header photo

«نتايج شكست جنبش دموكراتيك آذربايجان »

گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران

رسول مهربان

«نتايج شكست جنبش دموكراتيك آذربايجان »

1- همراهي دكتر مصدق در كمدي انتخابات دوره پانزدهم

شكست جنبش دموكراتيك آذربايجان آثار و عواقب سختي در جامعه و احزاب بورژوازي ملي گذاشت و بدتر ازهمه موجب يك رشته جر و بحث ها و اتهامات و سرزنش ها در حزب تودة ايران شد، كه حاصل آن به صورت جدايي خليل ملكي و گروه كوچكي از روشنفكران سست عنصر نمودار گرديد . اما به اساس و استحكام و يك پارچگي حزب تودة ايران نتوانست لطمه اي شديد وارد كند. ليكن همين بحث هاي درون حزبي و سرازير كردن يك سري اتهامات موهن و موهوم توسط عناصري كه جريان و پويايي جنبش ملي ايران سرسپردگي آنها را به هيئت حاكمه و امپرياليسم ثابت كرد، موجب شد كه مجموعه ي حزب گرفتار كشمكش داخلي شود و ارتجاع و حزب دموكرات قوام السلطنه و دربار ، فارغ البال از مقاومت مؤثر حزب تودة ايران ، به انجام يك سري انتخابات در ميان خون و آتش و عربده جويي هاي مستانه حاصل از پيروزي و غلبه بر جنبش دست بزند و گروهي از سرسپرده ترين عناصر ارتجاع و امپرياليسم به عنوان نماينده ي دوره ي پانزدهم مجلس منصوب شوند ، كه عبدالقدير آزاد و حسين مكي و مظفر بقايي و ابوالحسن حائري زاده، با آن همه تخريب كه در وحدت نيروهاي مترقي ايجاد كردند، در مقابل و در قياس با آنها بهترين عناصر ملي ! و آزاديخواه به شمار می آيند. برنامه و مشي حزب تودة ايران اين بود ، كه اين انتخابات تحريم شود و رجال و شخصيت هاي ملي مانند دكتر مصدق كه مورد احترام جامعه ما بودند، به ميدان مبارزات دروغين انتخابات كشانده نشوند. بنابراين طي اعلاميه اي خاطرنشان كرد: «ما در این جا اعلام مي داريم كه فقط در سايه ي آزادي و با تضمين كافي كه مطابق قانون اساسي بايد در كشور وجود داشته باشد، حزب ما و هر حزب آزاديخواه ديگر مي تواند قدرت معنوي خود را نشان دهد و الا ما هرگز ادعا نمي كنيم كه در يك كشور مختنق ، كشوري كه در آن عملاً حقوق دموكراسي از احزاب سلب شده است، در فعاليت هاي انتخاباتي شركت ورزيم ...».

 اما اين هشدار و اعتراض مورد توجه قرارنگرفت و انتخابات دوره ي پانزدهم در ميان يك سري زد وبندهاي پنهاني و كمدي تحصن در دربار پايان يافت و اين يكي از شوم ترين نتايج شكست نهضت 21 آذر آذربايجان بود ، زيرا ازيك طرف توده ي مردم به شخصيت ها و احزاب بورژوازي دل بستند و به هر صورت رهبري خشم و نارضايتي مردم را به دست گرفتند و از طرف ديگر ميدان براي انتخاب و به قدرت رسيدن يك عده از نوكيسه هاي بازار سياست كه شيفته و مجذوب دموكراسي آمريكايي بودند ، با قبافه ي ملي و آزادي خواه باز شد . و هم اينان توانستند با كمك فكري و قلمي و تشكيلاتي مرتدين از حزب تودة ايران، بر امواج جنبش تا مدتها سوار شوند.

