header photo

حضور زنان در انقلاب مشروطه

حضور زنان در انقلاب مشروطه

مجلۀ دانش و مردم- شمارۀ 17

تمرکز این نوشته، نقش زنان در انقلاب مشروطه و پیامدهای آن است. ولی پیش از آن، مروری بر پیش‌زمینه‌های این انقلاب ضروری است.

ایران در آستانه انقلاب مشروطه، کشوری فئودالی و نیمه مستعمره بود. در زمان یورش استعمارگران مقتدر اروپایی برای تصاحب منابع مواد خام سرزمین‌های شرق و گسترش بازار محصولات خود در جهان، ایران کشوری بود با دولت‌هایی ضعیف و پادشاهانی خودکامه،که از یک سو مجبور به واگذاری امتیازات اقتصادی و سیاسی به قدرت‌های استعماری بودند و از سوی دیگر بقای خود را در حفظ مناسبات یک‌طرفه استعماری می‌دیدند. اعطای این امتیازهای فضاحت‌بار یکی پس از دیگری، در عرصه‌های حقوقی، اقتصادی و سیاسی، در عمل حق تعیین سرنوشت ملت ایران را نشانه گرفته بود.

تحمیل قراردادهای ایران بر باد ده و فشارهای فزاینده دولت‌های امپریالیستی، مانع ایجاد و رشد صنایع ایران می‌گردید. هجوم کالاهای اروپایی به بازارهای ایران، و ناتوانی تولیدات داخلی در رقابت با آنها، در نبود حمایت دولتی از سرمایه‌های ملی، و کارشکنی‌های استعمارگران، موجب ورشکستگی صنایع نوپا و خرد ایران می‌شد. ورشکستگی کارخانه‌ها و کارگاه‌های ریسمان‌ریسی،بلورسازی، چینی‌سازی، قند، کبریت‌سازی، کاغذسازی، سفال‌گری، صابون‌پزی، گچ‌پزی، رنگرزی، چرم و حتی خشکبار در شهرهای مختلف ایران از جمله در این شمارند. این تحولات ویرانگر، ایران را به منبعی ارزان برای مواد خام برای اشتهای سیری‌ناپذیر غارت‌گران اروپایی تبدیل می‌کرد. بانک شاهنشاهی بریتانیا و بانک استقراضی روسیه چون زالوهایی به شاهرگ‌های اقتصادی کشور چسبیده بودند.

ده سال پیش از جنبش مشروطه، میرزا رضای کرمانی، قاتل ناصرالدین شاه، با تصویر وضع فاجعه‌بار کشور، مردم را به قیام علیه ظلم و ستم فراخواند: «مؤمنین، مسلمانان! امتیاز توتون از دست رفت، رود کارون از دست رفت۱، تهیه قند از دست رفت. راه اهواز از دست رفت. بانک آمد، تراموای آمد، مملکت به دست بیگانگان افتاد. شاه در فکر ملت نیست، کار را به دست خود گیریم!»۲

در روابط سنتی فئودالی حاکم بر ایران، زندگی اکثریت مردم در شهر و روستا، در نبود دستگاه مجری عدالت،گذشته از تعدی و تجاوز بی‌پروای بیگانگان، زیر بار ظلم و بیداد افسارگسیخته حکام و مأموران آنها، مالکان و فئودال‌های بزرگ و واسطه‌های متعددشان، در گستره‌ای از فقر و نکبت، به جهنمی می‌مانست. بیش از هشتاد درصد جمعیت کشور در روستاها، تحت شرایط به‌شدت غیرانسانی و خشونت‌بار به جان کندنی روزگار می‌گذراندند. با وجود وضع برخی قوانین، همچنان بار انواع مالیات و سیورسات برگرده دهقانان سنگینی می‌کرد، و حریم خانواده و ناموس آنها نیز از تعدی خودسرانه و غیرانسانی مالکان و مباشران‌شان مصون نمی‌ماند و چه بسا که مجبور به فرستادن «دختران زیبای خود به عنوان صیغه سه ماهه به حرمسرای مالک» می‌شدند.۳ وادار کردن دهقانان قوچان به فروش دختران‌شان جهت پرداخت مالیات، یک سال پیش از انقلاب مشروطه، یک نمونه از این خودسری‌های ظالمانه است. در آن سال کشتزارها در اثر حمله ملخ و خشکسالی محصولی نداشتند تا دهقان بینوا توان پرداخت انواع مالیات و اخاذی‌های گوناگون عُمال و گزمه‌های حاکمیت را داشته باشد. بازگرداندن دختران فروخته شده قوچان، بعد از پیروزی مرحله اول انقلاب مشروطه و تشکیل مجلس، از موارد مهم مورد بحث و پیگیری گروهی از آزادیخواهان بود.

