دکتر محمدحسین یحیایی
فرقه دمکرات آذربایجان ( پروژه آزادی ناتمام ) بخش چهارم
حکومت ملی آذربایجان زیر شدید ترین فشار های اقتصادی که از مرکز تحمیل می شد مقاومت می کرد، برخی از روشنفکران و روزنامه نگاران که رخداد های کشور را زیر نظر داشتند و آن را با مواضع و برداشت های خود تفسیر می کردند، به دفاع از نهضت آذربایجان پرداختند که خواهان رهایی دهقانان زجر کشیده از ظلم و ستم ژاندارم و مالک بود «حسن صدر» مدیر روزنامه قیام ایران در مقاله ای نوشت: نهضت آذربایجان بر یک مبنای انسانی و نجات میلیون ها بشر محروم از ظلم است، فرقه دمکرات آذربایجان به مردم تیره روز آذربایجان گفت که ما قصد نجات شما را از این همه ظلم و فشار و تعدی و فساد داریم و مردمی که در آتش بدبختی و حرمان می سوختند از این ندا استقبال کردند (قیام ایران، شماره 383 سرمقاله) و سرمقاله نویس روزنامه «جبهه» ارگان حزب ایران نوشت: نهضت آذربایجان آزادیخواه، اصلاح طلب و مترقی است، کودکستان، مدرسه، دانشگاه، درمانگاه، بیمارستان می سازند، راه ها را تعمیر و اسفالت می کنند، از ناامنی جلوگیری کرده، در مقابل فساد به سختی مبارزه می کنند و در بالا بردن سطح دانش اهالی کوشش فراوان مرعی می دارند، رهبران نهضت آذربایجان از آزادیخواهان مبارز قدیمی هستند که اغلب، اهل فضل و دانش اند در درستکاری و پاکی اشخاصی مانند پیشه وری، دکتر جاوید یا شبستری، حتی دشمنان نهضت نیز تردیدی ندارند (جبهه شماره 258 ، سرمقاله) این نوشتار و گفتار نگرانی تهران و ارتجاع را بیشتر از گذشته افزایش می داد. در حالیکه مذاکرات طولانی با تهران از سرعت و شتاب عملکرد حکومت ملی آذربایجان کاسته بود و عدم اعتماد و اطمینان به آینده در بین توده های مردم به دلسردی دامن می زد، مرکز نشینان با همکاری ارتجاع منطقه در پی اجرای نقشه شیطانی خود بودند تا زمینه حمله به آذربایجان را فراهم آورند، قوام در این دوره با کاربرد نیرنگ و حیله با شعار های فریبنده آزادی خواهی، نفرات خود و ارتجاع را در «حزب دمکرات ایران» گرد هم آورد تا به مقر و مرکز آزادیخواهان در آذربایجان حمله ور شود، در این میان فشار برای اجرای موافقتنامه بین دولت قوام و حکومت ملی آذربایجان از هر دو طرف ادامه داشت و پیشه وری می گفت: قانونی ساختن آزادی های به دست آمده و تعمیم آن بر سراسر ایران، آذربایجان را به گذشت و اجتناب از اختلاف وادار می سازد (نطق پیشه وری در میان فعالین فرقه 2 مهرماه)
نمایندگان آذربایجان در آخرین دیدار خود با نمایندگان دولت مرکزی برخی از حقوق و امتیازات خود را به دولت مرکزی واگذار کردند که در روز های بعد نتایج ناگواری بوجود آورد، در راس آنها واگذاری منطقه سرنوشت ساز زنجان بود که باید از نیروهای فرقه تخلیه و به فرماندهی مرکز سپرده می شد و با نیروی 600 نفری نگهبانی (متشکل از 300 نفر از اعزامیان تهران و 300 نفر از فدائیان) امنیت آن تامین می گردید و همزمان توافق شد که افراد مسلح ذوالفقاری و اسلحه دار باشی هم خلع سلاح شده به مناطق خود برگردند، انجمن ایالتی آذربایجان که جایگزین حکومت ملی شده بود تا آخر آبانماه زنجان را تخلیه کرد که مورد قبول و خوشآیند اهالی زنجان نبود و آنان بسیار خشمگین از این حادثه و روند مذاکره با حکومت مرکزی بودند و ناخشنودی خود را طی تلگراف های پی در پی به قوام و دفتر فرقه می فرستادند، آذربایجان در مقابل واگذاری زنجان بخش های تکاب و سردشت هم به خود ملحق کرد. در همه این مدت تیمور بختیار نفرات مسلح ذوالفقاری ها را با سلاح های مدرن آشنا می کرد و تعلیم می داد تا زمینه کشتار و جنایت فراهم شود، همسو با آن
