header photo

“زانوهایتان را از روی گلوی ما بردارید”

دکتر مصطفی دانش

 “زانوهایتان را از روی گلوی ما بردارید”

نژاد پرستی پلیس ریشه در بطن جامعه آمریکا داردا

   آن فاجعه ایکه  در روز ۲۵ ماه مه ۲۰۲۰ در شهر مینیاپولیس ایالت مینوسوتای آمریکا اتفاق افتاد، تازگی نداشت و حادثه ای استثنائی در تاریخ آمریکا نبود. هر وقت که یکی از اعضای پلیس، یک جوان سیاه پوست غیر مسلحی را به قتل میرساند،  سیاستمداران و فرماندهان پلیس آمریکا مدعی می شوند که چنین جنایتی استثناء است  و در صفوف پلیس هم بعضا افراد شروری(سیب گندیده)  پیدا می شوندکه مرتکب جنایت میگردند و این شامل پلیس در کلیت خود نمی شود.

     آقای رابرت اُبرایان (Robert O`Brein)، مشاور امنیت ملّی رئیس جمهور آمریکا در مصاحبه با شبکه تلویزیون سی.ان.ان. پس از قتل فجیع جورج فلوید توسط یک پلیس سفید پوست، دقیقا همین ادعا را کرد؛ او در این مصاحبه گفت که در آمریکا تبعیض ساختاری وجود ندارد و افزود، ۹۹.۹ در صد اعضای پلیس را کسانی تشکیل می دهند که به قانون احترام می گذارند و بر مبنای آن عمل می کنند؛ « امّا این هم طبیعی است که در بین آنان، “سیب گندیده” هم وجود دارد.»

 برابر آمار پلیس  فدرال  FBI، سالانه دست کم ۱۰۰۰ نفر توسط افراد پلیس کشته می شوند. از این تعداد، تقریبا ۷۰ درصد از آنان را جوانان و مردان سیاه پوست تشکیل می دهند؛ و این در حالی است که فقط ۱۳ در صد جمعیت ۳۳۰ میلیونی آمریکا را سیاهان تشکیل می دهند.

      آنچه که در ۲۵ ماه مه ۲۰۲۰ در مینیا پولیس اتفاق افتاد، نه تنها جنایتی بود هولناک، بلکه بیانگر این واقعیت است که تبعیض نژادی ساختاری  همچنان در بطن جامعه آمریکا نفس می کشد. ابعاد این جنایت زمانی آشکار می شود که جورج فلوید بیش از ده بار به پلیس سفید پوست التماس می کند که نمی تواند نفس بکشد؛ ” نمی توانم نفس بکشم” . شاهدان عینی این صحنه دلخراش، از پلیس می خواهند که زانویش را از روی گردن جورج فلوید بردارد؛  امّاکینه و نفرت آنقدر نیرومند است که او انگار این صداها را نمی شنود؛  پس از ۳ دقیقه، جورج فلوید دیگر حرکتی ندارد و در حال خفگی بوده است ؛ پلیس سفید پوست با پشتیبانی دیگر پلیس های نظاره گر و با بیرحمی کامل هنوز ۷ دقیقه دیگر با دو زانویش به گردن او فشار می آورد و او را به قتل می رساند. فکر می کنید با دیدن چنین صحنۀ وحشتناکی چه احساسی در انسان و به ویژه سیاه پوستان آمریکا به وجود می آید!؟

     ” من نمی توانم نفس بکشم” ، این همان جمله ایست که مرد سیاه پوست دیگری به نام اریک گارنر (Eric Garner) در سال ۲۰۱۴ در شهر فرگوسون Ferguson) ) ایالت میسوری هنگامیکه توسط پلیس سفید پوست دیگری به قتل می رسید بر زبان آورد.

 “من نمی توانم نفس بکشم”، امروز شعار میلیون ها انسانی است که پس از قتل جورج فلوید،  در آمریکا و جهان برای دفاع از حقوق سیاه پوستان و برعلیه تبعیض نژادی تحت نام “زندگی سیاهان اهمیت دارد، ” Black lives matter”  به خیابان ها میروند و تظاهرات می کنند.

 ” من نمی توانم نفس بکشم”  امروز بخشی از هویت جوانان سیاه پوست آمریکا  شده است. هر جوان سیاه پوست، و اصولا هرمبارز حامی جنبش ” زندگی سیاهان اهمیت دارد” مجهز به یک تلفن موبایل است و قادر می باشد خشونت های هولناک پلیس علیه سیاهان را برملا سازد.  آری فضای مجازی  ادامه جنایات را توسط نژادپرستان دشوار ساخته است.

  دیدن ویدئوهائی مانند کشتن جورج فلوید و اریک گارنر در فضای مجازی توسط جوانان و نوجوانان سیاه پوست،  و از این طریق در شبکه های تلویزیونی،  آنان را دچار آن کابوسی میکند که چنین اتفاقی می تواند بسادگی و در هر زمان و هر جا، برای آنان نیز رخ دهد.  پخش چنین صحنه های هولناکی در شبکه های اجتماعی، نه تنها امروزه  به بخش مهمی از هویت سیاه پوستان مبدل شده ، بلکه به روح و روان آنان ضربه بزرگی وارد آورده و موجب کابوسی وحشتناک در حافظه جمعی آنان گردیده است.  هر سیاه پوستی که از چگونگی  قتل سیاه پوست دیگری می شنود و یا آنرا می بیند،  این را خوب می داند که نژادپرستان قادرند او را هم به قتل برسانند؛ زیرا رنگ پوست او برای آنان، خود مجوزی است برای ارتکاب جنایتی دیگر!!  جوان سیاه پوست زمانی که از کنار اتومبیل پلیس عبور می کند، تمامی وجودش  را  هراس فرا می گیرد؛  و برای اینکه دیده نشود و بدون روبرو شدن با خطر از آن عبور نماید، در تمامی این مدت، دچار تشنجی بی وصف است .  همیشه این احساس را دارد که کار خلافی انجام میدهد، طوریکه چنین احساسی در سیاهان آمریکا تبدیل به پارانویا (Paranoia)  شده است.

   در جامعه سیاه پوستان سنّت دیرینه ای وجود دارد بنام” The Talk” ، گفتگو ومشاوره”.  در چنین مشاوره و گفتگوهائی، پدر و مادرها نوجوانان را برای زندگی در بیرون از خانه، درجامعه، آماده می کنند؛ به آنان می آموزند که در بیرون چگونه رفتار کنند تا توجه پلیس را به خود جلب ننمایند. به آنان توصیه می کنند که اگر پلیسی هنگام رانندگی شما را متوقف کرد،  فورا دست هایتان را روی فرمان اتومبیل قرار دهید؛ سعی کنید که کوچکترین حرکت شما از طرف پلیس قابل مشاهده باشد؛ نشان دهید که در مقابل پلیس در موضع ضعف هستید و برای آنان احترام خاصی قائل می باشید.