دكتر مصدق دراين زمان به جاي اعتراض به كُشت وكشتارهاي بي حساب دهقانان و زحمتكشان آذربايجاني و مازندراني به ناله و زاري درباره ي عدم آزادي انتخابات پرداخت و عجيب آنكه به دربار و بارگاهي براي تظلم و اعتراض بست نشست ، كه خود مايه ي آن همه الم و عذاب و اختناق بود و عجب تر آنكه با كثيف ترين عناصر و رجال سياسي ايران هم قدم شد ، و كمدي تحصن را به راه انداخت و نويسندگان بورژوازي و ضد توده اي به منظور آنكه به حيثيت سياسي دكتر مصدق لطمه اي وارد نشود ، از ذكر مشروح تحصن اول مصدق در دربار شاه خودداري مبارزات مصدق جهت حفظ آزادي انتخابات و تحصن او به همراه جمع  از آزادیخواهان و نمایندگان طبقات محروم! روز 22/10/1325 در دربار به عنوان اعتراض به دخالت های همه جانبه دولت در انتخابات ثمری نبخشید و مصدق به احمدآباد رفت». 1

در اين تحصن يك عده از رجال و شخصيت هاي سياسي ايران كه به نظر چنين نويسندگاني (نمايندگان آزاديخواهان و طبقات محروم ) بودند، همراه دكتر مصدق در خيابان كاخ چادر زدند وعلناً كشمكش هاي درون هيئت حاكمه شروع شد . زيرا موضوع جنبش آذربايجان كه موجب وحدت و حداقل سكوت جناح هايي از هيئت حاكمه ي ايران بود ، با سركوبي آن جنبش و رفع خطر از فئوداليسم از بين رفت و موقعيت مناسبي براي كشمكش هاي دروني هيئت حاكمه ي ايران فراهم گرديد . كه جنجال هاي انتخاباتي و تصرف مراكز قدرت زير بهانه و ترفند دموكراسي و انتخابات آزاد مقدمه ي آن بود . حزب ايران همه نيروي خود را فقط براي گرم كردن تنور انتخابات به كار برد و خبر تحصن مرحوم مصدق را به دربار پخش كرد و نوشت: «به قراری که مخبرین روزنامه جبهه اطلاع مي دهند عده زيادي از كانديداها و مردم سرشناس تهران در منزل آقاي دكتر مصدق اجتماع كرده و ساعت 11 صبح مجتمعاً به دربار شاهنشاهي رفتند و تحصن اختيار كردند و اسامي متحصنين دربار به شرح زير است : دكتر محمد مصدق - سيدمحمد صادق طباطبايي - آيت الله زاده شيرازي - دكتر حسن امامي (امام جمعه ي تهران)- آيت الله فيروزآبادي- امان الله اردلان( حاج عزالممالك )- سيدحسن زعيم - دكتر متين دفتري - رضا تهرانچي - رضا افشار - فطن السلطنه مجد - فدايي علوي دكتر  جزايري- مشار اعظم- جمال امامي- خليلي مدير اقدام- سيد اسماعيل خليلي».2

 دكترمتين دفتري كه خود از اعضاي فعال بست نشينان بود ، بالاخره با زد وبندهاي پنهاني به نام وكيل مردم مشگين شهر به مجلس 15 راه يافت. «دكتر متين د فتري، معتصم السلطنه فرخ ، حاج آقا حسام دولت آبادي ، شمشيري، كريم آبادي و حاج اسماعيل فخارنيا را از جمله بست نشينان نوشته است».3 و نیز صادق سرمد، مدير(صداي ايران )- جعفر جهان، مدير (ايران نو  )- دكتر برهان، مدير (نيروي ملي )- جلالي نائيني، مدير (روزنامه ي كشور) و گرگاني، مدير «شهریار» 4 و یک مشت مدیران روزنامه های هوراکش جناحی از هئیت حاکمه در این بست نشینی شرکت داشتند.

