header photo

اعطای نشان افتخار اتحادیه نویسندگان ترکیه به کاشف نسخه سوم دده‌ قورقود

اعطای نشان افتخار اتحادیه نویسندگان ترکیه

به کاشف نسخه سوم دده‌ قورقود

اتحادیه نویسندگان اوراسیا در ترکیه به ولی‌محمد خوجه، کاشف نسخه سوم کتاب حماسی "دده قورقود" به زبان تورکی، نشان افتخار اعطا کرد، ولی‌محمد خوجه ساکن گنبد کاووس و از پژوهشگران شناخته شده ترکمن صحراست.

خبرگزاری آناتولی ترکیه روز شنبه اول تیر (۲۲ ژوئن) گزارش داد که اتحادیه نویسندگان ترکیه به یک محقق تورکمن ایرانی مدال افتخار اعطا کرده است.

یعقوب عمراوغلو، رئیس اتحادیه نویسندگان ترکیه، مدال افتخار را طی مراسمی که در آنکارا و با حضور گروهی از دانشگاهیان و دوستداران ادب و فرهنگ برگزار شده بود به استاد ولی‌محمد خوجه اهدا کرد.

عمراوغلو در مصاحبه با خبرگزاری آناتولی ترکیه کشف “دده قورقود” را “افتخار و شانسی بزرگ” دانسته و تاکید کرده است که در نسخه جدید کشف شده دده قورقود، دو داستان و ۲۴ شعر وجود دارد که در دو نسخه پیشین آن وجود نداشته است. به گفته رئیس اتحادیه نویسندگان ترکیه در این نسخه همچنین اسامی جغرافیایی جدیدی نیز ذکر شده است.

دو نسخه موجود از کتاب دده قورقود در آلمان و واتیکان نگهداری می‌شود. نسخه جدید کشف شده از منطقه تورکمن‌نشین تورکمن‌صحرا در شمال ایران کشف شده و به همین دلیل نام “نسخه تورکمن صحرا” به آن داده شده است.

ولی‌محمد خوجه ۱۳۰ کتاب خطی در کتابخانه خود نگهداری می‌کند و بیش از ۱۵ سال است که بر روی آثار دست‌نویس ادبیات تورکی کار می‌کند.

در همین ارتباط دکتر عبدالرحمن دیه چی گفتگویی دارد با استاد ولی محمد خوجه  یابنده اصلی نسخه سوم کتاب قورقوت آتا که از نظرتان می گذرد:

نکته 1:  متاسفانه دنیای ترک چه از نظر صیانت از شخصیتهای تاریخی خود و چه حفظ نسخه های خطی نمره خوبی نمی تواند بگیرد. چرا نسخه های قدیمی دده قورقورت در موزه های دنیای ترک وجود ندارد و در موزه های واتیکان و آلمان و یا چین حفظ می شود. همین نشان می دهد که ما به موقعش از آن نسخه ها به خوبی حفاظت نکرده ایم. این کار محتاج عشق است. باید با عشق و درد به دنبال نسخه ها گشت.

نکته 2 : 35 کیلومتر بعد از بایکونور در قزاقستان کنار سیردریا، قورقوت آتا را دیدم که آرمیده بود. با دیدن قبرش دلم گرفت. یک قبر ساده خاکی.  انسانهای آرزو بر دل  تکه پارچه هایی از سر قبرش آویزان کرده بودند. معلوم بود که هیچ مراقبتی از آن نمی شود. نه دیواری دورش بود و نه  لوح یابودی. به حال خودش رها شده بود. نشستم و برای روحش دعا  کردم. بعد از آن با یکی از روزنامه های قزاقستان مصاحبه ای انجام دادم و از وضعیت قبر قورقوت آتا گله و انتقاد کردم. بعد از چاپ روزنامه مقامات قزاق از من انتقاد کردند که چرا موضوع را به روزنامه کشیده ام و چرا به خود ما نگفته ای. اما خوب شد که مصاحبه کردم چون بعد از آن به قبر قورقوت آتا رسیدگی کردند.

