می کردند. مدرس روحانی سرشناس در حوزه و سیاست، با اندیشه های ارتجاعی خود رهبری مخالفین نظام جمهوری را بعهده داشت. رضا خان بعد از تثبیت خود در سیاست و مسافرت به قم با تغییر موضع به روحانیت و پایگاه اقتصادی آنان نزدیک شد و قول داد که با اجرای قوانین شرع مقدس اسلام صلح و امنیت را به ارمغان آورد و آنان نیز در صورت انصراف رضا خان از جمهوری خواهی، از وی حمایت و پشتیبانی کردند. با تغییر موضع، رضا خان به پیگرد جمهوری خواهان پرداخت و بار دیگر در بر پاشنه پیشین چرخیدن آغاز کرد.

رضا خان برای سرکوب جنبش ها بویژه در منطقه اورمیه( جنبش اسماعیل سیمیتقو) و ترکمن ها از مجلس خواست تا فرماندهی کل قوا را در دست گیرد، مجلس زیر فشار نظامی ها و فراکسیون تجدد مجبور به پذیرش آن شد. فرماندهی نیرو های مسلح در دست رضا خان، پایان دوران قاجار را نوید می داد. انتخابات مجلس موسسان به سرعت برگزار شد و رضا خان را پادشاه ایران خواند. مجلس موسسان تنها به حذف و تغییر موادی از قانون اساسی مشروطیت مبادرت کرد که در آنها حقوق خاندان قاجار قید شده بود. تنها دو تن از نمایندگان سوسیالیست مجلس و سلیمان میرزا اسکندری از کابینه مخالف گذر از نظام جمهوری به پادشاهی بودند.  همزمان رضا خان برنامه اصلاحی خود را در زمینه های اقتصاد، مبارزه با کمبود ها، تقسیم زمین های دولتی بین کشاورزان، تدوین قانون جدید بین کارگران و کارفرمایان، دهقانان و مالکان، آزادی های فردی و اجتماعی ( آزادی قلم،بیان، احزاب، حق اعتصاب واعتراض، انتخابات) و برابری همگان را در برابر قانون مطرح کرد. اصلاحاتی که با گذشت زمان به فراموشی سپرده شد. در همه این مدت آذربایجان بین جنگ و صلح به سر می برد. اقتصاد در تلاطم ناامنی که از سوی مرکز تحمیل می شد به شدت شکننده و در معرض نابودی قرار گرفته بود. از آن رو برخی از اصناف و بازاریان تبریز از رضا شاه و برنامه های اصلاحی وی حمایت می کردند.

ادامه دارد. ...

بخش یکم: پیشگفتار

Go Back

Comment