دكتر مصدق در ميتينگ مسجد شاه به تاريخ بيست دي ماه 1325 گفت: «مجلس چهاردهم خود مخلوق مجلس سيزدهم بود،كه آن نيز به دست رضاشاه به وجود آمده بود. فاصله اي كه بين پايان دوره ي چهاردهم وانتخابات دوره ي پانزدهم به وجود آمده، لااقل اين اميدواري را سبب شد كه انتخابات مذكور از نفوذ وكلاي دوره ي چهاردهم مصون بماند ، ولي حزب دموكرات اين اميد را مبدل به يأس كرد. اين حزب با مصرف پول هايي كه از عوارض يا وجوهي كه شهرداري از پيشه وران مي گيرد، و از فروش جوازهاي تجارتي كه فصل جديدي در معاملات بزرگ بازكرده ، دلالان سياسي را به نواي خود مي رساند و منافع هنگفتي را براي انتخابات خرج مي كند. مشتي عناصر استفاده جو را كه به هوس وكالت با زور دولت و يا تحميل مقامات دولتي بدون طي مراتب و رعايت سنت ها و آيين هاي اداري به اين حزب هجوم آورده، مي خواهند با اختيار نام دموكرات، دموكراسي را در اين كشور محو ونابود كنند، بر جريان انتخابات مسلط ساخته است».5 و شگفت انگيز است كه پس از گذشت سه سال عده اي از همين كساني كه با فساد و رشو ه خواري و اعمال نفوذ كثيف حزب دموكرات قوام به مقام نمايندگي مجلس و عضويت كابينه ي قوام رسيدند ، همراه مرحوم دكترمصدق به تشكيل و تأسيس جبهه ي ملي ايران به منظور تأمين آزادي انتخابات دوره ي شانزدهم و ملي كردن صنعت نفت در سراسر كشور دست زدند . كه از آن جمله بودند، حائري زاده عضو كميته مركزي حزب دموكرات قوام، مظفر بقايي ، حسين مكي ، شمس الدين اميرعلايي و مهندس احمد رضوي از مداحان قوام السلطنه و يا نمايندگان حزب دموكرات قوام در مجلس پانزدهم . به هر صورت اين بست نشيني در دربار پهلوي با همراهي و در معيت و مشاورت مشتي رجال كهنه كار سياسي كه اغلب در جنايات متعدد عليه ملت ايران ذي سهم بوده اند ، و در لُژهاي فراماسوني صاحب عنوان استادي و رياست و پيش كسوتي بودند ، جز بدنامي نتيجه اي براي دكتر مصدق به بار نياورد . همراهي يك مشت روزنامه نويس كلبي مسلك كه جز گرم كردن تنور انتخاباتي حاصلي نداشت ، و شركت امثال مرحوم شمشيري و كريم آبادي و فخارنيا ، كه مردان مورد احترام جامعه ي بازار بودند ، بدون اينكه به حساب آيند و در مذاكرات سياسي و كش وقوس هاي انتخاباتي محلي از اعراب باشند، چيزي از قباحت آن تحصن نمي كاهد. اين بازاريان معمر ، صرف نظر از هرگونه وابستگي طبقاتي، مسلماً نيت و هدف خيرخواهانه اي داشته اند. اما چه مي شود كرد كه از اين همه تلاش ، دكتر متين دفتري نخست وزير رضاشاه ديكتاتور و شريك جنايات او در سالهاي شوم بيست ساله ، از مشگين شهر، شهري كه تا قبل از انتصاب به وكالت تسخيري اش حتي يك بار آن شهر و مردمان محنت كشيده اش را نديده بود ، به نام وكيل مجلس سر از صندوق بيرون بياورد . و اين بار هم مصدق بود كه بر اثر كج سليقه گي و عدم تشخيص مقتضيات سياسي و به علت ابتلا به اعوجاج سياسي ، در سخت ترين شرايط سياسي كشور كه ارتجاع به جامعه مسلط مي شد به كُنج عزلت و احمدآبا د نشيني رفت!*

اين از درس هاي تاريخ است، براي آنهايي كه به مسايل اجتماعي و فراز و نشيب هاي سياسي ايران ، برخوردي احساسي و تنگ نظرانه ندارند . در چنين وانفساي سياسي كه ارتجاع به جنبش آزادي خواهانه سراسري ايران وحشيانه مسلط مي شد و آذربايجانيان فقط به جرم تركي حرف زدن و نظر مساعد داشتن به فرقه ي دموكرات و پيشه وري، به كوچاندن و تبعيدهاي دسته جمعي در بدترين مناطق كشور محكوم مي شدند و برنامه ي تسلط استبداد و امپرياليسم آمريكا بر همه ي شئون سياسي و اقتصادي و فرهنگي و نظامي ايران در حال اجرا و تثبيت بود و سياست خارجي ايران به طرف يك برنامه ي ستيزه جويي با همسايه شمالي و افتادن در دام پيمان هاي نظامي و دسته بندي هاي جنگ طلبانه به سرعت پيش مي رفت، دكتر مصدق به طوركلي از صحنه ي سياسي ايران كناره گيري و در احمدآباد به كنج عزلت و فراغت اعياني دل خوش كرد . در تمام تذكره هاي پر آب وتابي كه نويسندگان بورژوازي ملي راجع به نهضت ملي ايران و دكتر مصدق نوشته اند، به اين مسئله عمداً توجه نشده است و موضوع مسكوت مانده است.