زندگی دردناک کودکان محروم از تحصیل و حداقل امکانات بهداشتی، و گرسنه و نیمه گرسنه، صفحه سیاه دیگری از رنج‌نامه زندگی مردم ایران در این روز گار است. خردسالانی که، پیش از آن که فرصت شادی و شیطنت کودکانه بیابند، باید نقش نان‌آور خانواده را به عهده می‌گرفتند و با چهره کریه ستم طبقاتی آشنا می‌شدند. بسیار بودند کودکان خانواده‌های تهیدستی که از شش سالگی به مدت ده سال در مقابل دریافت مزد ده ساله، به صاحبان کارگاه‌های قالی‌بافی یا کارخانه‌های دیگر واگذار می‌شدند. کودکانِ ثروت‌آفرین در گارگاه‌های نمور و تاریک و به‌شدت آلوده، اغلب گرسنه، روزانه نه تا ده ساعت کار می‌کردند. و پدران این کودکان گرسنه، که در آ ن محیط‌های بیماری‌زا نمی‌توانستند بازدهی مورد نظر کارفرمایان را داشته باشند، از طرف صاحبان کارگاه‌ها متهم به سهل‌انگاری در تغذیه اطفال‌شان می‌شدند!۴

در ایرانِ فئودالی نیمه مستعمره و اسیر خرافات و سنن دست‌و پاگیر، طبیعی است که زنان، -حتی آنانی در «پناه» حرمسراهای درباری - تحت ستمی مضاعف در نهایت بی‌حقوقی و بی‌پناهی به سر برند. «... اغلب زنان اندرونی ناصرالدین‌شاه را دهقان‌زادگان تهیدست و فلک‌زده‌ای تشکیل می‌دادند که شاه به هنگام رفتن به گردش و شکار تصادفاً آنها را می‌دید و می‌پسندید و به اندرون می‌آورد. اکثر زنان درباری وضع نکبت‌باری داشتند. آنان اغلب در طول عمر خود بیشتر از یک دو بار روی همسر نمی‌دیدند و مانند زندانیان از همه آزادی‌ها محروم بودند.» و اغلب شاه از بچه‌‌دار شدن آنها نیز بی‌خبر می‌ماند و «حتی وقتی می‌مردند و دفن می‌شدند، برای این که گرد ملالی خاطر مبارک! شاه را آزرده نکند،مطلع نمی‌شد.»۵ و این رَویه،‌ خاصِ شاه و دربارش نبود.زیردستان شاه و شاه‌زادگان نیز هر یک به فراخور مال و قدرت‌شان حرمسراهای خود را داشتند. گفته می‌شود در حرمسرای یکی از شاهزادگان در مازندران ۲۷ زن «زندگی» می‌کردند!

توران تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین شاه، درباره زندگی نکبت‌بار زنان اشراف و زنان زندانی در حرمسرای پدرش می‌نویسد: «زنان ایران از نوع انسان مجزا شده و جزو بهایم و وحوش هستند و از صبح تا شام ناامیدانه در یک مجلس زندگی می‌کنند. این جماعت... در خانه‌هایی که دیوارهایش از سه تا پنج ذرع ارتفاع دارد، مخلوقاتی سر و دست شکسته، بعضی با رنگ‌های زرد و پریده، برخی گرسنه، برخی برهنه، قسمتی در تمام شبانه‌روز منتظر و گریه‌کننده... در زنجیر اسارت بسر آرند. آیا این‌ها هم زن هستند؟ زندگی زنان ایران یا به رنگ سیاه است یا سفید. یا پرده سیاه تن کنند و به هیکل موحش عزا درآیند یا کفن‌های سفید پوشند و از دنیا رخت بربندند... در مقابل این زندگانی تاریک، مرگ، روز سفید ماست.»۶ وقتی زندگی زن درباری چنین سیاه و نفرت‌انگیز است، می‌توان تصور کرد که بر اکثریت زنان زحمتکش روستایی و شهری چه می‌گذشته است، هرچند تاج‌السلطنه در جایی به زندگی زنان روستایی حسرت می‌خورد، و گفتگو در آن باره در محدوده این نوشته نمی‌گنجد.