اشاره:   در ماههای گذشته دو نفر خبر یافتن نسخه سوم کتاب دده قورقوت را از طریق شبکه های اجتماعی اعلان کرده بودند. یکی دکتر محمد زاد صدیق از ایران و دیگری پروفسور متین اکیجی از ترکیه. اعلام پیدا شدن نسخه دده قورقوت توسط دو نفر در فواصل زمانی نزدیک به هم، موجب حیرت افکار عمومی شده بود. اما از منطقه ما ترکمن صحرای ایران نیز خبرهای  متفاوتی به گوش می رسید مبنی بر این که یابنده اصلی این نسخه همشهری گنبدی ما ولی محمد خوجه است  که عمرش را با جمع اوری نسخه های خطی گذرانده. می گفتند نسخه اصلی اورژینال دست اوست. می گفتند که هر دوی آن اساتید یعنی اکیجی و صدیق فتوکپی و فایل پی دی اف نسخه را از خوجه گرفته اند.

یک شب در فضای فیس بوک در صفحه یکی از دوستان خواندم که از پیدا شدن نسخه قره داغ توسط دکتر صدیق ابراز شادمانی کرده بود. آن موقع من هم نتوانستم ساکت بنشینم و زیر آن نوشتم که اصل آن نسخه را آقای خوجه در ترکمن صحرا پیدا کرده است و اسم نسخه هم قره داغ نیست. آن دوست عزیز آذربایجانی ابتدا حیرت کرد اما از آنجا که به من اعتماد داشت گفت اگر این طور است چرا در صفحه فیس بوک خود موضوع را اعلام نمی کنی. اندیشیدم. پیشنهاد بدی نبود. اما برای نوشتن آن ابتدا باید کاملا از موضوع واقف می شدم. باید موضوع را از زبان خود استاد خوجه می شنیدم و نباید اطلاعات اشتباه می دادم. اتفاقا آقای خوجه از دوستان قدیمی خانوادگی ما   بود. از طریق دوستان ار جمند چون محمود آتا گزلی و سخی بخشنده پیغام دادم که ایشان تماسی با من بگیرد. آقای خوجه با بنده تماس گرفت و تمام ماجرا را از سیر تا پیاز تعریف کرد. من باز تصمیم گرفتم که جانب احتیاط را رعایت کنم و بدون این که نام کسی را بدهم یا موجب رنجش کسی بشوم فقط اعلام کنم که یابنده اصلی نسخه فوق استاد ولی محمد خوجه است. نوشته ام را در صفحه فیس بوکم گذاشتم تا دوستان بخوانند اما بناگاه دیدم که این خبر انعکاس وسیعی در فضای مجازی و فرهنگی و آکادمیک ترکیه داشت. تازه متوجه شدم که این فقط آغاز کار است. از هر سو سوالها باریدن گرفت. خبر به همه جا پیچید و دوستان بنده که اکثرا محقق و شاعر و نویسنده و دانشگاهی بودند سخت کنجکاو بودند و  می خواستند کنه قضیه را در بیاورند و  به سوالهایی که در ذهنشان بود جوابهای منطقی بگیرند. جا داشت که با استاد خوج مصاحبه صریح انجام بدهم تا به همه سوالات پاسخ بدهد. در این گیرودار چند تا از نشریات و سایتهای اینترنتی پیشنهاد مصاحبه دادند. از میان آنها پیشنهاد نشریه « گرچک حیات: زندگی حقیقی» را که هم  پیش از بقیه پیشنهاد کرده بود و هم در قضیه سیل ترکمن صحرا با پخش اخبار ما همکاری خوبی با ما کرده و برادری اش را نشان داده بود،  قبول کردم و با تصمیم گرفتم که با ولی محمد خوجه مصاحبه ای انجام بدهم. همه چیز را از زبان خود وی بنویسم تا زوایای مبهم قضیه برای همگان روشن شود.   لازم به ذکر است که این مصاحبه به زودی در هفته نامه « گرچک حیات» در ترکیه به زبان ترکی چاپ خواهد شد.

س –  استاد گرامی ولی محمد خوجه، ابتدا از این که مصاحبه با ما را پذیرفته اید تشکر می کنم. دنیای ترک می خواهد با یابنده اصلی نسخه سوم دده قورقوت  آشنا شود. لطفا ابتدا کمی خودتان را معرفی کنید.