آذربایجان که زیر شدید ترین فشار اقتصادی قرار داشت، بر این باور بود که بانک ملی بدهی خود را به بازرگانان آذربایجان پرداخت خواهد کرد که آذربایجان به آن نیازمند بود، ولی قوام با وقت کشی و وعده آن را به آینده موکول می کرد، علائم نیرنگ و فریب در رفتار و گفتار قوام خود را نشان می داد ولی نمایندگان آذربایجان با خوش باوری چشم به آینده دوخته بودند و بر این باور بودند که آزادی خواهی در آذربایجان به قدری عمیق و نهادینه شده است که برگشت ناپذیر است و دیگر نمی توان جوانه های آن را در منطقه خشکاند، از آن رو به انتخابات مجلس 15 می اندیشید که بتواند نمایندگان واقعی مردم را با انتخابات آزاد به مجلس بفرستد و جشن 21 آذر را با شکوه برگزار نماید.
آذربایجان هنوز به اجرای دقیق موافقتنامه خوشبین بود در حالیکه زنجان و روستاهای آن که از سوی فدائیان تخلیه می شد مورد هجوم و غارت نفرات مسلح ذوالفقاری ها، یمینی ها و اسلحه دار باشی ها قرار می گرفت که از سوی حکومت مرکزی به شیوه های گوناگون حمایت می شدند و همزمان حکومت مرکزی تعدادی روزنامه نگار وابسته بخود را روانه زنجان کرده بود تا با تهیه گزارش عملکرد فرقه را بررسی و مورد نقد قرار دهند و بگونه ای گزارش های دروغ پر از تهمت و افترا تهیه کنند تا هم تحریک کننده باشند و هم ارتجاع را به واکنش وادارند، تا حکم جهاد از سوی ارتجاع بر علیه فرقه صادر شود.
در سی ام آبانماه دسته های فدایی نگران از تحویل سلاح خود فریاد می زدند، که سلاح های ما را نگیرید، اینان غیرت و ناموس ندارند، جنایتکارند، به قول خود وفادارنیستند، به آنان اعتماد نکنید... ما حاضریم مردانه از آزادی مان دفاع کنیم و در این راه یا بمیریم یا یکباره آزاد شویم (روزنامه آذربایجان ، شماره 361، 8 آذرماه 1325، با عنوان «من از زنجان خونین می آیم») فدائیان، درنده خویی ارتش اعزامی از مرکز را خوب تشخیص داده بودند و پیشبینی آنان درست از آب درآمد، از نخستین روز آذرماه که کنترل شهر بدست دژخیمان مرکز افتاد، مانند ارتش پیروزمند بر سرزمین دیگران رفتار کردند، به نام حمل گندم و آذوقه به شهر ادوات جنگی وارد شهر کردند تا با همکاری ارتجاع منطقه جنایت و کشتار برپا کنند. آنچه قرار بود بر اساس توافق شهر زنجان از سوی فدایی ها (300 نفر) و ژاندارم های دولتی (300 نفر) تامین امنیت شود، در همان روز اول زیر پا گذاشته شد، افراد بزهکار، مجرم و متجاوز به حقوق مردم که در دوران حکومت ملی به تهران فرار کرده و یا به لانه و مخفیگاه خود خزیده بودند و زنانی که بیشتر قربانی فقر و خشونت اجتماعی شده و در خدمت رژیم تهران قرار گرفته بودند، به خیابان و کوچه های شهر ریختند، با سر و وضع زننده و زشت و گاهی