اختناق حاکم، پایمال کردن خشن حقوق فردی و انسانی، و سرکوب هر اعتراض و حرکت مترقی و تحول‌طلب،بازتاب خودکامگی و شیوه‌های متداول مستبدانه بود. گردن زدن، به دار آویختن، فلک کردن، به زنجیر کشیدن مخالفان در سیاه‌چال‌ها، و ... مجازات‌های رایجی بودند که برای تحمیل فرمانبرداری بی‌چون و چرای توده‌های تحت ستم به کار گرفته می‌شدند. بر بستر چنین شرایط طاقت‌فرسایی، زمینه‌های یک انفجار اجتماعی فراهم می‌شد.

رشد فزاینده نارضایتی عمومی نسبت به ظلم و بی‌عدالتی، رفته رفته به شکل حرکات گسترده توده‌ای ظهور می‌کرد، و قیام‌های شهری و روستایی قدرتمندی یکی بعد از دیگری به وقوع می‌پیوست. قیام روستاییان طوالش، شورش‌های نان در شهرهای مختلف کشور و جنبش عظیم و سراسری تحریم تنباکو در دهه‌های پیش از انقلاب از این شمارند. مردم در این شورش‌ها و مقاومت‌های گسترده توده‌ای، قدرت و توان ایستادگی‌شان در برابر بی‌عدالتی و ظلم را به آزمون می‌گذاشتند و هر پیروزی، با تقویت همبستگی و اعتماد به نفس،و ارتقای آگاهی و تجربه‌، چون صعود به پله‌ی بالاتری بود برای جهشی بزرگ به سوی انقلاب مشروطه. انقلابی که، هم پایه‌های دستگاه ظلم و استبداد را دچار لرزه‌های نابودکننده ساخت، و هم امپریالیست‌های غارت‌گر روس و انگلیس را، به چنان وحشتی انداخت که به جای رقابت با یکدیگر،برای درهم شکستن و نابودی آن، به اتحاد کشاند.

در کنار این اوضاع به‌شدت تأثر برانگیز اجتماعی و سیاسی کشور، نباید تأثیر جنبش اصلاحاتی را که از دهه اول قرن سیزدهم شمسی آغاز شده بود، از نظر دور داشت. در این دوران، مراودات با غرب گسترش می‌یابد؛ پای مأمورین فرهنگی و تبلیغاتی اروپایی و آمریکایی به کشور باز می‌شود؛ و رفته رفته مدارس انگلیسی و فرانسوی در شهرهای مختلف قد علم می‌کنند. سفر جهانگردان، تجار و بازرگان ایرانی به کشورهای همسایه و اروپایی، و بعدها برخی از شاهان قاجار، رو به فزونی گذاشته و موجب افزایش آگاهی جامعه از زندگی در غرب می‌گردد. آموزش و تربیت نسل جوان با اعزام به اروپا و همسایه شمالی برای تحصیل، و تأسیس مدارسی چون دارالفنون مورد توجه قرار می‌گیرد. با ورود نشریات و کتب به زبان‌های خارجی، و نشریات فارسی‌زبان طبعِ خارج به داخل کشور، اخبار تحولات کشورهای سرمایه‌داری و همچنین اطلاعاتی از سبک و سیاق زندگی مردم در جوامع پیشرفته صنعتی، به محافل و درون خانواده‌های ایرانی راه می‌یابد. و بدین ترتیب جنبش نوینی، علیرغم مخالفت‌ها و دشواری‌ها، جامعه به خواب‌رفته ایران را به بیداری فرامی‌خواند. و ناباورانه در زمانی کوتاه به طوفانی انقلابی بدل می‌شود.

طوفان انقلاب، با شرکت وسیع نمایندگان اقشار و طبقات مختلف مردم، علیه ستم و ستمکاران خودی و بیگانه، سراسر کشور را فرا می‌گیرد. انقلاب مشروطه در عمر تقریباً پنج ساله خود، با همه فراز و فرودها و گسست‌ها و پیوندها، فصلی به یاد ماندنی از رشد شعور اجتماعی و آگاهی ملی و طبقاتی، و درک عمیق همبستگی مردم، در تاریخ ایران از خود باقی گذاشت. این انقلاب که به عنوان مهم‌ترین جنبش ضدامپریالیستی در این بخش از جغرافیای جهان ارزیابی شده است، نمایشی بود حیرت‌انگیز از هوشیاری، استقامت، دلیری و شجاعت، ازخودگذشتگی و جانبازی مردم شهر و ده در گوشه گوشه ایران. و، داستانی پر‌آب چشم که در نیمه راه ماند، اما، مُهر و نشان خود را بر تمامی تحولات پس از خود در میهن ما زد و تأثیر عمیق‌اش در جامعه، دگرگونی‌های قابل توجهی، به ویژه در زندگی زن ایرانی، به ارمغان آورد. و این آخری میسر نمی‌شد مگر با شرکت درخشان و باورنکردنی زنان در همه عرصه‌های مبارزه مردم در راه استقلال، آزادی و عدالت در سال‌های خون و حماسه انقلاب مشروطه. مورگان شوستر، مستشار آمریکایی که زمانی از نزدیک شاهد مبارزات مردم در مشروطه بود، می‌نویسد: «زنان ایران از ۱۹۰۷ به بعد، با یک جهش، مترقی‌ترین (اگرنه رادیکال‌ترین) زنان جهان شده‌اند. اگر این سخن تصورات صدها ساله را دگرگون می‌سازد، چه باک، زیرا حقیقت محض است.»۷