ج – بسیار خب به طور مختصر خودم را معرفی می کنم. در شهر مرکزی ترکمن صحرای ایران ، گنبد کاووس متولد شدم. 72 سالم است. مهندس برق ماشین آلات هستم. دوره تکمیلی رشته خود را در دانمارک به پایان رساندم. تا به حال مدیریت چند کارخانه را در شهرهای مختلف ایران به عهده داشتم . دفتر و مغازه ای متناسب با تخصص خود دارم. جا دارد که در مورد فامیلم هم توضیحی بدهم. یک بار در مراسمی در قرقیزستان شرکت کرده بودم. از من سوال کردند فامیل شما چست. گفتم: خوجه هستم. گفتند: می دانیم که خوجه ( استاد) هستید فقط می خواهیم فامیلتان را لطف بکنید و بگویید. در ترکیه هم با من این طور رفتار نکنند. خوجه فامیل من است و یکی از طوایفی است که در میان ترکمنها با احترام خاصی برخوردار است. خوجه ها از نسل حضرت علی شناخته می شوند.

س – بسیار خب استاد، به هر حال شما از هر نظر خوجه ما هستید. آن طور که شنیدم شما کتابخانه ای دارید که دستنویسها و کتابهای ارزشمند را آنجا گرد می آورید. لطفا توضیحی در مورد آن بدهید.

ج – کسی که جرقه ایجاد کتابخانه را در من زد مرحوم پدرم بود. پدرم عبدی جان آخوند، یکی از علمای بزرگ دینی بود. فارغ التحصیل دانشگاه الازهر مصر بود. به مدت سی سال امامت جمعه گنبدکاووس را به عهده داشت. یک روز پدرم به من گفت: پسرم وصیتی به تو دارم. من کاری را شروع کرده بودم که نتوانستم به مرحله دلخواهم برسانم. اکنون نزدیک به صد سالم است . یک پایم لب گور است. پسرم، من استعداد علمی فوق العاده ای در تو می بینم. تو آن کار نیمه مانده را به اتمام برسان. می دانی که ما از دست کمونیستها فرار کردیم و به ترکمن صحرا پناه آوردیم. کتابهای آن دوره یا در دست علمای دینی بودند یا در دست ثروتمندان. آن کتابها پخش و پلا شده اند. ما نتوانستیم آنها را یک جا گرد آوریم. پسرم، تو آن کتابها را پیدا کن و یک جا گرد آور. از کسانی که از آن سو آمده اند کتابها را بگیر و از آنها محافظت کن. آنها خزائن فرهنگی و مذهبی ما هستند. من  به پدرم قول دادم که وصیت او را به جا آورم.

س – این نصایح مربوط به چه سالی است؟ آن موقع چند ساله بودید؟

 ج – حدودا سی و پنچ ساله بودم. حدود چهل سال پیش.

س – بعد از آن شروع به فعالیت کردید؟

ج – بله شروع به جمع آوری کتابها کردم. چه از میان کسانی که از ترکمنستان آمده بودند، چه کسانی که از قبل ساکنان ترکمن صحرا بودند، هرجا هر که  کتاب قدیمی و نسخه دستنویسی داشت سعی به جمع آوری آنها کردم. به هر قمیتی که بود خریداری کردم. هدف ما فقط ایجاد کتابخانه نبود، هدف اصلیمان جمع آوری نسخ خطی و کتابهای قدیمی بود. در واقع پدرم چون عالم دینی بود از من انتظار داشت که بیشتر کتابهای دینی را گردآوری کنم اما من وقتی که شروع به فعالیت کردم کتابهای ترکی زبان توجه ام را  بیشتر به خود جلب کرد. شاید به این خاطر که زبان عربی را به خوبی نمی دانم. برای همین به بیشتر به کتابهای ترکی اهمیت دادم. چون که زبان خود ما بود، ادبیات خود ما بود. آنها بیشتر برایم جلب توجه می کرد. برای همین دقیقا از راهی که پدرم نشان داده بود نرفتم.