چاقو بدست و عربده کشان به دنبال فرقه ای ها و یا طرفداران حکومت ملی می گشتند تا جنایت بیآفرینند، این افراد جنایتکار که اجازه مخصوص داشتند از سوی ارتش و فرماندهی آن حمایت می شدند. روز دوم آذر ماه نیرو های موتوریزه، تانک و توپ را وارد شهر کردند و مراکز مختلف را از فرمانداری گرفته تا ایستگاه راه آهن و اداره تلفن و تلگراف خانه را به تصرف خود در آوردند که این خود نمایشی از تصرف یک کشور بیگانه بود، قوام همچنان به دروغپردازی های خود ادامه می داد و مدعی می شد که به فرمانده اعزامی از تهران (سرهنگ بو اسحقی) سوء قصد شده است.و ما برای حفظ امنیت در منطقه حکومت نظامی اعلام کردیم، از آن گذشته تخلیه زنجان به موقع (23 آبانماه) صورت نگرفته و ما ناچار نیرو فرستادیم (روزنامه داد، شماره 890، 3 آذرماه 1325، بخش هایی از اعلامیه قوام) این در حالی بود که خانه افراد طرفدار فرقه غارت و یا به آتش کشیده می شد، زنان، دختران و کودکان آنان را گاهی لخت و عریان در خیابان ها می گرداندند و کتک می زدند، این تجاوز و دزدی در روستاهای زنجان هم امتداد و ادامه داشت ولی از سوی مرکز و دولت قوام انکار می شد.
حمله همه جانبه و ایجاد وحشت در زنجان برای قوام و ارتجاع حاکم بر مرکز هدفمند بود، زیرا هدف نهایی آنها حمله و لشگر کشی به آذربایجان و مرکز آن تبریز بود، آنها با ایجاد ترس و وحشت جنگ روانی راه انداختند تا طرفداران فرقه و حکومت ملی آذربایجان را دچار یاس و نا امیدی کنند، هنوز قوام بر طبل انتخابات دوره 15 مجلس می کوبید و می گفت: هدف برقراری انتظامات و امنیت انتخابات است که گاهی ما را بر آن می دارد که به قدر کافی قوای انتظامی از تهران اعزام داریم.این گفتار نشانگر آن بود که قوام از مدت ها پیش سودای حمله نظامی به آذربایجان را در سر داشت و به دنبال فرصت مناسبی بود که حالا بدست آورده بود. برای پیشگیری از حمله نظامی «دکتر جاوید» استاندار آذربایجان طی تلگرافی به قوام و یادآوری مفاد موافقت نامه گفت: لزومی به اعزام نیرو به آذربایجان نیست و ما خود امنیت و سلامت انتخابات را تامین می کنیم، اعزام نیرو به آذربایجان در حکم اعلان جنگ به نهضت آذربایجان است، آذربایجان از حق مشروع و حقوق بدست آورده خود صرفنظر نخواهد کرد، اگر جناب اشرف (قوام) واقعا حسن نیت دارند می توانند طبق ماده 37 از نظامنامه انتخابات، بازرسانی به منطقه اعزام کنند (روزنامه داد، شماره 897، 11 آذرماه 1325، تلگراف انجمن ایالتی آذربایجان به نخست وزیر) قوام با رد این تلگراف موجودیت انجمن ایالتی آذربایجان را زیر سئوال برد و تکرار کرد که نیروی نظامی به آذربایجان فرستاده خواهد شد. و حتی از دکتر جاوید خواست که تسهیلات لازم را برای ورود نیروی نظامی به آذربایجان فراهم آورد، بنابرین قوام به بهانه انتخابات نیروهای نظامی خود را با همه تجهیزات و ادوات جنگی عازم آذربایجان کرد و مفاد موافقت نامه را که با مذاکرات طولانی بدست آمده بود زیر پا گذاشت، درست همانگونه که کارگران و زحمتکشان آذربایجان هنگام ورود نمایندگان حکومت ملی آذربایجان برای پیشبرد مذاکرات با مرکز فریاد می زدند، هشیار باشید! و به این ها اعتماد نکنید!
