header photo

به مناسبت شصت سالگی سومین برنامه حزب کمونیست اتحاد شوروی سوسیالیستی

  به مناسبت شصت سالگی سومین برنامه

حزب کمونیست اتحاد شوروی سوسیالیستی

  در آرزوی جامعۀ کمونیستی

  برنامه حزب – این سند پایه ای است که بر مبنای آن فعالیت های حزب که شامل وظایف کوتاه مدت (تاکتیکی) و دراز مدت (استراتژیک) است، تنظیم می گردد.

  در تمامی تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی چهار برنامه به تصویب رسید: در سالهای 1903، 1919، 1961 و در ماه مارس سال 1986 در کنگرۀ 27 حزب کمونیست اتحاد شوروی سوسیالیستی. در سال 1947 طرح یک برنامه دیگر حزب با شرکت استالین و ژدانف تهیه گردید، اما این طرح در کنگره های حزب بررسی و تصویب نشد.

  فکر می کنم همه با این موافق باشند که طرح ریزی برنامه حزب هر بار احتیاج به کار جدی تئوریک  با در نظر گرفتن تجارب کسب شده دارد. در این رابطه، مهم است به یاد بیاوریم که و.ا.لنین که تحت رهبری او برنامه های اول و دوم حزب طرح ریزی و تصویب شد، با این مهم چگونه بر خورد می کرد.

  و. ا. لنین در هشتمین کنگره حزب کمونیست روسیه (بلشویک) در سال 1919 که دومین برنامه حزب را تصویب می کرد، خاطر نشان ساخت که برنامه نمی تواند دارای محتوای تخیلی باشد. « برنامه باید دارای محتوای مطلقآ انکار ناپذیر و عملآ به ثبوت رسیده باشد. فقط آنوقت این برنامه – مارکسیستی است» و ادامه می دهد:

  « ما می توانیم حاکمیت شوراها، دیکتاتوری پرولتاریا و نفرت مطلق نسبت به بورژوازی که هزار بار مستحق آن است را اعلام کنیم. اما در برنامه باید با دقت مطلق آن چیزی را نوشت که واقعیت دارد. آنوقت برنامه ما انکار ناپذیر و غیر قابل بحث خواهد بود..... ما موظفیم آن حکم مارکسیستی را که همه به آن اذعان دارند اساس قرار دهیم که برنامه باید بر بنیان علمی استوار باشد ...... برنامه ما باید گزارش و منبعی برای تبلیغات باشد. در برنامه ما، در هر بندِ آن، چیزی هست که هر زحمتکش باید بداند، بفهمد و درک کند. اگر او درک نمی کند که کاپیتالیسم چیست، اگر او درک نمی کند که هرج و مرج خرده بورژوازی دائمآ زایندۀ این بورژوازی است – اگر او این را درک نمی کند، اگر صد بار هم خود را کمونیست بخواند و رادیکالترین کمونیسم را تبلیغ کند. این کمونیسم یک پشیز ارزش ندارد..... اگر ما مئل قورباغه نفس نفس بزنیم و باد به غبغب بیاندازیم، در تمام دنیا مورد تمسخر قرار می گیریم و مغرورهای ساده ای بیش نخواهیم بود. تلاش کنید به شکل علمی ثابت کنید که پایه اقتصادی دارید و اساس کارتان روی هوا نیست. اگر نمی توانید این کار را بکنید، تنظیم برنامه را بر عهده نگیرید ».

  و واقعآ هم اگر به برنامه اول و دوم حزب نگاه کنید، منطقِ مستدل در ساختار آن، فرمولنبدی دقیق وظایف و اهداف، و راه ها و متدهای عملی ساختن آن را درک خواهید کرد.

  متاسفانه همیشه اینگونه نبوده است. حال پیشنهاد می شود از نقطه نظر تصورات تئوریکی معاصر، به محتوای سومین برنامه حزب کمونیست اتحاد شوروی که آن را برنامۀ ساختن کمونیسم می خواندند، نگاهی انداخته شود. و از ورای تجریبات کسب شده ببینیم که چه چیزی در این برنامه گنجانده شده بود که مانع عملی شدن آن گردید.

  این برنامه در اکتبر سال 1961 در 22- مین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی مذاکره  و به تصویب رسید.

  بیاید اول وضعیت کنگره ای که این برنامه را به تصویب رساند بر رسی کنیم. کنگرۀ 22 حزب در اکتبر 1961 از 17 تا 31 اکتبر برگزار گردید. این کنگره یک تفاوت با کنگره های دیگر داشت. در تمامی کنگره های قبلی دوران شوروی، تعداد نمایندگان از 1300 نفر تجاوز نمی کرد، اما در این کنگره تقریبا 4500 نفر شرکت داشتند. دلیل این افزایش نمایندگان خیلی ساده توضیح داده می شود. قبلآ کنگره ها در یکی از سالن های کرملین بر گزار می شد که گنجایش بیش از 1500 نفر را نداشت، ولی در آستانه کنگرۀ 1961 کاخ کنگره ها در کرملین با طمطراق زیادی افتتاح شد که گنجایش این همه نماینده  را داشت.