س – تا به حال چند تا کتاب جمع کرده اید؟

ج – من فقط به دنبال دستنویسها هستم. به همه آشنایان می  سپارم. می گویم که هر جا نسخه قدیمی و دستنویسی هست مرا خبر کنید. گران هم باشد می خرم. خدا را شکر، وضع مالی ام هم بد نیست. تا به حال حدود صد و پنجاه نسخه جمع آوری کرده ام. من دیگر کاملا عاشق این کار شده بودم. حتی به جمهوریهای ترک نشین دیگر هم که می رفتم از آنها سراغ کتابهای دستنویس را می گرفتم. اگر پیدا می شد می خریدم.

س- بعدش چکار می کردید؟ آیا روی آنها کار تحقیقی هم می کردید یا این که فقط در کتابخانه خود حفاظت می کردید؟

ج – واقعیتش این است که من مهندس هستم. من نمی توانم کتابها را تک تک بررسی کنم و در مورد آنها مقالاتی بنویسم. کاری که من می کنم این است: از آنها فتوکپی و نسخه های پی دی اف تهیه می کنم و  آنها را به محققان می فرستم. از آنها می خواهم که آنها را بررسی کنند. رویشان کار کنند و مطالبی بنویسند و به جامعه تقدیم کنند. فتوکپی خیلی از متنها را به محققان فرستادم. حتی به بعضیها کمک کردم که کتابها را چاپ کنند. حتی بعضیها بدون این که اسمی از من ببرند کتابها را چاپ کردند.

س – حالا بپردازیم به نسخه سوم قورقوت آتا. آن را چطور پیدا کردید؟ در آن مورد توضیحی بدهید.

ج – در مورد آن هم توضیح می دهم اما قبل از آن موضوعی هست که دوست دارم آن را تشریح کنم.

س – بفرمایید.

ج – من از سالهای قدیم عاشق قورقوت آتا هستم. چهار سال قبل مخصوصا برای این که قبر قورقوت آتا را زیارت کنم به قزاقستان رفتم. ابتدا باید به آکتاو می رفتم. از آکتاو دوباره سه ساعت پرواز می کردم. بعد با ماشین راه را ادامه می دادم. 35 کیلومتر بعد از بایکونور در قزاقستان کنار سیردریا، قورقوت آتا را دیدم که آرمیده بود. با دیدن قبرش دلم گرفت. یک قبر ساده خاکی.  انسانهای آرزو بر دل  تکه پارچه هایی از سر قبرش آویزان کرده بودند. معلوم بود که هیچ مراقبتی از آن نمی شود. نه دیواری دورش بود و نه  لوح یابودی. به حال خودش رها شده بود. نشستم و برای روحش دعا  کردم. بعد از آن با یکی از روزنامه های قزاقستان مصاحبه ای انجام دادم و از وضعیت قبر قورقوت آتا گله و انتقاد کردم. بعد از چاپ روزنامه مقامات قزاق از من انتقاد کردند که چرا موضوع را به روزنامه کشیده ام و چرا به خود ما نگفته ای. اما خوب شد که مصاحبه کردم چون بعد از آن به قبر قورقوت آتا رسیدگی کردند.  بعد از آن انگار روح قورقوت  آتا با من همراه بود. سه سال بعد وقتی دستنویس نسخه سوم قورقوت آتا را پیدا کردم حیرت وجودم را در بر گرفت، انگار روح قورقوت آتا او را به من هدیه داده بود.