باید یادآور شد، برخلاف آن‌که شوستر حضور مؤثر و رشد زنان را به بعد از ۱۹۰۷، -سال توافق انگلیس و روسیه تزاری در تقسیم ایران به مناطق تحت نفوذ خود - نسبت می‌دهد، چنانچه خواهیم دید، زنان ایران از دهه‌ها پیش از انقلاب مشروطه، نه تنها در قیام‌ها و جنبش‌های اعتراضی، شرکتِ پرجمعیتی داشتند، بلکه به دفعات پیش‌قراولانی جسور در صف مقدم مبارزات بودند. در این حضور گسترده و درخشان، اگر بخش فرهنگی و حقوقی و اجتماعی مبارزه توسط زنان تحصیل‌کرده وابسته به دربار و اقشار مرفه جامعه آن روز ایران هدایت می‌شد، در صحنه‌های نبرد قهرآمیز خیابانی، تحریم کالاهای خارجی، بست‌نشینی‌ها، تظاهرات، بستن راه‌ها، باز کردن انبار غله‌های احتکار شده، تفنگ‌به دست‌گرفتن و دوش به دوش مردان برای دفاع از انقلاب جنگیدن و ... صدهاهزار زن زحمتکش شهری و روستایی در سراسر کشور نقشی تاریخی ایفا کردند. زنان با کوله‌باری از ستمِ سالیان، در انفجار خشم فروخورده‌شان، جسارت و دلیریِ ایستادن در برابر ظالمان را جانشین ترس و تسلیم گذشته کردند و در مبارزه‌ای، به لحاظِ شتابِ حوادث نفس‌گیر، در جبهه‌های گوناگون این نبرد نابرابر، هم‌پای مردان، با عزمی تزلزل‌ناپذیر، جسورانه و جانبازانه سهمی تمام گرفتند

عرصه‌های کار و پیکار زنان در مبارزات عصر مشروطیت بسیار متنوع و با اهمیت است، اما پیش از آن، ضروری است چنانچه پیش‌تر نیز یاد شد، مروری داشته باشیم بر چند واقعه مهم تاریخی دهه‌های پیش از مشروطیت که زنان در آنها نقشی برجسته و فراموش نشدنی ایفا کردند.

الف: حضور زنان در مبارزات پیش از مشروطیت

کسروی می‌نویسد:

«در جنبش مشروطه دو دسته، پا در میان داشته‌اند: یکی وزیران و درباریان و مردان برجسته و بنام، و دیگری بازاریان و کسانِ گمنام و بی‌شکوه. آن دسته کمتر یکی درستی نمودند و این دسته کمتر یکی نادرستی نشان دادند. هرچه هست کارها را این دسته گمنام و بی‌شکوه پیش بردند و تاریخ باید بنام اینان نوشته شود.»۸

در جنبش‌های پیش از مشروطه نیز، در این دسته‌های «گمنام و بی‌شکوه» که باید تاریخ به نام آنها نوشته شود، زنانی از همه قشرها و طبقات اجتماعی، به ویژه از طبقات فرودست حضور دارند. از آنان‌اند زنانی که پنج دهه پیش از مشروطیت، در مهم‌ترین حرکت توده‌ای آن زمان کالسکه ناصرالدین‌شاه را محاصره کردند و قاطعانه خواهان حل مشکل نایابی و گرانی نان شدند؛ زنانی که پانزده سال پیش از مشروطیت، در مبارزه سراسری برای لغو قرارداد انحصار توتون و تنباکو با انگلیس، حتی از دادن قلیان به شاه سر باز زدند؛ زنان مسلحی که به رهبری دلیرزن تبریزی، زینب پاشا، لرزه بر اندام محتکران انداختند و انبارهای غله بزرگان شهر را به روی گرسنگان گشودند؛ و زنانی چون بی‌بی‌خانم استرآبادی،که ۱۲ سال پیش از انقلاب مشروطه،با بلند کردن پرچم عِلم و آگاهی، خرافات سنتی رایج و حاکم بر زندگی زنان و نادانی‌های فرهنگی ناشی از عقب‌ماندگی و نظام مردسالار را به نقد کشیدند.