  نکتۀ  دوم که باید به آن اشاره کرد ترکیب اجتماعی نمایندگان است که گسترده تر شده بود. آنهم نه به حساب کارگران و دهقانان  که در مجموع 33  درصد شرکت کنندگان را تشکیل می دادند. بلکه سهم عمدۀ نمایندگان شامل کارمندان و رهبران موسسات بود که در کنگره های قبلی به دلیل محدودیت تعداد نمایندگان، نمی توانستند شرکت کنند.

  ترکیب اجتماعی نمایندگان از نقطه نظر سابقه حزبی جالب بود. در این کنگره کمی بیش از یک درصد نمایندگان سابقه قبل از انقلاب را داشتند. و نصف نمایندگان سابقه حزبی بودنِ قبل از جنگ را داشتند. از این لحاظ می توان گنت که کنگره واقعآ کنگره نمایندگان بود.

  چه موضوع هائی در این کنگره برای بررسی مطرح شد؟

موضوع اول و دوم به طور سنتی روشن است: گزارش کمیته مرکزی و گزارش کمیسیون کنترل (تفتیش). در رابطه با موضوع های اول و دوم به مدت سه روز خروشچف و گورگین مسئول کمیسیون تفتیش صحبت کردند. موضوع سوم موضوع اصلی کنگره، یعنی طرح برنامه حزب و موضوع چهارم در مورد اساسنامه حزب بود. در مورد طرح برنامه حزب، خروشچف بمدت دو روز صحبت کرد و در رابطه با اساسنامه حزب، «فرول رومانوویچ کوزلوف» گزارش داد. سپس دو موضوع دیگر، یعنی انتخابات کمیته مرکزی و کمیسیون تفتیش بود.

  در مورد دو بحث ویژۀ این کنگره، اولی اینکه نمایندگان وقت زیادی را برای انتقاد از گروه ضد حزبی مولوتف و گاگانوویچ تحت عنوان فراکسیون ضد حزبی صرف کردند. انتقادات بی جا بود و بسیاری از رفقا دروغ می گفتند. بخصوص زمانی که آنها استالین و این گروه را متهم می کردند که گویا نمی خواستند برنامه حزب در سال 1947 تصویب گردد. بحث ویژۀ دوم مربوط به تغییر مکان جنازه استالین بود. بخشی از نمایندگان مخالف این تغییر بودند، اما سکوت کردند.

  برنامه ای که کنگره مورد بررسی قرار داد و اسناد آن، جالب و ویژگی مخصوص به خودی داشت. در آن، قسمتهای بسیاری از طرح برنامۀ سالِ 1947 که تصویب نشده بود، اقتباس گردیده بود. این اقتباس از نقطه نظر محتوا ناهنجار و ساده کردن اسناد 1947 بود. اولاً  رهبری کمسیون طرح برنامه بر عهدۀ خروشچف بود که چنانکه روشن است، از لحاظ تئوریکی زیاد نیرومند نبود. ثانیاً، که جای تعجب نیز دارد، برای طرح این برنامه تعداد کثیری از افراد به کار گرفته شده بودند. تقریبآ حدود 100 واحد تشکیلاتی پیشنهادات خود را برای طرح برنامه ارائه می دادند. هر تشکیلاتی بخشی از برنامه را پیشنهاد می داد. این بخش ها بعدآ در طرح نهائی برنامه به هم وصل می شدند. تنظیم نهائی برنامه بر عهده گروه کوچکتری بود که ب. ن. پاناماریف، عضو آکادمی علوم شوروی  و مسئول آن وقتِ شعبه بین المللی کمیته مرکزی حزب، در ترکیب آن قرار داشت. باید قید کرد که برنامۀ سالِ 1947 از طرف گروهی از دانشمندان – تئوریسنها آماده شده بود. اما اینجا از دانشمندان فقط پاناماریف و یک نفر نامزد دکترای تاریخ حضور داشتند. به همین دلیل از لحاظ کیفیت در مقایسه با برنامه سال 1961 با دقت و ظرافت آماده نشده بود. اگر خشن گفته شود، باید گفت که با تبر حاضر شده بود. حجم برنامه 1961 در مقایسه با برنامه 1947 تقریبآ چهار برابر بیشتر بود. در نتیجه، یک کتابچه از آن بیرون آمد که به دلیل متن پیچیده و تکرار مکررها، خواندن و تحلیل آن راحت نبود. چنانکه گوگول می گوید: «پرنده نایاب تا وسط دنیپر پروازمی کند». طبعیی است، چنانکه لنین می گفت، این متن از «منبعی برای تبلیغات» بسیار فاصله داشت.

  اما مسئله اصلی تنها این نبود. این برنامه بطور جدی مدعی بود که آن را برنامه ساختمان جامعه کمونیستی بنامند. در این برنامه حقیقتآ بسیاری موضوعات و نتایج درست وجود داشت. و باید گفت که این برنامه در غرب موجب نگرانی جدی شده بود و آن را تهدیدی جدی برای سیستم سرمایه داری قلمداد می کردند. چون غرب عادت کرده بود به اینکه هر چیزی در اسناد اتحاد شوروی نوشته می شد، انجام می گرفت. شاید چند سال دیرتر، ولی انجام می شد.

