header photo

‍‍ ‍‍ جوانمرگی در عرصه عمومی

‍‍ ‍‍ جوانمرگی در عرصه عمومی

سوسن شریعتی

و آن پرنده اگر تن به باد نمی داد، نمی دیدی باد از کدام سوست. (بیژن الهی)

هنوز بیست سالم نشده بود که وصیت کردم: «اینجانب...». خیابان بود که فرامی خواند. چه خونی به جگر مادرم شد که خون به جگر شدن مادرش را در پی کشته شدن فرزندش آذر شریعت رضوی در دانشگاه تهران 1332 دیده بود. فراخوان خیابان یعنی فراخوان به مرگ. از جوانی آذر بیشتر از نیم قرن می گذرد و از جوانی ِامثال من سی سال و در این میان یک انقلاب بین ما و او فاصله انداخته و یک نظام جدید مستقر گشته است. با این همه در «مادری به سبک ایرانی» تغییری نکرده است : دست و دلی که مدام می لرزد برای «جوانی به سبک ایرانی» در این خیابان های پر خطر و بی بازگشت. این بیرون ترسناک که نامش عرصه عمومی است و هر از چندی به وسوسه شاید جوری دیگر، به امید اینکه «بالغ شود با خیابان»( تعبیری از پوریا عالمی) با تمسک به هانا آرنت باشد و یا فرامین مذهبی، جوان به آنجا فرا خوانده می شود و قانع می شود که خانه، ماندن ندارد و هر بار به این امید که این دفعه لازم نیست بمیرد. بیرون اما می میراند و هر بار به دلیلی. برای آزادی بیان باشد یا برای حق برخورداری؛ برای ارزانیِ جانِ آدمی یا برای گران شدن بنزین... از همان «آذر» شریعت رضوی که جوان دهه سی بود، صبح به دانشگاه رفت و دیگر برنگشت تا همه آنهایی که در روزهای برفی هفته پیش بیرون رفتند و برنگشتند.

هنوز هم بر سر اینکه اینها که مردند و می میرند چه کسانی اند اجماع نیست: آن زمان-این زمان هم ندارد. اینکه اراذل بوده اند یا اوباش؟ اغتشاشگر و یا....وحشی...گرسنگان اند یا مرفهین بی درد. «خودشان » هستند یا «خودمان»؟ دست نشانده اند یا جان بر کف؟ هنوز بر سر نامگذاری آن هایی که خیابان های شهر ها را در 57 فتح کردند بحث است(جایی خواندم که نامشان را گذاشته بود فرومایگان!!!)چه برسد به مرده های این نزدیک. نه تعدادشان معلوم است، نه موقعیت شان و نه آرزوهایشان. اما تا زمانی که تاریخ و یا پژوهش های میدانی آنها را نامگذاری کند (فرومایه یا قهرمان) معاصریت ما دست به دست می شود میان فرزندانی که هر بار به خیابان می آیند برای تجربه زندگی و بلوغ و مادرانی که نمی دانند جوانمرگی فرزندانشان را چگونه تاب آورند؟ فرزندانی که به بلوغ ننشسته بر خاک می افتند و مادرانی با مشت های گره کرده و فریادهای بلند و یا خزیده در خویش و صدایی که نسل به نسل می گوید: بیرون نرو! عزیزم ، فایده ندارد

Go Back

Comment