در آن روزهاي تيره و تار، ارتش شاهنشاهي مغول وار همراه ايلات افشار و ذوالفقاري به تجاوز و قتل و غارت دست زده و ماشين خون ريز دادگاههاي نظامي با سرعت تمام به كار افتاد ، و ظرف دو ماه 2500 حكم اعدام صادر كرد ، كه بسياري از روستاييان ناچار به فرار و آوارگي شدند .* دكتر مصدق رجل آزاديخواه به جاي اعتراض به اين جنايات سكوت مطلق كرد و فرياد اعتراض و شكايتش را بلند نكرد و كوششي براي جلوگيري و توقف آن همه جنايت و قتل و غارت بروز نداد . و يا حداقل با اعتراض و هشدارش به دربار ، مرهمي بر دلهاي سوخته و زجركشيده و جانهاي داغدار عزيز از دست داده ي هزارها خانواده ي آذربايجاني نشد. گويي كه همه ي اين آلام و رنج هاي مهلك و گدازان در نظر سياستمداران ملي ايران درخور كوچك ترين توجهي نيست ، و ارزش صدور يك اعلاميه دو سطري را هم ندارد . اين بي اعتنايي هاي دكتر مصدق و شخصيت هاي بورژوازي ملي كه حتي از اصول ليبرالي متداول در كشورهاي غربي هم به دور افتادند و نسبت به خون ريزي هاي دولت و دادگاههاي نظامي اعتراض نكردند، موجب شد كه در هنگامه ي اوج نهضت ضد استعماري ايران مجموعه ي نيروهاي كارگري و انقلابي به همه ي اين رهبران ملي سخت بدبين و معترض باشند . كه اعتراض و سوءظني بود بجا و به حق و از متن واقعيات و سوابق سياسي آنها برمي خاست.به هر حال محيط مساعد و مناسبي كه در پي حمله و يورش ارتجاع و امپرياليسم به جنبش دموكراتيك آذربايجان فراهم شد، انتخابات دوره ي پانزدهم مجلس شورا خاتمه پذيرفت و حزب دموكرات قوام اكثريت كرسي هاي مجلس را تصاحب كرد . اما عده اي از خدمه هاي دربار كه مخالف قوام بودند، مانند دكتر احمد متين دفتري و تقي زاده، توانستند به مجلس راه يابند و اولين برنامه ي چنين مجلسي اجراي طرحهاي مشخص و از پيش تدوين شده ي آمريكا و انگليس درباره ي سياست و برنامه ي شوروي ستيزي بود. در اجراي اين برنامه ها همه ي نمايندگان مجلس پانزدهم به جز تني چند كه به طور مشخص مي توان از رحيميان نماينده ي قوچان نام برد، متفق الرأي بودند. بنابراين حسين مكي نماينده ي اراك كه همه ي ترقيات سياسي و رگ و پي و پوست و گوشتش از چاپلوسي به حضرت اشرف قوام السلطنه نخست وزير قدر قدرت ايران ، پي ريزي و ايجاد و ساخته شده و خود از گردانندگان و رهبران انتخابات دوره ي پانزدهم بود ، به مخالفت با همه ي برنامه هاي دولت ولي نعمت خود برخاست ، و پس از يك سري تعزيه گرداني درباره ي آ زادي هاي فردي و آزادي مطبوعات و از اين قبيل هوچي بازي هاي ليبرالي كه امثال مكي و بقايي و حائري زاده در آن به حد ابتذال ممارست داشته اند، تقاضاي استعفاي كابينه را مطرح كرد وعدم صلاحيت دولت قوام را اعلام نمود.