  یکی از روشنفکران پرآوازه سیاه پوست به نام”تا-نهیسی کوتس- Ta – Nehisi Coats ” ، در یک نامۀ سرگشاده در سالِ ۲۰۱۵، به پسرش نوشت: “بالاخره بدان که پلیس کشورت اختیار تام دارد تا بدنت را متلاشی کند” او در این نامه می نویسد، – نژاد پرستی در آمریکا پدیده ای نیست که بتوان آنرا بسادگی از میان برداشت. تبعیض نژادی در پلیس ، آینه ای از کل جامعه آمریکاست- .

  57 سال پس از مارش تاریخی دکتر مارتین لوترکینگ با شرکت بیش از۲۵۰۰۰۰ نفر تظاهرکننده ، و سخنرانی ماندگارش به نام “من رویائی دارم” در شهر واشینگتن،  در تظاهرات عظیم دیگری در ۲۸ اوت سال ۲۰۲۰ به مناسبت قتل جورج فلوید به دست پلیس ، این بار نیز در واشینگتن، ” ال شارپ تون-   Al Sharpton” ، همرزم سابق مارتین لوترکینگ، خطاب به سفید پوستان گفت: ” زانوهایتان را از روی گردن ما بردارید.”   ال شارپ تون، کشیش سیاه پوستی که در جنبش مدنی و صلح آمیز سیاه پوستان در دهه ۱۹۶۰ نقش داشت، در ۲۸ اوت ۲۰۲۰ در واشنگتن می گوید: ” ما هم می توانستیم مانند آنان موفق باشیم،  امّا جامعه زانوهایش را روی گردن ما گذاشته است.”

کابوس در روان و حافظه جمعی سیاه پوستان

  بدبینی روشنفکر نامدار سیاه پوست آمریکا “کوتس” و سخنان همرزم مارتین لوترکینگ “ال شارپ تون” در واشنگتن که می گوید: ” زانوهایتان را از روی گردن ما بردارید”، بیانگر این واقعیت است که بحران کرونا هم نتوانسته است بر پدیده های تاریک تاریخ آمریکا سرپوش گذارد.  آنچه که پس از قتل جورج فلوید در سنترال پارک نیویورک اتفاق افتاد، در واقع انعکاسی است از نژاد پرستی ساختاری در جامعه سفید پوستان آمریکا.

  چند روز پس از قتل جورج فلوید، زن جوان سفید پوستی در سنترال پارک نیویورک ، از طریق تلفن خود به پلیس اطلاع میدهد که  از سوی مرد سیاه پوستی  مورد تهدید قرار گرفته است. امّا در ویدئویی که از همان صحنه در فضای مجازی پخش شد، هیچ تهدیدی از سوی مرد سیاه پوست به زن جوان مشاهده نمی شود؛ ولی زن سفید پوست در تلفن به پلیس با حالتی هیستریک فریاد می زند که مورد تهدید مرد سیاه پوست است و کمک می طلبد. زن سفید پوست می داند که ادعایش از جانب پلیس جدی گرفته می شود، زیرا طرف او یک مرد سیاه پوست می باشد و رنگ سیاه خود به معنی مجرم بودن است.

  این همان کابوسی است که در روان و حافظه جمعی سیاه پوستان ریشه دوانده وبا دیدن چنین ویدئوهائی  به یکباره تمامی چراغ های خطر در آنان روشن میگردد. تاریخ خشونت و کشتار علیه سیاهان، پر از نقش زنان سفید پوستی است که  احساس خطر می کردند.  لینچ کردن ( Lynching – به معنی اعدام غیر قانونی در ملاء عام یا ضرب و جرح منجر به مرگ توسط جمعیتنوجوان ۱۴ ساله سیاه پوستی به نام “اِمِت تیل – Emmett Till”  در سال ۱۹۵۵، یکی از غم انگیز ترین موارد تبعیض نژادی در جامعه آمریکاست. زن سفید پوستی مدعی شده بود که این نوجوان ۱۴ ساله با رفتار شهوت انگیزش اورا زیر نظر داشته و به او خیره شده است. مردان سفید پوست پسر بی گناه را به اتومبیلی بستند و آنقدر در خیابانها بر روی زمین کشیدند تا جان سپرد(او را لینچ کردند).

  روزنامه  شهر “تولسا – Tulsa” در “اوکلاهما” ، بنام “تولسا تریبیون-  Tulsa Tribune ” در۳۱ ماه مه ۱۹۲۱ شایعه ای را منتشر کرد که در نتیجه آن، سفید پوستان یک شهرک (۱۱۰۰۰) یازده هزار نفری  سیاهان را با خاک یکسان کردند؛ سیصدنفر(۳۰۰) را به قتل رساندند و آنان را از منطقه ای بنام  “گرین وود –  Greenwood  ” راندند. این روزنامه با پخش یک شایعه، جرقه ای را آتش زد که در آتش عظیم آن هزاران سیاه پوست کشته، زخمی، بی خانمان و دربدر شدند.  روزنامه “تولسا تریبیون ”  نوشت جوان سیاه پوست ۱۹ ساله ای بنام “دیک رولاند –  Dick Rowland “می خواسته است به یک دختر سفید پوست تجاوز کند. در همان شب ۳۱ ماه مه بیش از ۴۰۰ مرد سفید پوست نژادپرست و تعدادی اوباش در مقابل ساختمان دادگستری شهر “تولسا” تجمع کرده و خواهان تحویل و” لینچ ” این جوان شدند.  گروهی از مردان سیاه پوست منطقه “گرین وود” نیز برای جلوگیری از قتل این جوان در مقابل ساختمان دادگستری جمع شدند. با ازدهام جمعیت تیری شلیک شد و زد وخورد و تیراندازی آغاز گردید؛ تعدادی سفید پوست و سیاه پوست به قتل رسیدند. مردا ن سفید پوست به منطقه سیاهان در “گرین وود” حمله بردند و در درون خانه ها و خیابان، سیاهان را قتل عام کردند. بیش از سیصد نفر را کشتند، خانه ها را غارت و تخریب، و تمامی منطقه را با هواپیما های خود گلوله باران  و یازده هزار نفر ساکنین منطقه گرین وود را متواری ساختند.  این واقعه یکی از خونین ترین اقدامات نژادپرستانه در تاریخ ایالات متحده آمریکاست؛ دولتمردان آمریکا تا به امروز از این فاجعه انسانی سخنی به میان نیاورده اند؛ در کتب درسی آمریکا نامی از آن نیست، هرچند این یک پاک سازی قومی (Pogrom)  سیاهان بود.