  برنامه شامل مقدمه، دو بخش و 15 فصل در مورد موضوعات مختلف بود. ما از موضوع مبارزۀ ایدئولوژیک شروع می کنیم که در برنامه توجه جدی به آن مبذول شده بود.

  در برنامه قید شده که حزب باید این مبارزه را در دو جبهه به پیش ببرد. در دهۀ 20 این مبارزه با انحرافات چپ و راست روبرو بود. ضمناً در جواب این سئوال که کدامیک از این انحرافات بدتر است، استالین جواب داده بود: « هر دو بدترند». اکنون نیز حزب باید مبارزه را در دو جبهه پیش ببرد : با رویزیونیسم و دگماتیسم.

  درک از رویزیونیسم نفی احکام اساسی مارکسیسم، تضعیف نیروی پرولتاریا و تضعیف رشد پروسه انقلابی است. متاسفأنه مؤلفین این برنامه نیز نتوانستند از برخی علائم رویزیونسم دوری جویند که در پایین به آنها اشاره می کنیم.

  و دیگری  مسئله مبارزه با دگمانیسم بود. به سفارش خروشچف و کسانی که مسئول سمت دهی انتشارات و تبلیغات حزب بودند، این دگمانیسم را قبل از همه در آثار استالین در نظر داشتند و آنها را در آنجا جستجو می کردند. در اینجا باید گفت که استالین هیچ چیز تازه ای به مارکسیسم اضافه نکرده است. او فقط افکار لنین را تکرار کرده است.

  بدین ترتیب مبارزه با استالین ادامه یافت. هر چند که دگماتیسم بطور کلی نباید حتماً ارتباطی با تکرار واقعیتهائی داشته باشد که مدتها قبل گفته شده است. با پیروی از جریانات کاملآ نوین و مُد روزهم می توان دگم بود. دگماتیسم در این نیست که تحلیل ها و نظرات کهنه یا تازه را تکرار کرد. بلکه در این است که این تکرارها غیر انتقادی است، با واقعیات تطبیق نمی کند و یا اینکه امروزه این دیدگاهها کار می کند یا نه؟ به همین دلیل، برخی از مفاد این برنامه کار نکرد، یعنی عملی نشد. قبل از همه ادعای ساختن جامعه کمونیستی در مدت 20 سال آینده.

  در اینجا باید قید کرد که با توجه به مجموع فرمولبندی ها در مورد جامعه کمونیستی و ساختار کمونیسم، خود پروسۀ این ساختار در برنامه 1947 نسبت به برنامۀ 1961، مفهوم جداگانه ای داشت. برنامه 1947 به عنوان برنامه پایان ساختمان سوسیالیسم و پیدایش خطوط یا صفات کمونیستی تعیین گردیده بود. استالین طرح مسئله کمونیسم خالص را در آن هنگام نادرست محسوب می کرد. گذشته از این، استالین کلمه «کمونیسم کامل» را از برنامه بیرون انداخت و خواست که وضعیت را ساده و مبتدل تحلیل نکنند. چونکه ایجاد جامعۀ کمونیستی یک پروسه بسیار طولانی است که نه فقط محتاج ایجاد پایه های علمی- فنی نیرومند، بلکه متناسب با آن محتاج دگرگونی شعور انسان می باشد. و.ا.لنین به این مسئله نیز توجه جدی داشت و می گفت که، ما مجبوریم سوسیالیسم را با استفاده از مصالحی بسازیم که از سرمایه داری به ما رسیده است. و منظورش همان انسانها است. در برنامه 1961، در همان آغاز اعلام می شود که در کشور ما سوسیالیزم بطور کامل ونهایی به پیروزی رسیده است.

  اکنون بیائید ببینیم که قبل از سال 1961 تئوریسنهای ساختمان سوسیالیزم چه تصوری از سوسیالیسم داشتند. از لنین شروع کنیم. در همان طرح اولین برنامه حزب، یعنی همان برنامه 1903، لنین نوشت که سوسیالیسم به معنای حذف طبقات استمارگر است. و این استدلال در تمامی اسناد حزب گنجانده می شود. در این اسناد بارها بر ضرورت لغو تضاد بین شهر و روستا، حذف تضاد بین کار فکری و یدی، که به معنای لغو استثمار کار فیزیکی و کار فکری است، اشاره می شود.

