header photo

حقیقت ماجرای ریزعلی خواجوی معروف به دهقان فداکار

حقیقت ماجرای ریزعلی خواجوی معروف به دهقان فداکار

چندی پیش خبری از ریزعلی خواجوی، با عنوان "من افسانه نیستم" به اطلاع خوانندگان سایت رسید. در این رابطه یکی از دوستان محترم توضیحی نوشته اند که عینا به اطلاع می رسانیم:

ما در میهنمان قهرمانان بزرگی داشته ایم . که با شهامت و از خود گذشتگی فداکاری های بزرگی در راه خدمت به مردم و کشور نموده اند ، و بسیاری از این بزرگوران ناجوانمردانه به دست مرتجعین جان باخته اند . ارانی ها ، روزبه ها، گلسرخی ها ، رحمان هاتفی ها ، انوش لطفی ها و...هزاران جان باخته گمنام و بنام دیگر ... چه در زمان حکومت دست نشانده شاه و چه در رژیم جنایتکاران ولایی نام و جان خود را بر دار فداکاری برافراشته اند . تلاش حاکمان همواره بر این بوده است که نه تنها مردم کشور و به ویژه جوان ها از این قهرمانی ها بی اطلاع بمانند ، بلکه سیمایی مسخ شده و وارونه از این قهرمانان به مردم ارائه دهند . آخرین نمونه آن را در همین اواخر در رذالت مجله مهر نامه می توان مشاهده کرد که با بی شرمی در صدد تخریب شخصیت زنده یاد بیژن جزنی بر آمد ، که البته به حق سبب اعتراض افراد زیادی شد .

 در همین عرصه رژیم های مرتجع می کوشند تا یک سری افراد پوشالی را با نیت الگو تراشی و با کاربست هزاران حیله و نیرنگ در اذهان مردم کشور و نسل های جوان جامعه ، قهرمان جا بزنند . ریزعلی خواجوی یکی از همین اشخاص است.

 هدف این نوشتار پرده برداری از راز دروغی است که دهه ها است با استفاده از قدرت درج در کتاب های درسی و حاکمیت بر رسانه ها و نبود نهادی برای تحقیق مستقل موضوع ، به خورد مردم کشورمان داده شده است و متاسفانه این دروغ به باور یقینی کسان بسیاری تبدیل گشته است .

 در ابتدا اعلام کنم که نویسنده این نوشتار اهل شهرستان میانه است ، شهری که ریزعلی خواجوی ( معروف به دهقان فداکار ) ساکن یکی از دهات نزدیک آن است . او زاده همان ده است و هم اینک نیزدر همانجا زندگی می کند .

 ریز علی در جوانی، در راه آهن شهر کار می کرد . هر روز با پای پیاده از ده که نزدیک راه آهن است برای کار به راه آهن می آمد و عصر بعد از اتمام کار به ده خودشان بر می گشت . روزی ریز علی که فرد شروری بود کار خلافی انجام می دهد و رئیس راه آهن جهت تنبیه او را از کار اخراج می کند . ریزعلی هنگام غروب بالای کوه می رود و برای انتقام از رئیس راه آهن چند سنگ به روی ریل قطار می غلطاند . بعد از ریختن سنگ های بزرگ ، با مشاهده قطاری که از راه دور می آید دچار هراس می شود و به سرعت چند چوب و تخته بر روی ریل قطار می نهد و با ریختن نفت فانوس، آن ها را آتش می زند . راننده قطار که متوجه آتش می شود قطار را نگه می دارد . بعد از تحقیق متوجه می شوند که این کار عمدی است . ریز علی یک شب باز داشت می شود و فردای آن روز تا روز محاکمه و تکمیل پرونده آزاد می شود . ریز علی پس از آزادی نزد یکی از بستگان بسیار نزدیک نگارنده این سطور که از افراد با نفوذ شهر بود ، می رود و طلب یاری می کند . آن فرد با نفوذ هم که خرده حسابی با رئیس راه آهن داشت ، به ریز علی می گوید عمدی بودن ماجرا را به هیچ عنوان در محکمه به گردن نگیر . ریزعلی هم که با وجود بی سوادی در نیرنگ و دروغگویی استاد است همین کار را می کند . فامیل با نفوذ من طی نامه ای به مقام های بالا خاطر نشان می سازد ملاحظه کنید که رئیس راه آهن چه پاپوپشی برای یک کارگر بی سواد دوخته است ...

 موضوع در روزنامه های آن زمان بازتاب می یابد و حتی بعنوان الگوی "فداکاریبرای دانش آموزان کشور در کتاب درسی هم درج می شود . رئیس راه آهن بخت برگشته از کاراخراج می شود ، و ریزعلی حقه باز هم می شود دهقان فداکار . و از این راه چنان آوازه و ثروتی می اندوزد که حد و حساب ندارد . و بعنوان "قهرمان " از هر سو مورد ارج و احترام قرار می گیرد .

 چند سال پیش که ریز علی با آن فامیل من اصل ماجرا را تعریف می کردند و می خندید ، من هم حضور داشتم .

 حکایت ریز علی منحصر نیست وفقط در کشور ماهم رخ نمی دهدتاریخ جهان نمونه های بسیاری از این "قهرماننما ها دارد که بنا بر مصالح حکومت ها بر اذهان و خاطره مردم سنجاق می شوندنفس کار ریزعلی البته می توانست عنصری از قهرمانی داشته باشد ، اما تحمیل آن بعنوان درس اخلاقی از کسی که به هیچ عنوان شایستگی آن را ندارد نقض غرض ومخالف هدف های قهرمانانه است .البته می توان به نبود آزادی رسانه و نهادهای پژوهشی هم اشاره کرد که عملا راه را بر تحمیل هر خلاف حقیقتی بر حاکمان نامردمی هموار می سازد .

 

Go Back

Comment