پس از سرکوب مردم آذربايجان ، قوام السلطنه تصميم گرفت انتخابات دوره ي پانزدهم مجلس شوراي ملي را بلادرنگ آغاز كند و از فرصتي كه بر اثر شكست نهضت آذربايجان به وجود آمده بود، به طور كامل بهره برداري نمايد... به علاوه در شروع انتخابات ، قوام السلطنه محرك ديگري نيز داشت و آن توافقي بود كه بين وي و جرج آلن سفيركبير آمريكا درباره ي اعطاي دويست و پنجاه ميليون دلار قرضه از بانك بين المللي حاصل شد و دولت آمريكا به قوام السلطنه وعده داد كه اگر وكلاي دوره ي پانزدهم مجلس از بين اشخاصي كه مخالف تصويب مقاوله نامه ي نفت ايران و شوروي باشند ، انتخاب گردند و مقاوله نامه ي مذكور از طرف نمايندگان مجلس شوراي ملي رد شود ، اين قرضه پرداخت خواهد شد. 6

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 1- كتاب مصدق و نهضت ملي، اتحاديه ي انجمن هاي اسلامي دانشجويان دراروپا ، ص 95

2- اخبار ايران، ارگان حزب ايران، يكشنبه 22 دي ماه 1325

3- سالنامه ي دنيا، شماره ي 29 ، ص 5 ، مقاله ي دكتر متين دفتري

4- سالنامه ي پارس، سال 26

5- اخبار ايران، 22 دي ماه 1325

* - سال ها بعد دكتر كريم سنجابي در خاطرات خود از اين تحصن شرحي مي نويسد كه مي تواند تأييد نظرات فوق باشد. دكتر در دولت، قوام السلطنه نخست وزير و دكتر شايگان هم وزير فرهنگ او بود. كريم سنجابي مي نويسد: ما همراه دكتر مصدق نبوديم (يعني دكتر سنجابي همراه مصدق در انتخابات دوره ي 15 در دربار نبود). نكته ي جالبي كه اين جا هست كه من آن را از خود دكتر مصدق شنيدم كه روزي براي ما راجع به همان تحصن اول زمان قوام السلطنه صحبت مي كرد مي گفت آقا ما رفتيم تحصن و عده اي با ما بودند وقتي ما رفتيم در دربار و متحصن شديم من نگاهي كردم ديدم غالب اشخاصي كه با من آمده اندعوامل انگليس هستند در آنجا من متوجه شدم و به خودم گفتم، مصدق انگليس ها تو را اينجا فرستادند؟ (دکتر کریم سنجابي، اميدها و نااميد يها، صص 77 و 78) نقل از صفحه ي 162 مجله ي مطالعات سياسي، كتاب اول، پاييز 1370 ، نشر مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي

*- كشتار بيرحمانه اي كه بعد از حركت قشون (ظفرنمون)! شاهنشاهي به طرف آذربايجان، در شهرهاي زنجان، ميانه، تبريز و ساير شهرهاي اين استان درگرفت، انسان هاي بي شماري را به ديار نيستي فرستاد. طبق آماري كه بعدها در جرايد منتشر شد در اثر شكست نهضت آذربايجان، تعداد كساني كه با حكم دادگاههاي نظامي اعدام شدند، 2500 نفر و تعداد محكوميت هاي شديد 8000 نفر و تعداد تبعيد يها 36000 نفر بودند و اين غير از آن هايي بودند كه در جريان قتل و غارت شهرها به دست يك عده (اوباش و قره نوكران فئودال ها كه از آذربايجان رانده شده و دوباره برگشته بودند.) كشته شدند، به موجب همين آمار تعداد كشته شدگان حدود 15 تا 20 هزار نفر بودند، تازه چند ماه بعد از شكست نهضت آذربايجان، به دستور علي منصور و سپهبد شاه بختي فرمانده ي سپاه، هزاران نفراز مردم آذربايجان به عنوان مهاجريني كه قادر به تأمين معيشت خود نمي باشند يا به عنوان كساني كه در آذربايجان امنيت عمومي را مختل كرده اند مانند كاروان اسيران به كمپ بدرآباد لرستان تبعيد شدند.

6- خاطرات سياسي احمد آرامش وزير كار كابينه قوام السلطنه، نشرحي تهران 1369، ص 174

Go Back

Comment