  در اینجاست که واقعآ مشکل پیش می آید. مسئله در این است که در تطابق با تئوری ساختمان سوسیالیزم، در این مرحله حذف طبقات استمارگر ضروریست. استالین در گفتار خود در سال 1936، در رابطه با قانون اساسی جدید اتحاد شوروی گفت که اینجا سوسیالیسم ساخته شده، طبقات استثمارگر حذف شده اند. و در جای دیگر ادامه می دهد که سوسیالیسم در کل ساخته شده است. او هیج مضمون قابل تغییری در این جمله بیان نکرد. یعنی اینکه سوسیالیزم تقریبآ ساخته شده، اما هنوز باید آن را به پایان رساند. اما در سال 1961 چه بر سر این نقطه نظر آمد؟  رفقائی که سومین برنامه حزب را در سال 1961  طراحی کردند، مفهوم « سوسیالیسم در کل ساخته شده» را به سطح مقوله رساندند. این بدان معناست، و در برنامه هم نوشته شده، که اولآ سوسیالیزم مشکلات اجتماعی را حل کرده است، طبقات استثمارگر و عوامل بوجود آورنده استثمار انسان از بین رفته است، تضاد بین شهر و روستا و کار فکری و یدی از بین رفته و سوسیالیزم چنان  استحکام یافته که نیروهای داخلی نتوانند دوباره سرمایه داری را بر قرار کنند. یعنی اینکه از نقطه نظر مسائل داخلی، بنای سوسیالیسم بطور نهایی ساخته شده است. اما آخر در جهان هنوز امپریالیسمی وجود دارد که هر لحظه می تواند حمله کند و خسارات مهلکی وارد سازد و... یعنی با در نظر گرفتن این، سوسیالیسم فقط در کل ساخته شده است. اما علیرغم این، در برنامه نتیجه گیری می شود که هیچ نیروی داخلی و خارجی وجود ندارد که بتواند در کشور ما سرمایه داری را دوباره برقرار کند. به همین دلیل می توان گفت که سوسیالیزم در اتحاد جماهیر شوروی بطور کامل و نهایی ساخته شده است. علاوه بر این اعلام گردید که در کشورهای دمکراسی خلقی، مناسبات تولیدیِ سوسیالیستی تسلط دارد و زمینه و امکانات اجتماعی- اقتصادی برقراری دوباره سرمایه داری از بین رفته است. که این اصلآ با واقعیات تطابقی نداشت. در کنار این، چیز تازه ای مطرح گردید که گویا ساختمان سوسیالیزم و حرکت به سوی کمونیسم در سه مرحله ممکن است. مرحله اول – برقراری حکومت زحمتکشان، مرحله دوم ساختمان سوسیالیزم و مرحله سوم  ساختمان کمونیسم. در رابطه با مرحله اول باید گفت که این اصلآ مرحله محسوب نمی شود. این فقط مقدمۀ ضروری برای گذار به آغاز ساختمان سوسیالیسزم است. مرحله دوم- در اینجا خود سوسیالیزم از لحاظ تئوری، بمثابه وضعیت جامعه در جریان گذار از سوسیالیزم به کمونیسم در برنامه تصریح نشده، بلکه فقط ساختمان سوسیالیسم نوشته شده است. در اینجا باید به یک نکته بسیار مهم دیگر اشاره کرد. صرف نظر از پیدایش سرمایه داری به هر شکلی از اشکال، بوجود آمدن آن در کشورهای مختلف با ویژگیهای گوناگون، اما این نظام دارای خصایص و خطوط عمومی و مشترک است. در سرمایه داری مالکیت خصوصی مسلط است. تولید در سرمایه داری بخاطر سود است. سرمایه داری برای استثمار انسان بدست انسان است. که اینها موجب نا برابری، بیکاری و فلح شدن جامعه می شود. تضاد اصلی سرمایه داری، تضاد بین ویژگی اجتماعی کار و تصاحب خصوصی و شخصی حاصلِ آن کار است.

  سرمایه داری در روند رشد خود بتدریج و در جریان تغییراتِ جهشی، شرایط مادی را برای جانشین کاپیتالیسم، یعنی سوسیالیزم فراهم می کند. همه اینها درست، اما یک چیز از قلم افتاده است. در این قسمت برنامه، از لحاظ تثوری، باید به نقش رشدِ اجتماعی شدن تولید اشاره می شد. متاسفانه این از قلم افتاده، که آنهم موجب تردید می گردد. تردید از این لحاظ که اجتناب ناپذیری سوسیالیزم و کمونیسم اساس علمی خود را از دست می دهد.

و یک نکته مهم دیگر. در برنامه نوشته شده که لنین سیاست نوین اقتصادی را بمنظور پیروزی سوسیالیزم طرح ریزی کرد. این دیدگاه از لحاظ سیاسی و اقتصادی بسیار ریسک آور است. مسئله در این است که «نپ»  به گفته خود لنین، عقب نشینی موقت از سوسیالیسم بود. به همین دلیل، گفتن اینکه این طرح در خدمت پیروزی سوسیالیسم بود، نادرست است. البته کاملآ روشن است که چرا در برنامه در مورد این موضوع صحبت  می شود. برای اینکه استالین را متهم کنند که بر خلاف نظر لنین، «نپ» را کنار گذاشت.

  برنامه سال 1961 تزی در مورد پیدایش شکل جدید سازمان سیاسی جامعه – دمکراسی خلقی – ارائه داد. ظاهرآ همه چیز درست است. واقعآ هم این چیز ویژه ای بود. اما در همان حال، هم آری و هم نه، چونکه فراموش کردند بگویند که این شکلی از دیکتاتوری پرولتاریا است. چرا فراموش کردند؟ برای اینکه این وضعیتِ مشکل بوجود نیاید که اثبات کنند دیکتاتوری پرولتاریا امکانات خود را از دست داده و دیگر وجود ندارد.