عملکرد نیرو های اعزامی مرکز به زنجان آذربایجان را در شرایط دشواری قرار داد، از یک سو پایبندی به موافقتنامه و از سوی دیگر اعزام نیرو برای سرکوب جنبشی که مردم آذربایجان برای رهایی خود دل به آن بسته بودند، پیشه وری بار دیگر برای بسیج توده ها و تقویت روحیه فدائیان برای مقاومت به صحنه آمد و قوام را به باد انتقاد گرفت و نوشت: مرتجعین کهنه کاری که 6 ماه تمام با حیله و نیرنگ و تردستی ماجراجویانه در پی فرصت می کوشیدند، بلاخره چهره واقعی خود را آشکار ساختند و رئیس دولت که تا حد افراط عبارات «حسن نیت، حل مسالمت آمیز» را بخورد مردم داده در خفا سرگرم تدارک ماجراهای جدیدی بود، حرف آخر خود را زد. ( روزنامه آذربایجان، شماره 357، 5 آذرماه 1325، زیر عنوان «چرا و برای چه می آیند؟») پیشه وری اعتماد و باور خود را به مرکز از دست داده بود و مرگ با شرافت را بهتر از زندگی در اسارت و ذلت می دید و می گفت: من آماده ام برای دفاع از آزادی سلاح به دست گرفته دوشادوش شما رزمندگان در جبهه بجنگم. در تبریز دسته های فدایی، نیروهای قزلباش و نیروهای مردمی و داوطلب «بابک» به حال آماده باش در می آمدند و آماده دفاع می شدند، در این میان رفتار و گفتار پیشه وری مردم را بار دیگر به حرکت در می آورد، در روز 12 آذرماه تظاهرات بزرگی از سوی فرقه دمکرات آذربایجان و اتحادیه کارگران در تبریز برگزار شد و پیشه وری در آن سخنرانی کرد و گفت: هم وطنان عزیز! تاریخ وظیفه سنگینی به گردن ما نهاده است و آن تامین آزادی سراسری ایران است. (روزنامه آذربایجان، شماره 366، 16 آذرماه)، هنوز رهبری فرقه بر این باور بود که ارتجاع حاکم بر تهران با توجه به شرایط منطقه، پایبند موافقتنامه خود با حکومت ملی خواهد بود و از لشگرکشی و کشتار خود داری خواهد کرد، ولی نیرو های نظامی مرکز بعد از تحکیم مواضع خود در زنجان به سوی شهر میانه پیش روی می کردند. از سوی دیگر قوام میانه رو و دمکرات منش چهره عوض کرده، در مرکز هم با روزنامه های آزادی خواه و روزنامه نگاران مستقل به شدت و خشونت رفتار می کرد و جو خفقان را حاکم کرده بود تا مانع از انتشار اخبار و واقعیت های آذربایجان شود، تنها هدف قوام سرکوب نهضت آذربایجان و پیشگیری از گسترش آن به دیگر مناطق کشور بود که از سوی ارتجاع داخلی و خارجی (ایالات متحده، بریتانیا و...) حمایت می شد، پیشه وری همچنان به دفاع از خواسته ها و حقوق مردم آذربایجان ادامه می داد و می گفت: ما در درجه اول کوشش خواهیم کرد که پای ژاندارم ها و دشمنان آزادی خاک مقدس ما را لکه دار نکند و تا آخرین نفس خواهیم جنگید.