در زیر نگاه کوتاهی خواهیم داشت به هر یک از رویدادهای فوق.

الف-۱: شورش قحطی، ۱۲۷۷ قمری برابر با ۱۲۴۰ خورشیدی

احمد کسروی می‌نویسد:

«یکی از گرفتاری‌های زمان خودکامگی انبارداری بوده که همیشه دیه‌دارانی گندم و جو را نفروختندی تا نان کمیاب و گران شدی و آن گاه به بهای بیشتر فروختندی.... این یک گرفتاری برای مردم کم‌چیز شده بود و چند بار آشوبی پدید آورد.»۹

این سوداگری‌های ظالمانه به عادتی برای مالکان و فئودال‌ها تبدیل شده بود و هر ساله در جای جای کشور تکرار می‌شد. فقط از دوران ناصرالدین شاه، ۷۲بار قحطی و گرانی نان گزارش شده است، که ۴۷ مورد بلوا و شورش علیه محتکران و حکام محلی در شهرهای مختلف در پی داشته است. در اثر این شورش‌ها که عموماً با سرکوب خونین حکام روبرو می‌شد، صدها زن و مرد کشته شدند و ۲۳ نفر از حکام و دیوانیان از مناصب خود برکنار گردیده، و تعدادی نیز مورد توبیخ‌های رایج زمانه، فلک بستن و به دار کشیدن قرار گرفتند. یکی از مهم‌ترین و معروف‌ترین آنها، در عصر ناصری در ۱۲۷۷ قمری برابر با اسفند ۱۲۴۰ خورشیدی، در تهران روی می‌دهد. در اعتراض گسترده توده‌ای مردم، که به «شورش قحطی» شهرت یافت، زنان نقش پیشتاز و تعیین‌کننده داشتند. فریدون آدمیت از زبان الیسون، وزیر مختار انگلیس در تهران می‌نویسد:

«مردم پایتخت از بی‌نانی پریشان‌حال بودند، دکان‌های نانوایی پر شلوغ، و با این راه‌های بد، غله به شهر نمی‌رسید. گرسنگی شرم زنان را برده بود، به هرکس در کوی و برزن می‌رسیدند، یاری می‌جستند».

بنا بر این گزارش، روزی هنگام بازگشت شاه از شکار «انبوه چندهزار نفری زنان» راه بر کالسکه او بستند و «نان خواستند و پیش چشم شاه، دکان نانوایی را چپاول کردند.» همین که شاه به زحمت خود را به قصر رساند، دستور داد تا دروازه‌های شهر را ببندند. روز بعد، با وجود بسته بودن دروازه‌ها، چند هزار زن به ضرب سنگ و چوب دروازه‌بان را از پای درآورده، به شهر می‌ریزند. قرار بر آن بود تا مقدمه هنگامه را جماعت زن‌ها فراهم سازند و در پی آنها مردان بریزند و شورش برپا کنند. شاه که با دوربین به ازدحام مردم می‌نگریست، کلانتر شهر را مورد سرزنش و پرخاش قرار می‌دهد که این چه وضعی است؟ کلانتر با گروهی از گماشتگان به جمعیت زنان حمله می‌برد، و ضمن زدن مردم با چوب دستی‌اش، از زنی خون جاری می‌شود. به شیون و فغان زنان، شاه آشفته شده و دستور بریدن ریش کلانتر و به چوب و فلک بستنش را می‌دهد. سپس «شاه گفت: طناب. فوراً امر شاه اجرا شد، به طنابش انداختند.» جسد برهنه کلانتر از پا آویزان تا سه روز در میدان شهر ماند. «همان روز همه کدخدایان محله‌های شهر را آوردند و به چوب و فلک بستند، آن روز طغیان مردم فرو نشست.» روز بعد ۱۹ شعبان، شاه جامه سرخ غضب پوشید و با تنبیه کسان دیگر، ترس در دل مردم انداخت، اما تا مشکل نان حل نشد، شورش مردم فرو ننشست. یک ماه بعد ... باز مردم شورش کردند.» ۱۰