  یکی دیگر از نکات برنامه این بود که امپریالیزم حاکمیت خود را بر اکثریت بشریت از دست داده است. البته نویسندگان برنامه امکان بر قراری دوباره سرمایه داری را در نظر نگرفته بودند. در سالهای 50 و 60  رهبری حزب هیچ احتمالی برای بر قراری دوبارۀ سرمایه داری در نظر نگرفته بود. در آن زمان فکر می کردند که هیچ نیروی وجود ندارد که بتواند سرمایه داری را در اتحاد شوروی سوسیالیستی دوباره برپا کند. ولی در هر حال نظریه غیر قابل برگشت بودن حاکمیت امپریالیسم نادرست بود. تاریخ این را ثابت کرد. باید یاد آوری کرد که لنین در دسامبر 1919، در کنگرۀ هفتم شوراها، در مورد خطر برقراری دوباره کاپیتالیسم هشدار داده بود. او گفت: «..... آینده احتمالا تلاشهائی، دخالتهائی از خارج ..... برای برقراری حاکمیت سرمایه داری و سرنگونی حاکمیت شوراها به همراه خواهد داشت. در یک کلمه، آنها این هدف را دنبال می کنند: خاموش کردن شعله های آتش جهانی سوسیالیستی که روسیه سوسیالیستی برافروخته است». اما در سال 1961، رهبران حزب دیگر به آن صورت به لنین مراجعه نمی کردند تا ماهیت مسائل پیچیده را درک کنند و آنها را دیالکتیکی و همه جانبه بررسی کنند.

  در برنامه سال 1961، بر خلاف تجربۀ تاریخی نوشته شده که « .... کمونیستها هیچ وقت معتقد نبوده و نیستند که راه انقلاب حتما از طریق جنگ بین دولتها است..... طبقه کارگر و آوانگارد او، حزب مارکسیستی – لنینیستی، تلاش می کند که از طریق صلح آمیز انقلاب سوسیالیستی را به سرانجام برساند.... در شرایط معاصر، در برخی از کشورهای سرمایه داری طبقه کارگر تحت رهبری گردان پیشروُی خود می تواند بر بنیان جبهه کارگری– خلقی و دیگر اشکالِ توافق و همکاری سیاسی احزاب گوناگون و سازمانهای اجتماعی، اکثریت مردم را متحد سازد، حاکمیت سیاسی را بدون جنگ داخلی تصاحب کند و واگذاری ابزار اساسی تولید را به دست مردم تامین کند. طبقه کارگر با تکیه بر اکثریت مردم می تواند قاطعانه عناصر اپورتونیست، ارتجاعی و نیروهای ضد مردمی را به شکست کشاند و اکثریت را در پارلمان بدست آورده و آن را از سلاحی که در خدمت منافع طبقاتی بورژوازی بود به سلاحی در خدمت منافع زحمتکشان تبدیل کند و شرایط لازم را برای انقلاب سوسیالیستی صلح آمیز فراهم کند.... و این امر مثتثنی نیست که در شرایط  نیرو گرفتن هرچه بیشتر سوسیالیسم، تحکیم جنبش کارگری و تضعیف مواضع سرمایه داری در برخی کشورها، ممکن است وضعیتی پیش آید که برای بورژوازی بهتر باشد که ابزار اساسی تولید را بفروشد و پرولتاریا « بخرد ».

  از اینجا می توان نتیجه گرفت که در سال 1961، رویزیونیسم و اپورتونیسم بطور آشکار در رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی لانه کرده است. این ایده، نه تنها خلع سلاح طبقه کارگر و زحمتکشان کشور خود در مبارزه علیه امپریالیسم، بلکه خلع سلاح جنبش جهانی کارگری نیز هست.

  در تقابل با این موضع، بارها لنین صحبت کرده است. از جمله در اثری به نام « انتخابات در مجلس موسسان و دیکتاتوری پرولتاریا» (دسامبر 1920)، او نوشت: « شرکت در پارلمان بورژوازی برای حزب انقلابی پرولتاریا ضروریست. بخاطر آگاهی دادن به توده ها، دسترسی به انتخابات و مبارزه حزب در پارلمان. اما محدود کردن مبارزه طبقاتی به مبارزۀ داخل پارلمان یا مبارزات پارلمانی، اولویت دادن به آن، و تابع کردن دیگر اشکال مبارزاتی به مبارزه پارلمانی – این به معنای گذار عملی به طرف بورژوازی است....  کسب حاکمیت سیاسی از طریق رای گیری میسر نیست، بلکه از طریق به کارگیری تمامی اشکال مبارزات طبقاتی تا جنگ داخلی ...... یکی از شرایط ضروری آموزش پرولتاریا برای پیروزی، همانا مبارزه طولانی و فشرده و بی رحمانه علیه اپورتونیستها، رفرممیستها و دیگر گرایشات و جریانات بورژوازی است...».