در 17 آذرماه قوام طی تلگرامی از دکتر جاوید که بعنوان استاندار تعیین شده بود خواست که شرایط انجمن نظارت بر انتخابات دوره 15 را فراهم آورد و از اقدامات دیگر جلوگیری کند و هرگونه اقدامات انجمن ایالتی هم از اعتبار ساقط است، این دیگر اعلام جنگ با آذربایجان بود، برخی از افسران ارتش که به صفوف نیروهای قشون ملی آذربایجان پیوسته و آموزش آنان را به عهده گرفته بودند با پیامی از سربازان، درجه داران و افسران آزادیخواه ارتش خواستند که از جنگ داخلی برحذر باشند و آتش بیار معرکه حمله به آذربایجان نباشند و خیانت به آزادی نکنند. در حالی که حمله به آذربایجان از مدت ها پیش طراحی شده بود و این حمله از پشتیبانی ارتجاع داخلی و خارجی برخوردار بود. قوام همچنان تکرار می کرد که هدف از اعزام نیرو تامین امنیت و آرامش انتخابات است. در 18 آذرماه پرواز هواپیماهای ارتش بر فراز تبریز آغاز شد، پیشه وری دولت قوام و نیرو های ارتش را غاصب خواند که می خواهند به زور سرنیزه مجلس غیر قانونی تشکیل دهند، و می گفت: ما مجلس ملی خود را داریم و هنوز آن مجلس پابرجاست، فقط برای اجرای موافقتنامه اسم آن را تغییر داده ایم، اگر مردم ستمدیده کشور نمایندگان حقیقی خود را انتخاب کرده به آذربایجان اعزام دارند، ما آنها را با آغوشی باز و چهره ای بشاش استقبال خواهیم کرد (روزنامه آذربایجان شماره 368، 18 آذرماه) به نظر می رسد پیشه وری، با پیام رسانی به روشنفکران و نیرو های دمکراتیک سراسر ایران در این لحظه تا اندازه ای شکیبایی گذشته خود را از دست داده، به نقشه های شیطانی قوام در حمله به آذربایجان و سرکوب جنبش پی برده بود، ولی ضعف حکومت ملی بویژه در حوزه اقتصاد که نیازمند تدابیر رادیکال و حفظ منابع آذربایجان از همان روز های نخست بود، موقعیت حکومت ملی را تضعیف کرده، با گذشت زمان به یاس و نا امیدی بین مردم دامن زده بود، در این میان مذاکرات بی نتیجه و طولانی با حکومت مرکزی و تبلیغات بی وقفه و گسترده ارتجاع داخلی و خارجی به دلسردی بیشتر انجامیده بود. قوام در 19 آذرماه فرمان حرکت نیروهای نظامی بسوی تبریز را صادر کرد و از دکتر جاوید خواست مانع از مقاومت مسلحانه مردم و نیروهای وفادار به فرقه شود، مقاومت در جبهه میانه همچنان ادامه داشت، ولی سردرگمی در جبهه های دیگر باعث عقب نشینی می شد.
