header photo

مر گ را میپذیریم ولی عقب نشینی را هرگز

مر گ را میپذیریم ولی عقب نشینی را هرگز

نهضت بزرگی را که در آذربایجان به وجود آمده پیشه وری ایجاد نکرده، این نهضت در اثر غریو رسایی به وجود آمده که از اعماق روح و جان مرد م برخاسته است. پیشه وری و هم رزمان او نیز چون مردم را دوست دارند و سعادت آنها را آرزومندند، نمی توانستند تنها نظاره گر این نهضت باشند. پیشه وری یک روزنامه نگار ساده است. ولی او همواره از کسانی بوده که چون اندیشه اش را از مردم گرفته، احتیاجات آنان را می فهمد و دردهایشان را می شناسد و سعادت مردم را هدف خود می داند.

آزادیخواهان تهران که از درک معنای حقیقی قدم بزرگی که خلق ما در راه آزادی برداشته است،عاجزند، به عقیده ی خودشان در دو مسئله ی اساسی به ما ایرادات بزرگی می گیرند. یکی از اینها تأکید بر زبان آذربایجان و دومی تأکید بر ملیت آذربایجانی ها است. ما این ایراد را از همه ی فارس های متعصب که خودشان را آزادیخواه می دانند، شنیده ایم و پاسخمان نیز بسیار ساده بوده است.

آذربایجانی ها فارس نیستند و اکثریت آذربایجانی ها زبان فارسی را نمی فهمند، هیچ کس نتوانسته و نخواهد توانست به زور آن زبان را به آذربایجانی ها تحمیل کند. در آذربایجان خانه یی پیدا نمیشود که ساکنان آن آذربایجانی باشند، اما به صحبت با زبان دیگری غیر از زبان آذربایجانی رغبت نشان دهند. مرحوم حاج امام جمعه ی خوئی پس از چهل سال زندگی در تهران نتوانسته بود تکیه کلا م خودش «پی اوغلان » ]هی پسر[ را ترک کند و به جای آن یک کلمه ی مناسب فارسی به کار برد. این موضوع در تهران به ضرب المثل بدل گشته است.

در خود تهران بیش از صدهزار نفر وضعیتی مشابه حاج امام جمعه دارند و همه ی اینان در بین خودشان ترجیح می دهند به زبان آذربایجانی صحبت کنند و از تکلم به این زبان لذت می برند. اگر یک آذربایجانی صد سا ل هم خارج از آذربایجان بماند از نظر اخلاق، روحیات و طرز تفکر، آذربایجانی است، او میهن خودش، خانه ی اجدادی خودش را دوست دارد و از به یاد آوردن آن افتخار می کند.

باید به آزادیخواهان فارسی که برای آذربایجان دل می سوزانند بگوییم: شما اگر بتوانید از منویات درونی آذربایجانی هایی که به وحشت انداخته و به تهران کشیده اید، آگاه شوید، از دیدن عشق آنها به آذربایجان حیرت زده خواهید شد. چرا که شما علاقه یی به میهن خود ندارید. آذربایجانی ها همان گونه که از هیچ نظر به شما شباهت ندارند در مورد عشق به وطن نیز شبیه شما نیستند. شما نمی توانید آنها را بشناسید. چرا که از احساسات و غرور ملی ایکه در نهاد ایشان وجود دارد، در شما اثری نیست.

درست است که آذربایجانی ها تا زمان آغاز نهضت دموکراتیک در مورد ملیت خودشان کم سخن گفته بودند، ولی در عمل همواره خودشان را ملتی مستقل دانسته، مرتجعانی را که دایه ی مهربان تر از مادر شده اند را دروغگو پنداشته و زندگی تحت حاکمیت ایشان را ننگ وعار محسوب کرده اند.

بروید در محلات جنوبی و کوچه های کارگرنشین تهران عمیقن تحقیق کنید، با وضعیت زحمتکشان و انسان های قهرمانی که از گوشه گوشه ی آذربایجان برای به دست آوردن کفی نان مهاجرت کرده و در این اماکن، با فقر و نداری زندگی می کنند، آشنا شوید و بفهمید که چرا ما ایشان را یک ملت که دارای حق اداره ی امور خودشان هستند، می دانیم.

روزنامه ی «کیهان » که درتهران منتشر میشود سرمقاله ی شماره ی 863 خودش را تحت عنوان «پیام به پیشه وری » خطا ب به من نوشته است، من چون نمیخواهم خودستایی کنم و برای سخنان مثبتی که در مورد من نوشته ارزشی قائل نیستم، در این مورد صحبت نمی کنم.

اصلن مرتجعان، آذربایجانی ها را در مقایسه با خودشان نفهم و بی ادب می دانند و حتا از اینکه روی آنان اسم هایی می گذارند که شایسته ی خودشان است، خجالت نمی کشند. آقایی که در کیهان مقاله نوشته است هم با همین خیال می خواسته زیر بغل من هندوانه بگذارد. بگذار ریاکاری و دورویی برای تهرانی ها بماند. ما صریح سخن می گوییم و حیله گری های آنان نمی تواند ما را به اشتباه بیاندازد.