  این موضوع امروز نیز فعلیت دارد. در نشست احزاب کمونیست و کارگری که در ترکیه و اسرائیل در اکتبر 2019  بر گزار شد، این مباحث بررسی گردید. در این مباحثات نه تنها تزهای خروشچفی، بلکه پروسه هایِ معاصر رشد اجتماعی، کسب حاکمیت سیاسی از طرف پرولتاریا و درک تحلیل گرانِ امروزی از آن مورد بررسی قرار گرفت. اشتباه تزهای حزب کمونیست شوروی و دیدگاه های مفسرین معاصر، در گزارش دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان « د. کوسومباسا» به درستی بیان گردیده است. او می گوید: «بسیاری از احزاب به عنوان هدف سیاسی معتقد به شکل گیری برخی دولتهای دمکراتیک در چهارچوب رفرم پارلمانی یا مراحل بینابینی پروسۀ انقلابی هستند. اما تجربه تاریخی و تحقیقات تئوریک نشان می دهند که اهداف احزاب کمونیست در چهارچوب بورژوازی قابل دستیابی نیست.این اهداف تنها از طریق انقلاب سوسیالیستی، از طریق سرنگونی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم قابل حصول هستند. این آن هدفی است که جنبش کمونیستی باید در مقابل خود قرار دهد. تجربه تاریخی نشان داد که امید به گذار به سوسیالیسم از طریق به اصطلاح گسترش مرحله به مرحله دمکراسی بورژوازی تا چه حد تخیلی بوده و تخیلی است. نتایج عالی احزاب کمونیست در انتخابات گذشته، حتی در شرایط مساعد تناسب نیروها، انتطارِ مرحله به مرحلۀ گذار به سوسیالیسم را به واقعیت تبدیل نکرد. این دیدگاهها به طرف اپورتونیسم می رود و خواهد رفت. تآثیر نیرومند یوروکمونیسم در اروپای غربی در سالهای 60، 70 و 80 عملآ منجر به تشکیل دولتهای ائتلافی با شرکت احزاب کمونیست و احزاب بورژوازی شد. اما این دولتها با شرکت کمونیستها، در ماهیت امر، رشد سرمایه داری را اداره می کردند. تقریبآ در تمامی کشورهای اروپای غربی فقط باعث تحکیم حاکمیت سرمایه و حفظ مناسبات تولیدی سرمایه داری شدند». و این نتیجه گیری در اسناد مصوب اجلاس احزاب کمونیستی و کارگری جای گرفت. یعنی چنانکه لنین می گوید، در صورت حفظ مناسبات سرمایه داری و حفظ مالکیت خصوصی، هیچگونه رفرمی نمی تواند کاپیتالیسم را به سوسیالیسم ببرد. تبلیغ این دیدگاه که گویا از طریق پروسه های دمکراتیک، از طریق حقوق انتخاباتی می توان حاکمیت سیاسی را کسب کرد، فقط فریب زحمتکشان است.

  در برنامۀ سال 1961، در بخش مربوط به مسائل بین المللی، به جنبش های آزادیبخش ملی اشاره شده است. این بخش، کلیشه ای برای آن دوران بود. اما چنان که تجربه نشان داد، اینجا یک موضوع از قلم افتاده است. آنهم عدم اشاره به خطرات مشخصی که این جنبشها را تهدید می کرد. و دیدیم که کشورهای با سمتگیری سوسیالیستی از این سمتگیری امتناع کردند. نباد فراموش کرد که جنبش آزادیبخش(ملی) همیشه جنبشی است که بورژوازی آن را  رهبری می کند و اهداف آن فقط موقتآ می تواند با اهداف توده های زحمتکشان تطابق داشته باشد. این را رهبران حزب کمونیست شوروی نمی توانستند ندانند. و چون به این توجهی نکرده اند، در نتیجه هشداری هم به نیروهای انقلابی در مورد این خطرات نداده اند. و بدین ترتیب هم از لحاظ تئوریک و هم در پراتیک سیاست جهانی، دچار اشتباه بوده اند.

در برنامه همچنین به موضوع مهمی نظیر همزیستی مسالمت آمیز اشاره شده است. البته این موضوع تازه نیست. این در آثار لنین و در برنامه سال 1947  نیز انعکاس یافته است. تنها چیزی که در آثار لنین و در برنامه سال 1947  وجود ندارد مطلق کردن همزیستی مسالمت آمیز است. همزیستی مسالمت آمیز، شکلی از رقابت دو سیستم است و در نتیجه، این یک مبارزه طبقاتی است. با توجه به این تز، و.ا.لنین در کل معتقد بود که همزیستی مسالمت آمیز کاپیتالیزم و سوسیالیزم اصلآ غیر ممکن است. دیر یا زود این رویارویی یا از طریق نظامی یا در نتیجه انقلاب سوسیالیستی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری باید حل شود. به گفته لنین: « یا ما آنها را، یا آنها مارا». اما در هر حال، موضع اتحاد شوروی در این مورد، بخصوص در شرایط خطر واقعی اتمی، در جهت همزیستی مسالمت آمیز دو سیستم بود. و عملآ امکان همکاری بین دولتها با سیستم هایِ اجتماعی مختلف ثابت شد. این رویارویی حل شد، اما نه به نفع ما، آنها برما چیره شدند.

  در برنامه بخش بزرگی مربوط به رشد دولتهای سوسیالیستی در ترکیب سیستم جهانی سوسیالیستی می باشد که با بهره گیری از قانونمندی ها و برتری این سیستم، امکان می یابند که مدت ساختمان سوسیالیزم را کوتاهتر کنند.

