header photo

میلتون فریدمن "مکتب شیکاگو" را بهتر بشناسیم!

میلتون فریدمن "مکتب شیکاگو" را بهتر بشناسیم!

او میلتون فریدمن (1912-2006)، بنیانگذار و مروج اقتصاد بسیار جنجالی نولیبرالیستی و یکی از رهبران مکتب اقتصادی ضد بشری، معروف به "مکتب شیکاگو" است، که حاصل اندیشه تبهکارانه اش مرگ خاموش میلیونها تن از مردمان تنگدست و گرسته در جهان‌ است. افکار او به تنهایی سالانه بیش از تلفات انسانی ناشی از دو جنگ جهانی، توده های زحمت و کار را با داس فقر و گرسنگی راهی قبرستان می کند. او مجسمه و نماد جنایت تاریخ بشری در تمام دوران سرمایه داری است.‌

 مردی که شاید بیشترین کشتار را در تاریخ بشری سبب شد؛ با این وجود، طی ۴۰ سال گذشته، استاد اعظم دولتهای متوالی ایران، از جمله اقتصاددانان نولیبرال در اتاق بازرگانی و تیم اقتصادی دولت حسن روحانی، بوده است. او را بهتر بشناسیم:

 اندیشه اش در زمانی بسیار بیش از آدولف هیتلر، مرگ خاموش جامعه بشری را در پی داشته است.

افکار پیشینیان او و اندیشه امروزین او مسبب جنگ جهانی اول و دوم و تمامی کشتارها از فردای پایان دو جنگ جهانی تا امروز بوده است. توانایی قتل و کشتار اندیشه های زهرآگین اقتصادی اش به شکلی غیر قابل تصور، قویتر از پیچیده ترین ویروس ها است. شاگردان فاسد او نه در لباس جنایتکاران نازی و یا قاتلان قداره کش داعشی که به یکباره بی آنکه گناهی مرتکب شده باشی، تیربارانت می کنند یا سر می برند، بلکه در کسوت گوناگون وارد صحنه کشتار می شوند: گاه در لباس مسیحی یا مسلمان یا بودایی یا یهودی به ظاهر مومن؛ گاه در هیئت استاد دانشگاه یا در سیمای سیاستمداری دلسوز. سلاح آنها پنهان است. این جنایتکار بالفطره چگونگی به فقر و گرسنگی کشاندن آحاد مردم، اعم از کارگران و کشاورزان و فرودستان را بشاگردان خود اموخته است؟

او بشاگردان خود می آموزد که به بجای تامین زندگی کارگران و کشاورزانی که کار می کنند، به آنها پول بدهید و سپس وسایل تامین زندگی را که به دست خودشان تولید شده، به انها بفروشید و سود ببرید. او به مریدانش آموخت که قیمتها را به جایی برسانید که از آن توده ها جز پوست و استخوان نماند. اگر هم مردند، کودکان گرسنه شان را بکار بگیرید، زنان و دخترانشان را به کار گیرید و اگر انها هم مردند، از گرسنگان کشورهای دیگر نیرو بیاورید. فریدمن به شاگردانش می آموزد که برتری با آنان است، جهان متعلق به آنان است و فرودستان ژنی پست بیش نیستند. انها باید حقیر بمانند، از طبقه خود فراتر نروند. آنها را می توان به کارخانه ها گسیل داشت و فرزندانشان را برای تجاوزات و اشغالهای نظامی به قربانگاه جنگ. فقرا فقط به درد کار و جنگ می خورند و ارزش دیگری ندارند.

او به شاگردانش می آموزد قوانین را به نفع خود و حاکمیت طبقه خود به گونه ای وضع کنند که قدرت از جمله اهرم های مالی همیشه نزد خودشان بماند. در آن صورت می توانند سیاستمداران را بخدمت خود بگیرید، فلاسفه و شاعران و نویسندگان و هنرمندان را با پول خریداری کنند تا به نفع آنان فلسفه ببافند، قلمفرسایی کنند، بسرایند. همه چیز را با معیار پول بسنجید: شرافت، وطنپرستی، اعتقادات! پول را چنان عزیز بدارید تا جای همه چیز، حتی پروردگار را در دنیای مردم پر کند. او به پسران خود می آموزد تا پول را هر روز بی ارزشتر کنند تا مردم وادار شوند همه عمر خود را برای این چیز بی ارزش تلف کنند. آنها را چنان درگیر روزمرگی کنند تا فرصت اندیشیدن به علت واقعی سیه روزی خود نداشته باشند. باید به مردم آموخت که "آزادی، استقلال و عدالت" توهمی بیش نیست.

فریدمن به شاگردانش آموخت که به مردم چنان القا کنند که انقلاب امری مخرب است، زیانبار است، و اگر در نقطه ای انقلاب شد، نیروهای فاسدش را شناسایی و پروارشان کنند، تا اینان بتوانند با دردست گرفتن امور، سیمای آن را به کریه ترین شکل بنمایانند و بدین طریق از درون تهی اش کنند. در چنان وضعیتی است که پسران شیکاگو، نظریه ی اقتصادیِ نئولیبرالی خود موسوم به "اقتصاد آزاد" را به معرفی می کنند. سپس، وقتی اربابان شان به هدفشان رسیده اند، شاگردان فاسد خود همچون گورباچف در روسیه، فردیناند مارکوس در فیلیپین، یان اسمیت در رودزیا، شاه در ایران و نظایر اینان را مثل زباله به گوشه ای پرتاب می کنند .

Go Back

Comment