حمله به آذربایجان حمله به دژ آزادی بود که از سال های نخستین دهه بیست جوانه زده بود. آنان نشانه های خونین خود را در تاریخ آذربایجان به یادگار گذاشتند که هرگز پاک نخواهد شد. با اینکه پیشه وری با ترک مقاومت و تسلیم به ارتش متجاوز مرکز مخالف بود، سلام اله جاوید و حاج علی شبستری موافق با تسلیم و ترک مقاومت در برابر ارتش مرکز بودند، در نتیجه پیشه وری مجبور شد از رهبری فرقه کناره گیری کند که «محمد بی ریا» جایگزین ایشان شد. این تغییر موضع و تغییرات در رهبری فرقه بیشتر از گذشته به نابسامانی در صفوف فرقه و هواداران آن انجامید و در روز 20 آذرماه بی ریا و جاوید موافقت خود را با ورد نیروهای مرکز به تبریز اعلام کردند و از مردم خواستند که به منظور جلوگیری از برادر کشی از تظاهرات خود داری کنند و با متانت و شکیبایی پذیرای آنان باشند و فرقه دمکرات آذربایجان همچنان به فعالیت های خود ادامه خواهد داد. در روز 21 آذرماه بی ریا اطلاعیه ای از سوی کمیته مرکزی فرقه دمکرات آذربایجان منتشر کرد که در آن از قوام دلجویی شده و با اعتماد به حسن نیت ایشان از مردم آذربایجان می خواست که خونسردی خود را حفظ کنند و در همان روز تلگرافی هم به همان مضمون به شاه و قوام از سوی شبستری و جاوید فرستاده شد، ولی بی رحمی و شقاوت ارتش اعزامی از مرکز با یاری عوامل منطقه ای همچنان ادامه یافت، در نتیجه تعدادی از نفرات فرقه، حکومت ملی آذربایجان و مردم مجبور به ترک یار و دیار خود شدند تا رنج غربت را تحمل کنند و مرزبانی اتحاد شوروی هم مساعدت لازم را در پذیرش آنان به عمل آورد، تا کنون ارقام متفاوتی از تعداد پناهندگان به آن سوی مرز، اعدام و مفقود شدگان و تبعیدیان به مناطق جنوب و بدر آباد لرستان نقل شده است (مسعود بهنود تعداد پناهندگان به آنسوی مرز را 70 هزار تن نوشته است، «از سید ضیاء تا بختیار»، ص 282، عباس جعفری بر اساس پرونده های ستاد ارتش تعداد اعدامی ها با حکم دادگاه صحرایی 2500 نفر، محکومیت های طولانی مدت را 8000 و تبعیدی ها بیش از 36000 نفر گزارش می دهد، به نقل از «گذشته چراغ راه آینده است»، ولی منابع رسمی از انتشار ارقام واقعی خودداری می کنند... ادامه دارد
زیر نویس: بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برخی از روشنفکران که پیشینه چپ و یا چپ نما داشتند خود را کاشف تاریخ و کوچه های تنگ و تاریک آن خواندند تا جایگاهی برای خود پیدا کنند، برخی از این افراد با عناوین کارشناس، پژوهشگر ارشد، راست و دروغ را درهم می آمیزند تا به گفتار و نوشتارشان رنگ و بوی پژوهشی و علمی دهند ولی به تکرار و بازگویی مطالبی می پردازند که تردید های جدی در راستی آنها وجود دارد، از جمله این پژوهشگران «دکتر تورج اتابکی» پژوهشگر ارشد در دانشگاه های هلند است که بعنوان کارشناس آسیای میانه، جمهوری آذربایجان، فرقه دمکرات آذربایجان و ترکیه در برنامه ها و سخنرانی ها شرکت می کند و در همه محافل و مجالس این جمله بی اساس و بی ربط را تکرار می کند« سنی گتیرن، سنه دییر گت» کسی که ترا آورده به تو میگه برو! این داستان ساخته و پرداخته « جهانشاهلو» است که بعد از فروپاشی شوروی زبان گشود، سخن گفت و خاطرات نوشت تا افرادی مانند «بابک امیر خسروی» آن را دنبال کنند، جهانشاهلو در خاطراتش می نویسد که در تبریز «قلی اوف» کنسول شوروی ما را در اتاق کوچکی پذیرفت، پیشه وری خیلی برآشفته بود و می گفت: ما را به میدان آوردید و ناجوانمردانه رها کردید، حالا ما با این مردم چه کنیم؟ قلی اوف از جسارت پیشه وری جا خورده بود و فریاد زد: سنی گتیرن، سنه دییر گت! (ما و بیگانگان، ص 190، نشر ورجاوند، 1380) در این گفتار تردیدهای جدی هست، دیپلومات های شوروی تزاکت و ادب را مراعات می کردند، (نامه مصدق به استالین در قدردانی از رفتار سربازان شوروی با مردم) به نظر نمی رسد که کنسول شوروی با پیشه وری که ریاست حکومت ملی آذربایجان را در دست داشته این چنین رفتار کند، از آن گذشته پیشه وری در باکو هم احترام و جایگاه ویژه ای داشت، که کوچه به نامش نامیدند و در گورستان مشاهیر (فخری خیابان) به خاک سپردند.