  از یک طرف ظاهرآ درست است، اما از طرف دیگر بغرنج و پیچیده. جذابیت این ایده در چیست که کشورهای دمکراسی خلقی در پروسه ساختمان سوسیالیزم می توانند تجربه ها را کپی کنند و اشتباهات روی داده را تکرار نکنند؟  تا اینکه واقعآ امکان می داد که پروسه ساختمان سوسیالیزم را در این کشورها تسریع کند. البته این موضوع جای بحث دارد. چرا؟ برای اینکه در کنار زمینۀ مادی– فنی، چنان که قبلآ گفته شد، عامل انسانی وجود دارد. چیزی که لنین در مورد آن هشدار داده بود. در همان کنگره هفتم شوراها، در بحث مربوط به تدارک غله، او از جمله گفت: « .... دهقانی که صدها پود(واحدِ وزن روسی معادل 16 کیلوگرم) غله اضافی دارد، که برای خانواده او نیز لازم نیست، آن را به دولت کارگری قرض نمی دهد تا به کارگران گرسنه کمک شود، بلکه آن را احتکار می کند. این یعنی چه؟ این بورژوازی نیست؟ آیا بورژوازی از اینجا زاده نمی شود؟ ......این هنوز در توده های خرده بورژوا وجود دارد که عادت کرده اند به سبک بورژوازی زندگی کنند. این وحشتناک است. این خطر برای انقلاب است». لنین بارها به این موضوع پرداخته است. این بحث به شکل کامل تر در اثری به نام «بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم» آمده است.

  متاسفانه هفتاد سال حیات اتحاد شوروی از لحاظ تاریخی زمان بسیار کمی برای تغییر شعور انسان ها است.  ولی در این مدت، ما توانستیم خرده بورژوازی را کم و بیش از میدان بدر کنیم. اما همین که توازن ما بین  کالای تولید شده و انبوه پول در کشور بهم خورد، و به محض اینکه پولی پیدا شد که مردم نمی توانستند در سیستم تجاری دولتی از آن استفاده کنند، آنوقت بود که اجناس زیرمیزی، راننده و فروشنده متخلف، محتکران، کمبودها و..... پیدا شد. یعنی همۀ آنچیزی که ویژه ساختار خرده بورژوازی است، که بطور اجتناب ناپذیر سرمایه داری را تولید می کند. و در اینجا، با یک ویژگی خاص، با استفاده از وسایل تولیدیِ عمومیِ سوسیالیستی. این نتیجۀ بسیاری محاسبات غلط بود. از جمله محاسبه اشتباه در برنامه ریزی. نه برای اینکه نمی دانستند چطور برنامه ریزی کنند، بلکه برای حل تضاد ما بین سطح زندگی واقعی و تقاضای بالا بردن سطح زندگی به کمک افزایش دسنمردها، بدون تآمین پشتوانۀ کالایی آن. در سالهای 40-50 در مغازه ها قفسه خالی وجود نداشت. نه برای اینکه به اندازۀ کافی تولید می شد، بلکه برای اینکه پول مردم برابر با میزان تولید کالا بود. به محض افزایش دستنمردها که پشتوانه کالایی نداشت، نارضایتی اجتماعی با تمام عواقب منفی آن بروز کرد. از جمله پیدایش اخلاقیات خرده بورژوازی. در سالهای حکومت شوراها ما به موفقیتهای بزرگی دست یافتم. اما ریشۀ این اخلاقیات خشک نشد. و وقتی زمینه مناسب را یافت، این اخلاقیات خرده بورژوازی همراه با بورژوازی دوباره زنده شد.

  یکی دیگر از تزهای برنامه که سئوال برانگیز است، این است که ادعا می شود کشورهای سوسیالیستی کم و بیش همزمان وارد مرحله کمونیسم می شوند. این تز از لحاظ تئوری، پایۀ  مادی ندارد و تجربه تاریخی هم وجود ندارد. یعنی این تز بر روی شن بنا شده است.

  یکی دیگر از تزهای شبهه برانگیز برنامه در این مورد است که گویا کمونیسم بشریت را تا سطح تسلط و حکمرانی بر طبیعت می رساند و امکانات هرچه بیشتری برای تسلط و ادارۀ کامل بلایای طبیعی فراهم میکند. اما ما امروز می بینیم که تلاش انسان برای حکمرانی بر طبیعت می تواند به نابودی خودِ انسان منجر شود. انسان به مثابه بخشی از طبیعت باید قوانین آن را بشناسد و با او در هماهنگی زندگی کند. نه اینکه بر او حکمرانی کند. چند قرن پیش، فیلسوفی به نام ف. بیکن گفته است « طبیعت را می توان فتح کرد، اگر که از او تبعیت کنید».

  برنامه سال 1961 غیر از بیانیه در مورد ساختن کمونیسم، دارای محتوا و سمتگیری های رشد کشور در 20 سال آینده است. به برخی از آنها نظر افکنیم:

  اتحاد شوروی در مدت 10 سال باید بنیان مادی– فنی کمونیسم را فراهم سازد و در تولید کالاهای مصرفی به سطح آمریکا برسد. مشکل مسکن را به طور کلی حل کند و کار سنگینِ فیزیکی را لغو کند.