الف-۲: جنبش تنباکو، نقش زنان در لغو قرارداد رژی پانزده سال پیش از آغاز جنبش مشروطیت

جنبش تنباکو، مهم‌ترین جنبش ضداستعماری ایران پیش از مشروطه است و ویژگی آن در سهم چشمگیری است که زنان در پیروزی آن داشتند. در سال ۱۲۶۹ شمسی، در سال‌های پایانی حکومت ناصرالدین شاه، امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو در سراسر ایران، طی قراردادی به مدت پنجاه سال، به یک شرکت انگلیسی واگذار شد. پیش از این قرارداد، توتون و تنباکو از مهمترین اقلام تجاری و صادراتی ایران بود و حدود ده‌ها هزار نفر به کشت و خرید و فروش آن اشتغال داشتند. با این قرارداد ظالمانه نه فقط روستاییان فقیر و بی‌پشتوانه، بلکه تجار و بازاریان ایران هم ضرر و زیان هنگفتی می‌دیدند. اعتراض‌ علیه این قرارداد که توسط تجار شروع شد،به سرعت مورد حمایت روحانیون قرار گرفت، و مبارزه و مقاومت مردمی از تهران به شیراز، تبریز، مشهد، اصفهان و ... سرایت کرد. فتوی میرزای شیرازی، مبنی بر حرام بودن مصرف قلیان تا زمان برقراری این قرارداد، جنبش را به مرحله جدیدی وارد کرد. بی‌اعتنایی ناصرالدین شاه و صدراعظمش به این فتوی، آتش خشم مردم را شعله‌ورتر ساخت. در بیشتر شهرها تحریم تنباکو با تحریم دیگر کالاهای انگلیسی همراه شد. مردم خواهان لغو فوری قرارداد بودند و تهدید کردند: «اگر این تقاضا مورد قبول واقع نشود، خود با اسلحه از حقوق حقه خویش دفاع خواهند کرد.»۱۱

مردم همگی از مصرف سیگار و دیگر دخانیات اجتناب می‌ورزند و کسبه بازار به عنوان اعتراض دکان‌ها را می‌بندند. «زنان ایران که تا آن زمان خانه‌نشین و از اجتماع برکنار بودند»۱۲، با روبنده سفید و پیچه و چاقچور دسته د سته به مردان می‌پیوندند و در صف اول وارد بازار می‌شوند و دکان‌های هنوز بازمانده را می‌بندند و اگر دکانداری مقاومت می‌کند، دکانش توسط زنان به یغما می‌رود. جمعیت شورانگیز زنان مورد حمله «بی‌پدران»۱۳ مسلح دربار قرار می‌گیرد و چندین زن و کودک کشته می‌شوند، اما خللی بر عزم مردم وارد نمی‌شود. دکان‌های توتون‌فروشی تخته می‌گردد و قلیان و چپق کنار گذاشته می‌شود. زنان حرمسرای شاهی نیز با این جنبش همراه می‌شوند و از آماده کردن قلیان برای شاه امتناع می‌ورزند، و در برابر اعتراض شاه می‌گویند: «مگر نشنیده‌اید که کشیدن قلیان حرام است؟»۱۴ شاه با عصبانیت می‌پرسد چه کسی قلیان را حرام کرده. انیس‌الدوله، همسر و سوگلی حرمسرا پاسخ می‌دهد: «همان کس که ماها را به شما حلال کرده، همان کس قلیان را تا در اداره خارج مذهب است، به ما حرام کرده.»۱۵ به نظر عبدالحسین ناهید، شرکت زنان حرمسرای ناصری در این جنبش، امری طبیعی ناشی از شرایط فلاکت‌بار آنها در اندرونی شاه بود.

این جبنش که بیش از دو ماه ادامه یافت، عاقبت دربار را وادار به عقب نشینی، و قرارداد را در مقابل پرداخت پانصدهزار لیر جریمه به شرکت لغو کرد

الف-۳: عصیان زینب پاشا

عبدالحسین ناهید: «زینب پیشتاز بیداری زن قرن‌ها ستم‌دیده ایرانی است.»۱۶

زینب حدود ۱۵ سال پیش از آغاز مشروطیت در تبریز، «برای نخستین بار در تاریخ، با چهل نفر از زنان قهرمان تبریز علیه ستم و ستم‌پیشگان داخلی و استعمارگران خارجی و به موازات آن علیه نابرابری‌های جنسی به جنگ مسلحانه دست می‌زند.»۱۷ زینب پاشا که دختر خانواده‌ای روستایی است و کودکی را در رنج و محنت سپری کرده، زن دردآشنایی است که در برابر شوربختی خود و خلق زجر کشیده‌اش نمی‌تواند بی‌اعتنا بماند.مبارزات او یادآور مبارزات قهرمانان حقیقی و افسانه‌ای آذربایجان است. زینب انفجار عقده دردناک و به تنگ آمده زن ایرانی است که با نادیده گرفتن سنت زمانه، زنان را به پیکار علیه نابرابری‌های اجتماعی و انواع ستم بر آنها، برمی‌انگیزد.