یکی دیگر از افرادی که عملکرد فرقه را مورد انتقاد قرار می دهد «دکتر عباس جوادی» کارمند و مدیر بخشی از رادیو فردا است که با اندکی نیشخند اصلاحات ارضی حکومت ملی را نقد و از اصلاحات ارضی دوران شاه حمایت و دفاع می کند، غافل از اینکه مجری و کارشناس اصلاحات ارضی در دوران شاه «حسن ارسنجانی» بود که پیشنهاد کرد که اصلاحات ارضی از مراغه شروع شود، زیرا مردم آذربایجان تجربه آن را دارند، شاید بهترین و عادلانه ترین اصلاحات ارضی که بوسیله خود مردم و گاهی با قرعه کشی انجام گرفت در آذربایجان و در دوران حکومت ملی بود. و اما افراد دیگری هم هستند که دشمنی خود را با سوسیالیزم بویژه کشور شوراها در حمله به فرقه دمکرات و عملکرد یکساله آن جستجو می کنند، این افراد که به مکتب نرفتند و خط ننوشتند، به غمزه خود را مسئله آموز صد مدرس می دانند، یکی از این افراد نادان و جاه طلب که آموزش خود شیفتگی را در مکتب «جمیل حسنلی» آموخته، «اتابک فتح اله زاده» است که مطلب سرتا پا تحریف شده ای را در سایت «تاریخ ایرانی» با عنوان «75 سال پس از فرقه دمکرات آذربایجان، از فراز تا فرار» را به چاپ رسانده، تا مورد تقدیر قرار گیرد و جایگاهی کسب کند، ایشان با بی شرمی می نویسد که پیشه وری و آوانسیان باید از رضا شاه تشکر کنند که آنها را در زندان نگهداشت تا زنده ماندند و گرنه گرفتار اردوگاه های استالین می شدند و جان می باختند و با الهام از نوشته های جمیل حسنلی ادامه می دهد: «باقروف» رهبری فرقه را چون کس دیگری در دسترس نبود به پیشه وری پاک دامن و خوش باور سپرد، پیشه وری از آن بی خبر بود که استالین پیشاپیش طرح فرقه را ریخته بود و در رابطه با اساسنامه فرقه هم به نقل از «ابراهیم نوروزوف» در نوشته ای با عنوان «رازهای سر به مهر» ادامه می دهد: باقروف من و نصرت را به دفترش فرا خواند و گفت شما امانتی را تحویل گرفته، در تبریز به «آتاکیشی اوف» تحویل می دهید و ما این کار را کردیم و چمدان را دادیم، که بعد از آن اولین کنگره دمکرات تشکیل و اساسنامه آن منتشر شد، من مطمئن شدم در چمدان اساسنامه بود، در رابطه با خروج پیشه وری هم می نویسد، قلی اوف با پرخاش به پیشه وری گفت: ساعت 8 شب رفیق «گوزل اوف» بیرون شهر سر راه تبریز و جلفا منتظر شما است.
البته این گفتار نشانگر دشمنی و خصومت همراه با بی خردی و نادانی است که برخی با عقده گشایی می خواهند خود را مطرح سازند و دل بدست آورند، «برتولد برشت» جمله جالبی دارد، آنکه حقیقت را نمی داند نادان (ابله) است ولی آنکه حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد و انکار می کند تبهکار است....
فرقه دمکرات آذربایجان (پروژه آزادی نا تمام) بخش نخست
فرقه دمکرات آذربایجان (پروژه آزادی نا تمام) بخش دوم
فرقه دمکرات آذربایجان (پروژه آزادی نا تمام) بخش سوم