  هرچند در مدت 10 سال، کارِ سنگینِ فیزیکی کاملآ لغو نشد، اما نتایج رضایت بخش بود. در آغاز دهۀ 80، کار سنگین فیزیکی اصولآ لغو شد.

  آنچه که مربوط به مشکل مسکن بود، برنامه ویژه ای برای مسکن طراحی شد. حقیقتاً هم خانه های زیادی ساخته شد. به سرعت غیر قابل تصوری  شهر و شهرک ها ساخته شدند. اما باز مشکل بطور کامل حل نشد.

  در سال 1961، توان اقتصادی اتحاد شوروی بشکل چشم گیری افزایش یافت و به اقتصاد دوم جهان تبدیل شد. و این فقط 20 سال پس از آغاز جنگی بود که ضربات مهلکی بر اقتصاد کشور وارد کرد و 30 میلیون نفر قربانی گرفت. اتوریتۀ جهانی اتحاد شوروی بسرعت بالا رفت. کشورهای سوسیالیستی بسرعت در حال رشد بودند. و تمام اینها، این اعتماد را نزد رهبری حزب بوجود آورد که می توان گذار از سرمایه داری به کمونیسم را مستقیما به مرحلۀ اجرا درآورد.

  متاسفانه این اشتباهات، و از واقعیات پیشی گرفتن، عواقب منفی بسیاری به دنبال داشت. و به زودی این شعار هم پیش کشیده شد که « نسل کنونی مردم شوروی در کمونیسم زندگی خواهند کرد». تمامی شوروشوقِ سخنرانی های خروشچف و برخی دیگر از رهبران در 22- مین کنگره حزب کمونیست شوروی، ناخودآگاه انسان را به یاد حرف لنین در گردهمایی کمیته شهر مسکو به مناسبت 50 سالگی لنین می اندازد (23 فوریه 1920). او گفت: « ..... حزب ما در این وضعیت ممکن است در شرایط خطرناکی قرار گیرد، یعنی در شرایط انسانی که مغرور به خود شده باشد. چنین وضعیتی کاملآ احمقانه، شرم آور و خنده داراست. بسیاری اوقات دلیل عدم موفقیت احزاب سیاسی و تضعیف آنها، وجود همین وضعیتِ به خود مغرور شدن است».

  طراحان برنامه سال 1961 ظاهرآ زیاد میانه خوبی با دیالکتیک نداشتند، به همین دلیل بسیاری از مسائل روزِ ساختمان جامعه کمونیستی، در حجم کامل، همه جانبه و عمیق بررسی و تحلیل نگردید. چونکه در آن مرحلۀ رشد ساختمان سوسیالیسزم، این شعار جامعه کمونیستی غیر قابل اجرا بود.

  قوانین رشد اجتماعیِ کلاسیک های مارکسیسم که بیش از 150 سال پیش کشف شد، همچنان عمل می کنند. همچون قانون جاذبه نیوتن. و بی اعتنائی و نادیده گرفتن این قوانین اجباراً به شکست می انجامد. برای دوری از این وضعیت، همه ما کمونیستها باید هر روز و هر ساعت مطالعه آثار رهبران کبیر- مارکس، انگلس، لنین و استالین-  را فراموش نکنیم. قوانینی که آنها کشف کرده اند کهنه نمی شود، بلکه فقط شرایط است که تغییر می کند، شرایطی که این قوانین تحت تاثیر آنها عمل می کنند. با شناخت این قوانین، ما می توانیم آزادانه برای دست یابی به اهدافی که مقابل ما قرار دارد، از آنها استفاده کنیم. چونکه آزادی، چنانکه یک زمانی «اسپینوزا» گفت و مارکس و لنین هم با آن موافقند، همان ضرورت آگاهانه است.

  با تمام اینها، برنامه سال 1961 حزب کمونیست اتحاد شوروی که 60  سال از آن می گذرد، یک سند انسان گرایانۀ واقعی با محتوای ایدۀ صلح و برادری بین خلقها بود. این سند نشان می دهد که برای دست یابی به کمونیسم چگونه باید کار کرد و آموخت. و چگونه خود را برای زندگی در جامعه کمونیستی آماده ساخت.

  بشریت قرن ها در آرزوی جامعه ای است که در آن استثمار و ستم اجتماعی و ملی وجود نداشته باشد. عظمت آموزش مارکسیسم- لنینیسم در این است که راه عملی و واقعی دست یابی به این آرزوی مردم زحمتکش را نشان داد. حزب بلشویکها، حزب لنین– استالین، مشعل آزادی جهان را برافروخت و پرچم سوسیالیسم و کمونیسم را به اهتزاز در آورد. و اکنون فقط  می توان اظهار تآسف کرد که اشتباهات و خیانت ها راه بشریت به سوی تاریخ واقعی خود را قطع کرد. ولی، ما کمونیستها خوشبین بوده و خوشبین هستیم. ما ایمان داریم که آینده متعلق به کمونیسم است.

ن ـ نیکیتچوک /صدر شورای مرکزی « روسو»، جمعیت دانشمندان سوسیالیست روسیه   2 اوت 2021

برگردان: ر . ح . بازیار

https://csruso.ru/nashi-universitety/mechta-o-kommunizme/

Go Back

Comment