پیام فرستادن برای پیشه وری فایده یی ندارد. نهضت بزرگی را که در آذربایجان به وجود آمده پیشه وری ایجاد نکرده، این نهضت در اثر غریو رسایی به وجود آمده که از اعماق روح و جان مردم برخاسته است. پیشه ور ی و هم رزمان او نیز چون مردم را دوست دارند و سعادت آنها را آرزومندند، نمی توانستند تنها نظاره گر این نهضت باشند. پیشه وری یک روزنامه نگارساده است. ولی او همواره از کسانی بوده که چون اندیشه اش را از مردم گرفته، احتیاجات آنان را می فهمد و دردهایشان را می شناسد و سعادت مردم را هدف خود می داند.

اشتباه آقای «نوشاد » نویسنده ی روزنامه ی کیهان در این است که او علل پیوستن پیشه وری را به نهضت آزادیخواهی ملی آذربایجان در خسارت هایی که مرتجعان در طول مبارزه به او زده اند یا در خیانت هایی که مرتجعان در مورد او روا داشته اند، جستجو می کند. این تحقیر کردن پیشه وری است. پیشه وری و افرادی که چون او خادم مردمند، احساسات شخصی خود را در مبارزات سیاسی دخالت نمی دهند. چنین کاری شایسته ی افراد حقیر و جاهل است.

من زندان یازده ساله ی پهلوی و اقدامات مسخره و کودکانه ی مرتجعان مجلس بر علیه اعتبارنامه ام را دیر زمانی است که از یاد برده ام، ما امروز مشغول انجام کار بزرگی هستیم، وقتی برای یادآوری گذشته نداریم. حتا در آن روزهای سیاه من با هدف انتقام شخصی زندگی نکرده ام و می توانم این را با افتخار بنویسم، وجدان من در این مورد راحت و آسوده است.

متظاهرین به آزادیخواهی می خواهند به مبارزه ی ملی خلقمان جنبه ی شخصی بدهند و آن را با معیارهای خودشان بسنجند. مبارزه ی ما شخصی نیست و قصد گرفتن انتقام شخصی از هیچ کس را نداریم. در سیاست نمیشود با اندیشه ی انتقام مشغول شد. صحبت در مورد اخلاق شخصی پیشه وری نیست. ما بعد از خواندن چنین نوشته هایی بر روزنامه نگاران تهران که بیهوده تلاش می کنند ما را تطمیع کنند، خشم می گیریم و می نویسیم تا روحیه ی آنان را تضعیف کنیم.

مثلن کیهان می نویسد: «شما اگر از زبان و ملیت آذربایجان صرف نظر کنید میتوانید تبدیل به یک کوچک خان، یک ستارخان، یک خیابانی شوید. » من همواره نام شخصیت های بزرگ را با احترام بر زبان آورده ام اما هرگز نمی خواهم از آنان تقلید کنم. چرا که من برای شهرت تلاش نمی کنم، من یک عضو عادی فرقه ی دموکرات آذربایجان هستم و آرزو می کنم نهضت مردممان به نا م فرقه ی ما تما م شود و من هم به نام کبیر فرقه افتخار کنم.

از این گذشته پاداشی که تهران به افراد فداکاری چون ستارخان، خیابانی، کوچک خا ن و محمدتقی خان ]پسیان[ داده است، پاداشی نیست که بتوان بر آن غبطه خورد. من ابدن نمی توانم فکر کنم که ایکاش مانند «لنین » یا «مصطفی کمال »شوم. چرا که شخصیت های ی چون «لنین » درهر محیطی پدید نمی آیند و «آتاتورک » نیز در شرایط دیگری زاییده شده بود.»

بیایید پایتان را از این دایره ی کوچک که دور خودتان کشیده اید، بیرون بگذارید و این مرزی را که میان آذربایجان و دیگر نقاط ایران کشیده اید، از میان بردارید. تا کوچک خان یا ستارخان یا خیابانی، یا لنین و یا آتاتورک شوید. »

این را یکی از آزادیخواهان تهران نوشته است. این ثابت می کند که آنها افرادی بسیار زبون و عاجزند، به اراده و نیروی خود اعتمادی ندارند و به دنبا ل یک منجی خارجی می گردند. این بزرگ ترین بدبختی یک ملت است. کسانی که دیروز رضاخان را منجی خود می دانستند، امروز از پیشه وری میخواهند که دایره یی را که دور خودش کشیده، بشکند و ایشان را آزاد کند. این بدبختی بزرگی است که ملتهای بیدار و آگاه از شنیدن آن نفرت دارند. پیشه وری نیز از اینکه در چنین وضعیت مسخره یی گرفتار آمده، خجالت می کشد.