  امّا چرا نژاد پرستان این شهرک سیاه پوستان را به آتش کشیدند؟  در اوایل قرن بیستم، تعداد زیادی از سیاه پوستان به ایالت “اوکلاهما” مهاجرت و با کار در صنعت نفت باعث شکوفائی اقتصادی منطقه مسکونی خود، “گرین وود”  شده بودند. سیاه پوستان زمین هائی را خریداری کره بودند که متعلق به برده داران سابق بود.  سفید پوستان منطقه “گرین وود” را  – -Black Wall Street  “خیابان دیوار سیاه”-  نام نهاده بودند و امکان همزیستی مسالمت آمیز عملا  وجود نداشت.

  سفید پوستان منطقه  از سیاه پوستان متنفر بودند؛ به شرایط خوب اجتماعی آنان حسادت می ورزیدند و نسبت به آنان احساس انزجار شدیدی داشتند.  آنان که سیاه پوستان را گروهی تنبل، احمق و جنایت کار می پنداشتند، می دیدند که بردگان سابق، زمین داران امروز شده اند. در ایالت های جنوبی  هنوز قوانین و مقرارت شکاف اجتماعی حکمفرما بود.  از این رو موفقیت اقتصادی سیاهان و بهبود وضع مالی آنان در مناطقی همچون “گرین وود”، زنگ خطری بود برای سفید پوستانی که می پنداشتند ادامه چنین وضعی  می تواند به حاکمیت سیاهان منجرگردیده و از سفید پوستان به خاطر چندین قرن برده داری، استثمار و رفتار حیوانی، انتقام بگیرند.  ماه ژوئن ۲۰۲۱ صدمین سالروز آن شب دهشتناک در”گرین وود” می باشد.

برده داری، نفرینی که تا به امروز نیز برجامعه آمریکا سایه انداخته است

  جنبش “زندگی سیاهان اهمیت دارد- Black lives matter ”   ادامه جنبش های ضد برده داری و شکاف نژادی قرن های نوزده و بیستم در آمریکاست. در سال ۱۸۲۹ سی و شش سال قبل از خاتمه جنگ های داخلی آمریکا و ممنوعیت برداری در سال ۱۸۶۵، سیاه پوست آزادی خواهی در شهر”بوستون” به نام ” داوید واکر- David Walker” پیامی را به سیاه پوستان آمریکا و جهان فرستاد. او در این پیام برده داری را کابوس و نفرینی برای ملت دانست و با تکیه بر اعلامیه استقلال آمریکا، خواستار ممنوعیت برده داری و تساوی حقوق برای همه شهروندان شد.

  پس از پایان جنگ داخلی در سال ۱۸۶۵، متمم ۱۳ قانون اساسی آمریکا برده داری را ممنوع اعلام نمود. متمم ۱۴ قانون اساسی هرشخصی که در آمریکا متولد شود را شهروند آمریکا دانست و بالاخره متمم ۱۵قانون اساسی از سال ۱۸۷۰ تصمین کرد که هیچ شخصی به خاطر رنگ پوستش نباید از حق رأی محروم باشد. امّا در ۱۸۷۷، ۱۲ سال پس از جنگ داخلی و با خروج نیروهای شمال از ایالت های جنوبی، ایالت های سابق که برده داری در آنها رواج داشت، قوانین تازه ای در بارۀ سیاهان تصویب کرده و به اجرا گذاشتند.  این اقدام آغازگر دوران تازه ای از خشونت و خونریزی برعلیه سیاه پوستان  گردید و مانعی شد بر سر راه سیاه پوستان در راه استفاده از حق رأی خود.

  گروهی از سفید پوستان نژاد پرست به نام کوکلاکس کلان(KKK, Ku Klux Klan) )کوکلس کلان) که برای نخستین بار در سال ۱۸۶۵ میلادی بدست کهنه سربازان ارتش کنفدراسیون آمریکا بنیاد نهاده شده بود و هدف آن جلوگیری از بازسازی و سنگ انداختن در کار جمهوری خواهانی بود که در جنگ پیروز شده و برده داری را لغو کرده بودند، شدیدا فعال گردیدند . اولین فعالیت کوکلاس کلان ها در پولاسکی در ایالت تنسی و پس از جنگ داخلی رخ داد. مردانی که از آزادی سیاه پوستان ناراضی بودند و نسبت به حق رای آنان کینه داشتند. دادستان کل می سی سی پی در سال ۱۸۷۱ شهادت داد – آنها با طراحی آیین های جزئی، مسخره و سلسله مراتب سخت گیرانه توانستند برنامه های نفرت پراکنانه و نفرت برانگیز خود را دنبال کنند -.  کوکلس کلان ها خود را روح کنفدراسیون می دانستند و در پی آن بودند تا انتقام شکست در جنگ داخلی را بگیرند.  این سازمان ها که بعدا همبسته و سراسری شدند بسرعت راه خشونت بی حد و حصر را پیش گرفتند.

  سیاهان که پس از خاتمه جنگ داخلی در سال ۱۸۶۵ میلادی،  در ایالت های جنوبی از حق رأی برخوردار شده بودند، می توانستند با استفاده از این حق پست های مهمی را اشعال نمایند.  این فرصتی بود گران بها برای سیاه پوستان تا در این ایالت ها از حقوق خود دفاع نمایند. امّا برتری و حاکمیت سفید پوستان از بین نرفت. در سال ۱۸۷۶ میلادی، یازده سال پس از جنگ داخلی، کنگره آمریکا  در اثر فشار سازمان های نژادپرست  و ایالت های جنوبی، به بازسازی  این ایالت ها خاتمه داد و در پی آن سفید پوستان قوانین تازه ای به نام  قوانین جیم کرو (Jim Crow Laws) را به تصویب رسانیدند و یک سیستم آپارتاید جدیدی را بوجود آوردند. جیم کرو، نامی است که با نظامی مبتنی بر برتری سپیدپوستان و بهره‌کشی نژادی، پیوند خورده است. قوانین جیم کرو، بر اساس محروم کردن سیاهان از حقوق شهروندی وضع شد. می.سی.سی.پی نخستین ایالتی بود که پس از جنگ داخلی حق رأی –اساسی‌ترین حق شهروندی- را از سیاه‌پوستان مضایقه کرد. قانون اساسی آن،  بار دیگر در سراسر جنوب، احیای حاکمیت طبقۀ کشاورز با برتری‌ نژاد سپید و طرد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سیاه‌پوستان را به جریان انداخت. هنگامی که برده‌داری پس از جنگ داخلی به پایان رسید، هدف جیم کرو، حفظ و یا استمرار نیروی کاری نژادی‌شده از رهگذر بندگی مسبوق به بدهی و تهدید خشونت در اقتصاد کشاورزی بوده است. اساس نظام جیم کرو بر اقتصاد کشاورزی بود. هرچند برده‌داری با جنگ داخلی به‌طور رسمی به پایان رسید، نیاز کشاورزی به نیروی کار بردگان، به این «نهاد غیرعادی» جان تازه‌ای بخشید.