س – وقتی کتاب به دستتان رسید آیا همان موقع تشخیص دادید که کتاب قورقوت آتا است؟

ج – وقتی کتاب به دستم رسید فهمیدم که کتاب ویژه ای است. قبل از هر چیز زبان ترکی آن توجهم را به خود جلب کرد. با خط زیبای نستعلیق نوشته شده بود. بعد پی بردم که داستانهایی در این کتاب وجود دارد. اما چه داستانی بود و چه کسی آن را نوشته بود راستش سر در نیاوردم. برای همین تصمیم گرفتم که کتاب را به دوستان محقق نشان بدهم. اول کتاب را به همشهریم آقای «ع» نشان دادم. او گفت: کتاب جدی ای به نظر نمی رسد. مطالب شوخی گونه ای دارد. هفت هشت صفحه از آن را به آقای «م – ص» فرستادم. از او هم جواب واضحی نتوانستم بگیرم. بعد کتاب را به جناب « ی – آ» در خارج کشور فرستادم اما گویا قسمت نبوده که به دستش برسد.. سپس پی دی اف کتاب را به همشهریم « ش » که  دکترای زبان و لهجه های ترکی می خواند فرستادم. او کتاب را بین دوستان همرشته خود مطرح کرده است و با هم به بررسی آن پرداخته اند. چند روز بعد ساعت 2 نیمه شب همشهری ما با من تماس گرفت و گفت: « این کتاب را به هیچ کس ندهید. کتاب بسیار ارزشمندی است. نسخه سوم قورقوت آتا است. بخشهایی در این کتاب هست که در نسخه های دیگر نیست. صدایتان را در نیاورید و به هیچ جا اعلام نکنید. اگر موافق باشید ما خودمان روی کتاب کار خواهیم کرد و آن را به چاپ خواهیم رساند. قبول کردم. اما من هم خوشحال شده و به شوق آمده بودم و نمی توانستم شادی خود را پنهان کنم. من به شکل رسمی موضوع را اعلام نکردم اما  به دوستان نزدیک و محققان دور و برم قضیه را گفتم. باورم نمی شد که آن کتابی که به دست من  آمده نسخه قورقوت آتا باشد. احساس می کردم به خاطر دعایی که سر قبرش کرده بودم و مصاحبه ای که در روزنامه چاپ کرده بودم، کتاب را برای من فرستاده است.

 س – راستش ما هم با شنیدن این خبر خوشحال شدیم. خب استاد خوجه این کتاب با کتابهای قبلی چه تفاوتی دارد؟

ج – یکی از نسخه های قبلی در موزه واتیکان است و دیگری در موزه درسدن آلمان. در نسخه واتیکان 6 داستان وجود دارد و در نسخه آلمان 12 داستان. این نسخه بخش سیزدهم حماسه های قورقوت آتا است که در نسخه های پیشین نیست: کشتن سالور قازان اژدها را. در کنار آن یک داستان خیلی کوتاه دیگری هم وجود دارد که با هم می شود دو داستان. کتاب به خط نستعلیق زیبایی نوشته شده ات. به احتمال قوی قدمتش به قبل از قرن پانزدهم می رسد. در آینده محققان این موضوع را به شکلی دقیق مشخص خواهند کرد.

س – استاد خوجه می دانید که دو نفر اعلان کردن که کتاب قورقوت آتا را یافته اند. یکی از ایران دکتر محمد زاده صدیق  و دیگری از ترکیه پروفسور متین اکیجی. اگر نسخه سوم در دست شماست، پس آن نسخه ای که در دست آنهاست چیست؟

ج – واقعیتش این است که من به  آنها دادم. تصویر متن را به آقای صدیق فرستاده بودم که نظرش را جویا شوم. اما با متنین اکیجی در کنفرانسی که در قزاقستان برگزار شده بود آشنا شدم. من همان طور که قبلا عرض کردم هیچ جا به شکل رسمی اعلام نکردم که نسخه را پیدا کرده ام. چون با محققی که با اجازه خود من  روی کتاب کار می کند،  چنین تصمیمی گرفته بودیم. قرار بود که پس ازانتشار کتاب موضوع را اعلان کنیم. اما من موضوع را به طور خصوصی با محققان ادبیات و زبان ترک در میان می گذاشتم. از آنها هم می خواستم که فعلا موضوع بین خودمان بماند. در قزاستان با استاد متین اکیجی هم گفتگوی گرمی داشتیم. استاد با شنیدن آن خبر بسیار خوشحال شد و از ما خواست که پی دی اف کتاب را به او هم بدهیم. دوست محققم محمد قوجقی هم همراهم بود. پی دی اف را به استاد متین دادیم اما از او قول گرفتیم که آن را هیچ جا منتشر نکند. حتی من برای محکم کاری پی دی اف کامل را هم به او ندادم. یک قسمتش در آن نبود (البته برای آقای صدیق هم متن کامل را نداده بودم).  مدتی بعد رسانه های ترکیه اعلام کردند که پروفسور متین اکیجی نسخه سوم قورقوت را از مانقشلاق قزاقستان پیدا کرده و نام نسخه ترکستان را بر آن نهاده است.  با شنیدن این خبر هم بسیار تعجب کردم و هم ناراحت شدم. برای همین از شما خواسته بودم که به عنوان یک ترکمنصحرایی مقیم ترکیه حقایق را بنویسید. هر دوی آنها کتاب را از من گرفتند. اما یکی اسم قره داغ را به نسخه داد، دیگری اسم ترکستان را بر آن نهاد. در حالی که من اسم ترکمن صحرا را برای آن مناسب می بینم.