درست است که پیشه وری یکی از ریش سفیدان فرقه ی دموکرات آذربایجان محسوب میشود و مجلس ملی به او اعتماد کرده و وی را بر صدر حکومت ملی نشانده است، ولی او فرد خودسری نیست. او یک سرباز ساده ی فرقه و ملت است. او ابتدا مطابق با دستور مردم و سپس براساس آرمان خودش فعالیت می کند. می بینیم که ساده لوحان هنوز هم قدرت مردم را درک نکرده اند. آنان فکر می کنند که شهرت پیشه وری و یا اعتمادی که مردم به او دارند بر اساس نقشه یی که او پیش از این کشیده بود، به وجود آمده است و یا این که نزد او تلاش برای پیشبرد مبارزه جای خود را به تلاش برای برتری خودش داده است.

دراینجا ذکاوت و روحیه ی متعالی خلق آذربایجان آشکار می شود. آذربایجانی ها هیچ گاه از یک نفر انتظار ندارند نجاتشان دهد و به هیچ کس نمی گویند: «مرزها را باز کن و برای ما ستارخان و مصطفی کمال شو. » ساده لوحانی که شرایط را نمی فهمند از گفتن چنین حرف هایی خجالت نمی کشند و حتا جسورانه آ ن را در سرمقاله ی خود هم منتشر می کنند.

آنها نمی خواهند بفهمند که قدرت و نیروی ما از خصوصیات مبارزه یی ملی است. آنچه که خلق آذربایجان را متحد و آنها را جذب فرقه ی دموکرات کرده است، همان شعارهای ملی است که فرقه مطرح می کند. ما کم به نام ایران سخن نگفته ایم. هنوز تلگراف های بی شماری که حزب توده ایران به تهران ارسا ل کرده بود، فراموش نشده است. اینها اما بی نتیجه بود. تهران نمی تواند به ما آزادی بدهد. ما می فهمیم که با وجود به دست آوردن این آزادی در آذربایجان، اسارت ملی مردممان به قوت خود باقیست ما نمی توانیم به رنج دادن کودکان هفت ساله یی که تازه زبان باز کرده اند به وسیله ی تدریس زبانی که نمی فهمند، نام آزادی نهیم.

یک خلق پنج میلیونی را به زور به تابعیت حاکمیت ارتجاعی یک خلق دیگر در آوردن، آزادی نیست. انکار ملیت جماعتی که در طول قرنها قهرمانانه مبارزه کرده است به خاطر خوشآمد سه نفر، شایسته ی انسانیت نیست. کسانی که می خواهند رنگ و بوی ملی را از حرکت بزرگی که ما آغاز کرده ایم، بگیرند، تلاش می کنند که مردممان را خلع سلا ح کنند.

ماسک های آزادیخواهی اینان نمی تواند ما را اغفال کند. آزادیخواهان نمی توانند خواهان تسلط یک ملت بر ملتی دیگر باشند. نمی شود با سخنسرایی آزادیخواه شد. انسان های آزادیخواه نباید حقیقت را انکار کنند. حقیقت هما ن حقوق ملی، زبان ملی، آداب و رسوم ملی، اخلا ق ملی، استعداد ملی و تاریخ ملی آذربایجانی ها است.

آزادیخواهان تهران با انکار ملیت ما دارای روحیه یی خشن و مستبد شده اند و ثابت کرده اند از مرتجعان هم مرتجع ترند. مردم آذربایجان قدرت خود را در اتحاد و آزادی ملی نشان داده اند. اینک آذربایجان سرزمینی است که خلق قهرمانش لیاقت خود را برای اداره ی امورش به سرتاسر جهان اثبات کرده است.

تبریز به سیاست های خائنانه ی مرتجعین توجهی نمی کند و از هر جهت از تهران جلوتر است. امنیت، آسایش، وفای به عهد، ارزانی، مبارزه با بیکاری و تدابیر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، مردم را در آینده روزبه روز بیشتر امیدوار خواهد کرد.

در قلمرو حکومت تهران اما ناامیدی قطعی و عمیقی حکم می راند. ملتی که مأیوس باشد، محکوم به انقراض است. یک ملت انقلابی، بر مشکلا ت گوناگون غلبه کرده و زندگی می کند و در راه عملی کردن آرمان هایش از هیچ فداکاری ایی دریغ نمی کند. اینک ما هر روز و هر ساعت به پیش می رویم.

اما تهران تحت سایه ی سیا ه مرتجعان و حرافانی که تلاش می کنند خود را آزادیخواه بنمایانند به سوی فلاکت سقوط می کند. ما قسم خورده ایم که این مبارزه ی ملی را تا آخر ادامه دهیم.

مرگ را می پذیریم ولی عقب نشینی را هرگز!

)روزنامه ی آذربایجان. دوره ی دوم. شماره ی 109 . پنجشنبه4 بهمن 1324 (

Go Back

Comment