  الگوی جنبش “جان سیاهان اهمیت دارد- Black lives matter”، آن آمریکائی های سیاه پوستی  هستند که بعد از پایان جنگ داخلی با آپارتاید به مبارزه پرداختند.  یکی از کسانی که در جنبش “جان سیاهان اهمیت دارد” بعنوان سمبل مبارزه شناخته می شود، زن مبارزی است به نام “ایسا ب. ولز” (Isa B. Wells) ؛ زن سیاه پوستی که در سال ۱۸۸۳ میلادی حاضر نشد جای خودش را در کوپه قطار ویژه زنان سفید پوست ترک کند و به کوپه ای برود که مخصوص زنان سیاه پوست بود.  این زن شجاع و مبارز، روزنامه ای به نام “آزادی بیان – Free Speech” را بنیاد نهاد و جنبشی سراسری  علیه “قتل خودسرانه” را پایه گذاری کرد.  او پا جای پای دختر سیاه پوستی به نام ” ماری چرچ تِرِل –  Mary Church Terrel”  گذاشت؛ دختر سیاه پوستی که در اواسط قرن نوزدهم و در بحبوحه نژادپرستی در آمریکا، در یک سخنرانی جنجالی در واشنگتن پایتخت آمریکا تحت عنوان ” سیاه پوست بودن در پایتخت ایالات متحده آمریکا به چه معنی است”  با شهامتی بی نظیر گفت: ” من بعنوان یک زن سیاه پوست از کاپیتول به کاخ سفید میروم؛  با احساس گرسنگی شدید و پول کافی در جیب؛  امّا رستورانی نمی یابم که به من لقمه نانی بدهد؛ در رستوان سفیدپوستان، به شرطی که آماده باشم در پشت  پرده ای مخفی شوم، به من غذا می فروشند؛ اگر با آن مخالفت کنم، زندانی می شوم.”

  امّا زمانیکه هنرمندان جنبش ” جان سیاهان اهمیت دارد” در روزهای زمامداری آقای ترامپ  شعار خود   Black lives matter  را در میدانی مقابل کاخ سفید نقاشی کردند، همان پایتختی را به تصرف درآورند که زمانی “ماری چرچ تِرِل” حق نداشت در رستوان سفید پوستان غذا سفارش دهد.

دکتر مارتین لوتر کینگ:  “من رویائی دارم

  یکی از پدران این جنبش، دکتر مارتین لوتر کینگ بود که در ۱۵ ژانویه ۱۹۲۹ میلادی درشهر”آتلانتا” در ایالت “جورجیا” متولد گردید. در سالهای بحرانی تبعیض نژادی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ او چهره اصلی “جنبش صلح آمیز مدنی” سیاه پوستان آمریکا- Civil Rights movement –  بود. این جنبش صلح آمیز برای احیای حقوق سیاهان و مبارزه با شکاف نژادی-   Racial Segregation- شکل گرفته بود . مارتین لوترکینگ توانست با سازماندهی مارش های بزرگی در ایالات جنوبی  و از آنجا با مارش عظیمی بسمت واشینگتن، جان اف کندی رئیس جمهور دمکرات آمریکا را برای تساوی حقوق سیاهان، وادار به ارائه طرح قانونی “اقدام حقوق مدنی – Civil Rights Act” به کنگره آمریکا کند.  مارتین لوتر کینگ تنها در عرض چهار ماه در سال ۱۹۶۳ میلادی، ۸۴۱ بار تظاهرات بزرگی را در ۱۹۶ شهر آمریکا سازماندهی کرد.

  مارتین لوترکینگ در ۲۸ ماه اوت ۱۹۶۳ مارش معروفش را بسوی واشنگتن سازمان داد؛ مارشی که در آن ۲۵۰۰۰۰ نفر، از آن جمله ۶۰۰۰۰ نفر سفید پوست شرکت داشتند.سخنان تاریخی او در واشنگتن، “من رویائی دارم  I have a dream”  در حافظه مردم آمریکا و جهان ثبت شده است.  در سال ۱۹۶۵ کنگره آمریکا طرح قانونی را که لیندن جانسون تحت عنوان حق رأی برای همه شهروندان ” Voting Rights Act” ارائه کرده بود تصویب و جانسون آنرا امضا نمود

  حتی این قانون هم نتوانست جلوی شکاف اجتماعی را بگیرد.  قبلا بسیاری از سازمان های مبارز علیه نژادپرستی، رادیکال شده بودند. جنبش هائی مانند “مسلمانان سیاه پوست – Black Muslims”   به رهبری مالکوم ایکس- Malcom X  – و حزب پلنگ سیاه – Black Panther Party –   دست به مبارزه خشونت آمیز علیه دولت های ایالتی و دولت فدرال زدند.  در روز یازدهم ماه اوت سال ۱۹۶۵ میلادی در منطقه ای از شهر لس آنجلس به نام ” واتس – Watts”، سیاه پوستان به خیابان ها ریختند، مغازه های سفید پوستان را غارت کرده و به آتش کشیدند. چنین عملی در دیگر شهرهای کالیفرنیا نیز اتفاق افتاد و سیاه پوستان مانند آنچه در لس آنجلس روی داد،  دست به خشونت و خرابکاری زدند.