شهرت زینب به جنبش تنباکو می‌رسد، زمانی که بازاریان، با تهدید و ارعابِ مأموران دولتی، شروع به باز کردن مغازه‌ها می‌کنند. زینب با «دسته‌ای از زنان مسلح با چادر نمازی که گوشه‌های آن را به کمر بسته بودند، در بازار ظاهر می‌شوند و دست به اسلحه می‌برند و بازار را مجبوراً می‌بندند.»۱۸ زینب و یارانش تلاش چندباره مأموران را برای باز کردن بازار، با مبارزه‌ای جانانه به شکست می‌کشانند. متن شعر زیر به زبان ترکی آن روزها ورد زبان مردم تبریز بود:

فرمان بداد زینب پاشا

به شیر زنان و فراشا

بازار به سنگ بندید شما

تا من چماقو حاضر کنم بیام

پاتابه‌ام را بپیچم بیام۱۹

زینب در ایامی که احتکار غله، موجب قحطی و گرانی نان در زمستان می‌شد، محل انبارهای محتکرین را شناسایی می‌کرد، نقشه حمله را می‌کشید، و با بسیج هزاران زن، در زمانی مناسب یورش برده و در انبارها را می‌گشود و آن گاه، گرسنگان و بی‌چیزان کیسه‌های خود را از دانه‌های زندگی‌بخش پر می‌کردند

یورش چندهزار زن به رهبری زینب پاشا علیه سه تن از محکترین بزرگ تبریز از اهمیت خاصی برخورد است:مجتهد اول تبریز، که قریب ۷۰هزار خروار گندم در انبار پنهان کرده بود؛ قائم‌مقام، والی آذربایجان؛ و نظام‌العلما از صاحب قدرت‌تان و محتکران بزرگ تبریز که از شاه اجازه داشت تا غله‌اش را هر وقت می‌خواسته بفروشد. هر سه این یورش‌ها با حمله مسلحانه قشون دولتی روبرو می‌شود. اما، با وجود کشته شدن ده‌ها زن و مرد و کودک، زنان با اسلحه و چوب و سنگ و هرچه در دست دارند، دست به مقابله زده و تا باز کردن در انبار‌های غله و سپردن آنها به دست مردم به تنگ آمده ، پا پس نمی‌نهند. در یورش به انبارهای قائم‌مقام والی آذربایجان، به روایتی سی‌نفرکشته می‌شوند. قائم مقام از ترس، به عمارت ولیعهد پناه می‌برد و خانه و انبار او به وسیله مردم گرسنه و بی چیز شهر غارت می‌شود.

روز بازگشایی انبار غله نظام‌العلما، در مرداد ۱۲۷۷ شمسی،زینب روسری از سر باز کرده و از آن پرچمی می‌سازد و در پیشاپیش بیوه‌زنان و خیل گرسنگان شهر به سوی خانه وی راه می‌افتد. آنجا را محاصره می‌کنند. نظام‌العلما دستور شلیک می‌دهد. زینب و یاران مسلح او به حمایت از مردم دست به اسلحه می‌برند. در جنگی سخت، سرانجام انبار انباشته از گندم به تصرف درمی‌آید.

در اشعاری که درباره زینب و قهرمانی‌های وی سروده اند،... زینب رهبری است آگاهِ به ستم و در فکر سیر کردن خیل گرسنگان. «حاکمان را نوکر خلق می‌داند. دشمن سرسخت محتکران است. به یارانش توصیه می‌کند در ریختن خون زالوصفتانی که خون خلق را در شیشه کرده‌اند، کوچک‌ترین تردیدی به خود راه ندهند.»۲۰