س – آن طور که به گوشم خورده، پروفسور اکیجی برای این  اسمی از شما به میان نیاورده که فکر کرده در آن صورت تهدیدی  در ایران علیه شما صورت بگیرد و خطر جانی برایتان پیش بیاید. در این مورد چه می گویید؟

ج – این هم از حرفهای عجیب و غریبی است که شنیده ام. در ایران کسی به خاطر یافتن یک کتاب تاریخی و ادبی شما را تهدید نمی کند. جان شما را به خطر نمی اندازد. ما در ترکمن صحرا کتابهای ترکمنی چاپ می کنیم. نشریات ترکمنی داریم. این حرفها مسخره به نظر می رسد. در منطقه ما مدتی است که همه از وجود این کتاب خبر دارند. اما چون ترکمن صحرا منطقه شناخته شده ای نیست صدایمان به خارج از کشور نمی رسد. البته هر جایی برای خود مشکلاتی دارد. در روزهای اخیر یکی از محققان که خواسته هایش نافرجام مانده است، به اداره میراث فرهنگی اطلاع داده که باید از این کتاب حفاظت به عمل آورد. اما من صاحب قانونی این کتاب هستم. فکر نکنم در این خصوص مشکل بزرگی پیش بیاید. من در کتابخانه خود از این کتابها مثل سیاهی چشمم حفاظت می کنم. متاسفانه می بینم که کسانی که به آنها اعتماد کرده ام و با آنها از نزدیک ارتباط داشتم برایم مشکل ایجاد می کنند. اما ما هم که همیشه نمی توانیم کتاب را مخفی نگه داریم. بالاخره محققان و علاقمندان باید خبردار شوند تا بتوانند از آن استفاده کنند.

س – نظر شما به عنوان کسی که سالها در پی نسخ خطی و کتابهای قدیمی بوده اید، در مورد صیانت کتابهای قدیمی در دنیای ترک چیست؟

ج – متاسفانه دنیای ترک نه در زمینه حفظ جایگاهشخصیتهای تاریخی و نه صیانت از کتب ارزشمند نیاکانمان نمره خوبی نمی تواند بگیرد. چرا باید نسخه های اول و دوم قورقوت آتا باید در آلمان و واتیکان باشند. چرا باید آثار تاریخیمان را در موزه های روسیه و آلمان و چین جستجو کنیم. معلوم است که به موقعش از آن آثار صیانت نکرده ایم. اما این کار عشق می خواهد. درد می خواهد. باید با عشق به دنبال نسخه ها خطی گشت. شاید هم در آینده آثار دیگری به دستمان برسد. خدا می داند.

س – حالا کی قرار است کتاب چاپ شده نسخه سوم قورقوت  آتا را ببینیم؟

ج – در واقع قبل از چاپ کتاب نمی خواستم در مورد آن صحبت کنم. من به همشهری محققمان که دانشجوی دکترا ی زبان و لهجه های ترکی است و  بالا به آن اشاره کرده بودم از نظر علمی و شخصیتی اعتماد دارم. به او اجازه کتبی انتشار را  داده ام.  تا قبل از چاپ  او راضی به چاپ کتاب از سوی شخص ثالثی نیستم. بعد از چاپ از سوی ایشان، روی چاپش در نقاط دیگر و توسط اشخاص دیگر می توان فکر کرد.  اما بهتر است فعلا کتاب توسط ایشان چاپ شود. انشاا… به زودی انتظارها به پایان خواهد  رسید.

برگرفته از وبلاگ دکتر عبدالرحمن دیه جی

Go Back

Comment