  مارتین لوتر کینگ سعی میکرد در ایالات شمالی و در کالیفرنیا آرامش را برقرار کند. او از رهبران احزاب سیاه پوست می خواست تا دست از خشونت بردارند.  لوترکینگ در دهم ژوئیه سال ۱۹۶۶ بعد از سخنرانی در جمع ۳۵۰۰۰ نفری هوادارانش در شهر شیکاگو، به شهرداری این شهر رفت و در یک عمل سمبلیک مانند مارتین لوتر در ویتنبرگ- Wittenberg- آلمان، نوشته ای از تزها و خواسته های جنبش سیاهان را به درب آهنین شهرداری شیکاگو نصب کرد.  خواسته های او شامل می شدند از: مسکن، کودکستان، بیمارستان، ایجاد سیستم زباله شهری، توالت های عمومی، ایجاد شغل، تعین حداقل دستمزد. او از پلیس ایالات و فدرال می خواست که به خشونت علیه سیاه پوستان، دستگیری های خودسرانه و زندان های طولانی مدت پایان دهند. مهم ترین خواسته او اجرای قانون انتخابات  سال۱۹۶۵ بود. درماه آوریل سال ۱۹۶۷ مارتین لوتر کینگ مارش بزرگی با شرکت بیش از ۲۰۰۰۰۰ نفر را بسوی شهر نیویودک براه انداخت. او که قبلا مبارزه علیه جنگ ویتنام را در برنامه خود قرار داده بود، توانست از این طریق هم توده عظیمی از سفید پوستان صلح طلب را جذب جنبش مدنی سیاه پوستان نماید.  در آنزمان دیگر برای او گوش شنوائی در کاخ سفید نبود. رئیس پلیس فدرال آقای هوور ” Hoover” جنبش سیاهان را زیر نظر گرفت و به سرکوب اعضای آن پرداخت. بالاخره با تحریکات پلیس، یک نژادپرست در چهارم آوریل سال ۱۹۶۸ میلادی مارتین لوتر کینگ را به قتل رسانید. در واقع می توان گفت که جنبش “جان سیاهان اهمیت دارد”، ادامه همان راه مارتین لوترکینگ با شیوۀ صلح آمیز است. این جنبش در سیزدهم ژانویه سال ۲۰۱۳ میلادی پایه گذاری شد. آغاز این جنبش نوین زمانی بود که شخصی به نام جورج سیمرمان “George Zimmerman” در فلوریدا یک جوان سیاه پوست غیرمسلح به نام  “تریوون مارتین – Trayvon martin” را با گلوله ای به قتل رسانید و در دادگاه تبرئه شد.

  زن جوان سیاه پوستی به نام “آلیشیا گارتسا- Alicia Garza” در فیس بوک خود نوشت: ” زندگی ما ارزش دارد.”  او با دو زن مبارز دیگربه نام های  Patrisse Cullors-پاتریسه کالوُرز،  وOpal Tometi   اوپال تامِتی، جنبش ” زندگی سیاهان اهمیت دارد” را پایه گذاری کردند. آن ها در بیانیه ای نوشتند:   ” زندگی ما مهم تر از نگرانی و ترس ماست تا با یک اشتباه کوچک و استفاده از یک واژه غلط خاتمه یابد.”

  این بیانیه موجب تهیج و تحریک احساسات سیاهان آمریکا گردید، زیرا هر عضوی از جامعه سیاه پوستان،  به نوعی بی عدالتی، تحقیر،  خشونت ، و آزار و ستم پلیس را با پوست و گوشت خود تجربه کرده بود.  یک سال پس از آغاز این جنبش، جوان ۱۸ ساله سیاه پوست غیرمسلح و بی گناه دیگری به نام ” میشائل براون جونیورMichael Brown Jr” در شهر فرگوسنFerguson در ایالت میسوری، توسط پلیس سفید پوست ۲۸ ساله ای با ۷ گلوله به قتل رسید

  جنبش ” زندگی سیاهان اهمیت دارد” با الهام از “جنبش آزادی خواهی –Freedom Ride  ” که در سال های ۱۹۶۰، تظاهرکنندگان با کاروانی از اتوبوس ها به سمت ایالت های جنوبی می رفتند، بسرعت  تبدیل به یک جنبش میلیونی در سراسر آمریکا گردید. برای آشنا ساختن هرچه بیشتر مردم با اهداف این جنبش و جلب حمایت آنان، این بار امّا فضای مجازی نقش تعیین کننده ای ایفا کرد. با فیلم برداری از عملیات ضد انسانی پلیس علیه سیاه پوستان و پخش آن در فضای مجازی، چهرۀ قربانیان این خشونت ها و عاملان پلیس برای همیشه در حافظه تاریخی مردم آمریکا  ثبت و محفوظ می ماند.  همان کاری که در ارتباط با قتل جورج فلوید در مینیاپولیس اتفاق افتاد.

  در هفدهم ژوئیه سال ۲۰۱۴ میلادی، مرد ۴۳ ساله سیاه پوستی به نام “اریک گارنر- Eric Garner” به جرم فروش سیگار، آنهم بطور دانه ای، در مدت ۲۹ ثانیه در چنگال خفگی یک پلیس سفیدپوست، جانش را از دست داد.  دوست گارنر این صحنه دلخراش را فیلم برداری میکرد. آخرین جمله این قربانی پلیس این بود که “نمی توانم نفس بکشم”.  از همان زمان این جمله تبدیل به شعار میلیون ها انسانی شده است که در جنبش ” جان سیاهان اهمیت دارد”، علیه نژادپرستی درآمریکا مبارزه می کنند.   “من نمی توانم نفس بکشم” توصیفی است از آگاهی عمومی در فضای روانی و عاطفی حافظه جمعی سیاه پوستان آمریکا.

  بعد از “اریک گارنر” و “میشائل براون،

پسربچه ۱۲ ساله ای به نام “تامیر رایس- Tamir Rice” در کِلِولند، به خاطر داشتن یک هفت تیر اسباب بازی هدف دو گلوله پلیس قرار گرفت و کشته شد

در ماه اکتبر سال ۲۰۱۴ میلادی در شیکاگو جوان ۱۷ ساله ای به نام ” لاکوآن مک دونالد- Laquan McDonald ”  با ۱۶ گلوله پلیس به قتل رسید.

در سیزدهم جولای سال ۲۰۱۵ میلادی، زن جوان ۲۸ ساله سیاه پوستی به نام “ساندرا بلاند – Sandra Bland” در پی کنترل و بازرسی اتومبیلش در زندان موقت خودکشی کرد.

در چهارم ماه آوریل سال ۲۰۱۵ میلادی مرد ۵۰ ساله غیر مسلح سیاه پوستی به نام “والتر اسکات – Walter Scott” در چارلِستون شمالی در ایالت کارولینای جنوبی هدف ۵ گلوله پلیس سفید پوست قرار گرفت و کشته شد.

در ششم ماه مارس سال ۲۰۱۵ میلادی، جوان نوزده ساله غیر مسلح سیاه پوست دیگری به نام ” تونی تِرِل رابینسون – Tony Terrell Robinson” توسط پلیس سفید پوستی در شهر مدیسون ایالت ویسکانسین با ضرب ۷ گلوله به قتل رسید این نموۀ کوچکی از خشونت پلیس سفید پوست علیه سیاه پوستان است که سالانه حدود ۷۰۰ جوان را قربانی می گیرد. همۀ این قربانیان نژادپرستی، غیر مسلح بودند و خلافی از آنان سرنزده بود.