الف-۴: بی‌بی‌خانم استرآبادی، نقادِ سرسخت اجتماعی و مدافع حقوق زنان

در میان زنان پیشتاز مبارزات اجتماعی، نام «بی‌بی خانم استرآبادی» از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. او «خود را در زمره زنان سخندان پیش از خود می‌نگارد ... [و] از جمله ... زنانی که «قوه ناطقه مدد از ایشان بَرَد» می‌شناساند.»۲۱ شهرت بی‌بی‌خانم پیش از ساختن مدرسه دخترانه و پرورشگاه برای کودکان بی‌سرپرست، به‌خاطر نوشتن پاسخ جسورانه‌ای است به رساله‌ای از نویسنده‌ای گمنام برای تربیت زنان در سال ۱۲۷۳ خورشیدی. و «برخلاف نگارنده تأدیب‌النسوان که خود را در پس پرده بی‌نامی می‌پوشاند، بی‌بی خانم در گشایش متن، از راه معرفی اصل و نسب خویش به خواننده» شهامت و بی‌باکی خود را می‌نمایاند.۲۲

او که به گفته خود «زندگی را در عسرت گذرانده و عمری با یک لحاف ساخته»۲۳ زنی بود «فروتن، شوخ‌طبع که عقایدش را بی‌پروا بیان می‌کرد.»۲۴ 

بی‌بی خانم با شرکت در محافل زنان، آنها را به آشنا شدن با حقوق و وظایف خویش تشویق می‌کرد و بنا به سنت زمانه، تنها مردی را شایسته دریافت خدمت زن می‌دانست که عاری از عیوب باشد. او در مقدمه رساله خود «شرابخوار»ی، «قمار»، استفاده «چرس و بنگ و واپور و اسرار»، و «عبائر و اقرات (دیوث‌ها)، اجامر (اوباش) و الواط» را به عنوان عیوب مردان برمی‌شمرد و تأکید دارد «این کمینه خود را قابل تأدیب کردن رجال ندانسته، لهذا جواب کتاب تأدیب النسوان را گفته و معایب‌الرجال را نگاشتم تا معایب‌شان عیان شود، شاید دست از تأدیب کردن نسوان بردارند، در پی تأدیب و تربیت خود برآیند.»۲۵

این رساله، با زبانی تند و صریح، تنها جواب نویسنده «تأدیب‌النسوان» نیست، بلکه فراخوانی است برای زنان تا برای دفاع از حقوق و رفع ظلم و ستم از زندگی نکبت‌بار خود بی‌تأمل به پاخیزند. بی‌بی با انتقاد از فرهنگ پدرسالار، به زنان توصیه می‌کند تا «گوش به پند و اندرزهای نویسندگان تأدیب‌النسوان و افرادی از این قبیل»۲۶ ندهند. «این مربیان زنان که خود را نادره دوران و اعجوبه جهان می‌دانند، بهتر آن که اول به اصلاح صفات رذیله خود برآیند....نه از خلق شرمی و نه از خالق آزرمی دارند. به ما درس تقوی می‌دهند و خود فراموش می‌کنند که عبادت بجز خدمت خلق نیست. ما که در حرم اندرون و کنج مطبخ بودیم، پس این همه فساد را اینان به پا کردند. می‌بینیم از ثمره تبهکاری آنان است که امروز در این سرزمین هیچ نظم و نظامی در کار نیست...ما زنان از تحصیل علم و کسب معرفت به دور مانده‌ایم و عمرمان تنها به کار خانه‌داری و بچه‌داری می‌گذرد. مردان بجای این که راه و رسم انسانیت و مدنیت را به ما بیاموزند، پند می‌دهند که: زن باید قدم آهسته بردارد و سخن را نرم و ضعیف بگوید، مثل کسی که از ناخوشی برخاسته باشد. خوب اگر زنی به چنین حالتی درآید، به یقین بایستی زنِ مردی خونخوار و شریر و مردم‌آزار بوده باشد وگرنه مردم رعیت با این همه کارهای مشکل و دشوار چگونه می‌توانند این قسم رفتار پیش گیرند.... اما قضیه نظافت و خوش‌بویی که نویسنده تأدیب نسوان طالب آن است، باید به او حالی کرد که پاکیزگی آنجا میسر است که اسباب کثافت مفقود باشد. همان اندازه که فقر و فلاکت کثافت بار است، غنا و ثروت است که موجب انواع نظافت می‌گردد. نه مثل ما مردم فقیر و محتاج به نحوی سی سال یک مرد و زن در زیر یک لحاف کرباس بسر می‌برند و بضاعت کهنه و نو کردن آن را ندارند والا هر ذی‌شعوری پاکیزگی را دوست دارد و مرغوب را از غیرمرغوب می‌شناسد.... منظور از این تأدیب و تربیت تثبیت ستمکاری مردان است.»۲۷

(متن کامل، در مجله)

 

 

Go Back

Comment