نژاد پرستی پلیس ریشه در بطن جامعه آمریکا دارد

  دادستان های ایالات مختلف یا پرونده ها را مسکوت می گذارند و یا خاتمه یافته تلقی می کنند. در موارد استثنائی و برابر آمار رسمی، اگر شکایتی به دادگاه برسد،  99.9 درصد دادگاه ها عاملان پلیس را تبرئه می کنند. اتخاذ چنین مواضعی از سوی دادستان ها و دادگاه ها، بیانگر این واقعیت است که خشونت پلیس چیز تازه ای نیست و ریشه در بطن جامعه آمریکا دارد.

  کونی هاسِت وآکر “Connie Hassett Walker” ، استاد قوانین کیفری در دانشگاه کین –  Kean    نیوجرسی، معتقد است که بذر نژادپرستی در قرن های گذشته پاشیده شد و ریشه در گذشته دارد.  او می گوید اگر می خواهید نژاد پرستی را درک کنید، بایستی به تاریخ و ساختار پلیس در گذشته و پس از ممنوعیت برده داری در سال ۱۹۶۵ میلادی مراجعه کنید.  پروفسور “واکر” ریشۀ نژادپرستی پلیس آمریکا را در گشت “پلیس بردگان- Slaves Patrol” می داند. “گشت بردگان- Slaves Patrol”، به مدت دو قرن، از آغاز قرن هیجدهم تا سال ۱۸۶۵، درتمام ایالات جنوبی آمریکا به سرکوب بردگان    می پرداخت. و از قرن نوزدهم این واحدهای پلیس شهری بودند که بر مناطق تراکم سیاه پوستان  در شهرهائی مانند بوستون، نیویورک، شیکاگو و فیلادلفیا  تسلط داشتند.  مأموریت این واحدهای پلیس، کنترل اقشار تهی دست جامعه و باصطلاح خطرناک بود که آنان را اقشار انقلابی بالقوه می پنداشتند.  تمامی تشکیلات پلیس شهری آلوده به فساد و خشونتی وحشیانه بود؛ ابزاری که پلیس بطور سیستماتیک در قرن بیستم نیز برای سرکوب تهی دستان  و مهاجران از آن استفاده می کرد.

  پروفسور سیلوان نیدرمایر- Silvan Niedermeier-  استاد دانشگاه اِرفورت- Erfurt در آلمان که در بارۀ تاریخ سیاه پوستان آمریکا تحقیق می کند، می گوید: ” پلیس آمریکا خود را تشکیلاتی می داند که در خدمت حاکمیت سفیدپوستان آمریکاست.” برتری پنداری نژاد سفید تبدیل به ایدئولوژی حاکم در دستگاه پلیس آمریکا شده است. پلیس آمریکا خود را یک مجموعه بسته می داند که باید از خود در مقابل مخالفت ها و تهدیدها از خارج دفاع نموده وحافظ منافع خود باشد. سندیکاهای پلیس دارای منابع عظیم مالی هستند؛ همواره در دعاوی حقوقی از اعضای خود حمایت و پشتیبانی کرده و بسیار موفق عمل می کنند؛  در دستگاه قضائی نفوذ غیرقابل تصوری دارند؛ در نتجه و در عمل کمتر موردی دیده می شود که دادستان ها پرونده پلیس سفید پوستی را به دادگاه ارجاع دهد.  نفوذ سندیکاهای پلیس، بعبارتی” ما علیه بقیه جهان” در دستگاه قضائی تا آنجا  پیش رفته است که اگر هم شکایتی از پلیس به دادگاه ها برسد، در اکثر موارد با دادگاه همکاری نمی شود. این قدرت و اعمال نفوذ پلیس در جامعه آمریکا مشهور است به ” دیوار آبی سکوت – Blue wall of silence” .

  با تراکم میلیون ها برده در مزارع پنبه و تنباکو،سفید پوستان نگران قیام بردگان شدند. “گشت پلیس بردگان – Slaves Patrol” مأموریت داشت از تجمع بردگان و فرار آنها از ایالات جنوبی جورجیا، کارولینا و ویرجینیا به فلوریدا جلوگیری کند. زمانیکه سیاه پوستان به فلوریدا و مناطق آزاد می رسیدند، دست به تشکیل گروه های مسلح مقاومت میزدند واین خطری بود بزرگ برای حاکمیت سفیدپوستان. حتی پس از ممنوعیت برده داری در سال ۱۸۶۵ میلادی و خاتمۀ جنگ داخلی، جای پلیس گشت بردگان را گروه های ترور مانند کوکلس کلان هاپرکردند. مأموریت و اهداف این گروه های وحشت و ترور، شباهت زیادی به همان گشت پلیس بردگان قبل از ممنوعیت برده داری داشت.  بردگان سابق که دولت آمریکا به خاطر چندین قرن استثمار، کوچکترین خسارتی  به آنان نپرداخته بود، در فقر مطلق زندگی می کردند و مجبور بودند در مزارع صاحبان سابق خود کار کنند. اغلب به جای کار مجبور به بیگاری بودند، امّا اجازه داشتند در همان مزارع در کلبه مخروبه ای و در فقر کامل زندگی!! کنند.

  قانون اساسی آمریکا با جمله ” ما خلق” آغاز میگردد. امّا پدران قانون اساسی آمریکا از سال ۱۷۹۸، سال استقلال آمریکا، هرگز حق رأی برای همۀ شهروندان آمریکا را برسمیت نشناختند. تنها مالکین زمین دار سفید پوست از این حق رأی استفاده میکردند واین درحالی بود که فقط شش درصد “خلق” آمریکا را تشکیل می دادند. زنان، سیاه پوستان و اقلیت های دیگر از حق رأی محروم بودند.  ابتدا در سال ۱۹۲۰ میلادی بود که زنان صاحب حق رأی شدند.

  پس از خاتمه جنگ داخلی در سال ۱۸۶۵ میلادی، متمّم ۱۳ قانون اساسی برده داری را ممنوع اعلام کرد. متمّم ۱۵ قانون اساسی تضمین کننده آن بود تا هیچ کس به خاطر رنگ پوستش  از حق رأی محروم نشود.  با خروج نیروهای شمال از ایالات جنوبی در سال ۱۸۷۷، ایالت های سابق برده داری، در اقدامی علیه سیاهان متمّم ۱۵ قانون اساسی را زیرپا گذاشتند و قوانین تازه ای را به منظور پایمال کردن حق رأی سیاه پوستان به تصویب رسانیدند. به طور مثال در میسی سی پی، برای کسانیکه رأی می دهند مالیات انتخابات مقرر گردید. هر نفر که می خواست در انتخابات شرکت کند، می بایست مبلغ ۲۰ دلار بعنوان مالیات می پرداخت. چنین مبلغی برای اکثریت سیاه پوستان که در فقر مطلق زندگی میکردند و می توانستند هفته ها با چنین پولی زندگی کنند، مبلغ گزافی بود و طبیعتاً از عهده پرداخت چنین پولی بر نمی آمدند و بدین ترتیب از حق استفاده از رأی خود محروم میشدند.  این نوع مالیات انتخاباتی از سال ۱۸۷۷ تا سال ۱۹۶۴ به مدت صد سال در تمامی ایالت های جنوبی که اکثریت سیاهان در آنجا سکونت داشتند، برقرار بود.

مجله آتلانتیک: حکم دیوان عالی، آمریکا را شکست

  اجرای این مصوبه در ایالات جنوبی، ضربه بزرگی بود به دمکراسی اعلام شده در متمّم ۱۵ قانون اساسی آمریکا.  درعین حال باید تاکید کرد که قانون اساسی آمریکا هیچ گاه از قدرت اجرائی کافی برخوردار نبوده است. امروز در اکثر ایالاتی که دولت در دست جمهوری خواهان قرار دارد، محکومین جنائی و زندانیان سابق که اکثریت آنان را سیاهان تشکیل می دهند، از حق رأی محرومند. عجیب تر اینکه در ۲۵ ماه ژوئن سال ۲۰۱۳ میلادی، یعنی هفت سال قبل، دیوان عالی آمریکا- Suprime Court، با اکثریت رأی قضات محافظه کار جمهوری خواه، قانون انتخابات –  Voting Rights Act را که در سال ۱۹۶۵ در زمان ریاست جمهوری لیندن جانسون به تصویب رسیده بود و برحق رأی سیاهان تاکید می ورزید، مغایر قانون اساسی آمریکا دانسته و آنرا ملغی کرد. مجلۀ آتلانتیک آمریکا در گزارشی نوشت: ” این حکم دیوان عالی، آمریکا را شکست.”  

  صدور چنین حکمی از سوی دیوان عالی آمریکا، آغاز گر مرحله جدیدی از درگیری های نژادی شد و راه تقلب در انتخابات را گشود.  آمریکا تنها دمکراسی در جهان است که در آن محکومین به زندان از حق رأی محرومند. به عبارت دیگر ۵,۲۰۰,۰۰۰ نفر نمی توانند در انتخابات شرکت کنند. آمار دولت فدرال نشان می دهد که تعداد محکومین سیاه پوست به زندان، ۴ برابر بیشتر از سفیدپوستان است. بدین ترتیب میلیون ها سیاه پوست حامی حزب دمکرات حق شرکت در انتخابات را ندارند.

  طی رفراندومی در ایالت فلوریدا در سال ۲۰۱۸، مردم با قوانین ایالتی مبنی بر اینکه زندانیان سابق حق رای ندارند که در پارلمان توسط اکثریت جمهوری خواه به تصویب رسیده بود،  مخالفت کردند.  در پی این خواست مردم، جمهوری خواهان در فلوریدا، سدّ مستحکم تری در مقابل سیاه پوستان  ایجاد کردند. آنان قانونی را از پارلمان گذراندندکه، آن عده از زندانیان سابق حق رأی دارند که هزینه دادگاه و زندان خود را بپردازند.  مبالغی که اکثریت سیاه پوستان محکوم شده به زندان قادر به پرداخت چنین پولی نبوده و نیستند

  در نتیجه در انتخابات ریاست جمهوری سوم نوامبر سال ۲۰۲۰ میلادی قریب ۹۰۰,۰۰۰ نفر سیاه پوست محکوم به زندان نتوانستند در ایالت فلوریدا به پای صندوق های رأی بروند. و این در حالی است که اکثریت این عده از حامیان حزب دمکرات می باشند.

  مجلّۀ تایمز ماگازین، آمریکا را در ردیف سی و پنجمین کشور دمکرات در جهان قرار می دهد. نه تنها قتل فجیع جورج فلوید، بلکه شیوع ویروس کرونا و نوع برخورد با آن از سوی دولتمردان ، ماسک را از جهره کریه سیستم نژادپرست و بی عدالت آمریکا کنار زد. قبل از شیوع کرونا هم سیاه پوستان ۹ سال کمتر از سفید پوستان عمر میکرده اند. در ایالت “میل وُآکی – Mil Waukee ” این اختلاف طول عمر تا ۱۴ سال است.

  چندین قرن استثمار بی رحمانه سیاه پوستان آنهم در نهایت بی عدالتی اجتماعی ، بر سلامتی سیاه پوستان تأثیر مخربی بجا گذاشته است. فقر، فقدان بیمه سلامتی، نبود و کمبود مسکن مناسب و مواد غذائی کافی در طول این قرون، موجب بیماری های مزمن شده است.  در آمریکا مناطق سکونت سیاه پوستان را “کویر بهداشتی” می نامند.

  قبل از شیوع بیماری کرونا دولت فدرال آماری را منتشر کرد که طبق آن در سال ۲۰۱۹، از ۵۶۸۰۰۰ بی خانمان رسمی، ۴۰ درصد آنرا سیاهان آمریکا تشکیل می دهند.  بطور نمونه در یک شب عادی در سال ۲۰۱۹، از هر هزارسیاه پوست آمریکا، ۵۵.۲ نفر بی خانمان بوده اند؛ در مقایسه با آن، از هر هزار نفر سفید پوست، فقط ۱۱.۵ نفرسقفی بر بالای سر نداشته اند. به عبارت دیگر می توانیم بگوئیم که تعداد سیاه پوستان بی خانمان با وجود آنکه فقط ۱۳% جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند، پنج برابر سفید پوستان است.

پاندمی در قلب پاندمی کرونا

  آمار ایالت لوئیزیانا بیانگر آن است که ۶۶% قربانیان کرونا دارای بیماری فشار خون و ۴۳% نیز دیابت داشته اند. سه چهارم قربانیان کرونا را سیاه پوستان تشکیل می دهند: پیآمدصدها سال تبعیض نژادی، خشونت، بیماریهای مزمن نتیجه ای جز استرس دائمی ندارد که در سیاهان باعث پیری زودرس گردیده است.

  برابر گزارش تحقیقاتی ماه مه سال ۲۰۲۰ میلادی مرکزپژوهشی پِو –Pew Research Centre-   که بر اساس آمار وزارت دادگستری آمریکا انجام گرفته است، در سال ۲۰۱۸ سیاهان تقریبا تنها ۱۲% جمعیت آمریکا را تشکیل میدادند.  در سالهای ۱۹۷۰ میلادی، ریچارد نیکسون بر علیه مواد مخدر اعلام جنگ نمود. این اقدام او که عملا سیاهان آمریکا را نشانه گرفته بود، ضربه جبران ناپذیری به جامعه سیاه پوستان آمریکا وارد آورد.

  در یک مستند تلویزیونی از سال ۲۰۱۶ تحت عنوان “مستند ۱۳″  به کارگردانی شخصی به نام ” آوا دو ورنای- Ava Du Vernay” صدای مشاور نیکسون “جان اِرلیشمان- John Ehrlichman” شنیده می شود که می گوید: « سیاه پوستان “دشمنان” دولت نیکسون هستند. ما می دانستیم که نمی توانیم سیاه پوستان را غیر قانونی کنیم. امّا طوری عمل کردیم که جامعه آمریکا سیاه پوستان را با هروئین یکی بداند؛ توانستیم رهبران آنان رادستگیر کنیم، خانه هایشان را جستجو و بازرسی نموده و در اخبار شب به عنوان شیاطین معرفی کنیم

  برای جرایم ناچیزی مانند داشتن علف که در بین سیاه پوستان متداول است، مجازات های سنگین تر و زندان های طولانی مدت تری تعین می شد تا برای سفید پوستانی که همان مقدار کوکائین، که بسیار خطرناک تر از علف می باشد، در اختیار داشتند.

  با شیوع پاندمی کرونا، مشخص بود که پاندمی بیشترین قربانیانش را از بین اقلیت ها خواهد گرفت. سیاهان و لاتین تبارها مجبورند برای تأمین معاش خود کار کنند و از خانه های خود خارج شوند.  آدام سِرور ” Adam Serwer”  ژورنالیست بنام آمریکائی و ستون نویس مجلۀ آتلانتیک،  سیاه پوستان قربانی کرونا را بخشی از “پیمان نژادپرستی” در آمریکا می داند که  مکمل همان “پیمان اجتماعی”  است. او می نویسد که با جوهر غیر قابل رویت توافق شده است که سیاه پوستان در جامعه سهمی همانند سفید پوستان ندارند. او در ادامه مطلب خود می نویسد: “ابتدا دونالد ترامپ ویروس کرونا را نادیده گرفت؛ بعد ها خودش را مدیر- Manager کرونا معرفی کرد؛ از آنجائیکه معلوم شده بیشترین قربانیان این ویروس سیاه پوستان فقیرند، در تلاش است هرچه سریعتر چرخ اقتصاد را براه اندازد!”   برابر مطالعات جدید بنیاد خانوادگی کایزر- Kaiser family foundation در آمریکا، بویژه تعداد زیادی از سیاهان، حدود ۳۵%، واکسن کرونا را رد می کنند.  پنجاه درصد سیاهان نگران آن می باشند که با دریافت واکسن، مبتلا به کرونا شوند. این موضع سیاهان دلایل تاریخی نژادپرستانه وحشتناکی دارد.

 یکی از بدنام ترین پرونده های جنجالی ایالات متحدۀ آمریکا در خصوص اخلاق پزشکی در قرن بیستم، “تحقیقات سیفلیس در تاسکیگی” می باشد. این تحقیق توسط سازمان خدمات بهداشت عمومی آمریکا(PHS)  در تاسکیگی در «ایالت آلاباما» که مرکز نژاد پرستان سفید پوست در دوران برده داری بود انجام گرفت.ومؤسسه تاسکیگی از این تحقیق حمایت بعمل آورد. این تحقیق در سال ۱۹۳۲ میلادی، زمانی که سیفلیس شیوع گسترده ای داشت و هیچ نوع درمان امن و مؤثری برای آن موجود نبود آغاز شد. این تحقیق برای اندازه گیری میزان پیشروی سیفلیس درمان نشده در مردان آفریقائی تبار- سیاه پوستان – طراحی شده بود. در سال ۱۹۴۷ پنی سیلین به عنوان  درمان مؤثر سیفلیس اعتبار یافت و بطور گسترده ای برای درمان این بیماری بکار گرفته شد. با این حال پژوهشگران به مطالعه خود ادامه دادند و به داوطلبین درمان پنی سیلین ندادند و به جای آن شبه داروئی می دادند که در اصطلاح به آن ”  Placebos” می گویند و هیچ اثری بر بیماری ندارد. این تحقیق تا سال ۱۹۷۳ به همین ترتیب و البته مخفیانه ادامه یافت. ابتدا در دهه  1990 بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا از سیاهان بخاطر آن پوزش خواست.

  این ها گوشه هائی چند از تباهی و تاریکی غم انگیز تاریخ زندگی انسان سیاه پوست در بزرگترین دمکراسی جهان، ایالات متحده آمریکاست.  با کمال تاسف هنوز هم در بسیاری موارد و در گوشه و کنار این کشور ثروتمند، در بر همین پاشنه می چرخد. خیلی چیزها باید بشکند و از نو ساخته شود تا شاید در حافظه ی جمعی سفید پوستان نژاد پرست، اگرحرص و آز مال اندوزی اجازه دهد،  تغییری انسانی و دیدی گسترده تر بوجود آید. دیری است که در این سرزمین پول و فرصت، عدالت برای اکثریتی عظیم، فدای ساختن فرصت، برای تعدادی قلیل شده است. نظام سیاسی آمریکا آبستن حوادث جدی است. نسل های جوان دیگر حاضر نیستند به شکل و شیوه سابق برآنان حکومت شود و از هر سو و به هر شکل مورد بهره کشی قرار گیرند. فاصله بین فقرو ثروت، روز به روز بیشتر و بیشتر می گردد، اندکی درآمدهای میلیاردی دارند و میلیون ها انسان در فقر مطلق. آنان خواهان عدالتی گسترده تر، اشتعال آبرومندانه، تامین اجتماعی و حقوق برابر می باشند.

 

*دکتر مصطفی دانش ژورنالیست بنام دوران جنگ سرد است که از ویتنام گرفته تا سه منطقه جنگی جهان، افغانستان، آنگولا، و نیکاراگوئه مرکز فعالیت های او در این دوران بوده  و بیش از صدها مقاله در روزنامه هائی چون اشپیگل، اشترن و فرانکفورته آلگماینه آلمان ونیز روزنامه های سوئیس و اتریش منتشر و گزارش هائی از مناطق حاد جنگ سرد برای تلویزیون های آلمان، اتریش، سوئیس ، هلند و فرانسه تهیه نموده است. ادامه دهندگان ایده های بشر دوستانه مارتین لوتر کینک به خاطر تلاش های افشاگرانه و انسان دوستانه دکتر مصطفی دانش، در کنار ستون مارتین لوتر کینک در شهر لس آنجلس، ستون یادبودی برای او بر پا کرده اند. این ستون ها با نام ” با کفش های من یک مایل راه برو” شهرت دارند.

 

 

Go Back

Comment