header photo

حکومت مرکزی و اختیارات محلی

دیدگاه سید جعفر پیشه وری در مورد حقوق خلق ها و حق تعیین سرنوشت 98 قبل، (18 خرداد 1301) یعنی 23سال قبل از بنیانگذاری فرقه دمکرات آذربایجان.

حکومت مرکزی و اختیارات محلی

سید جعفر پیشه وری

برای آنکه ملت بتواند کاملا از حقوق خود استفاده نماید،  حکومت ملی و اصول دمکراسی کاملا اجرا شود، لازم است که یک مملکت به جمهوریت های کوچک تبدیل یابد.

تجربه ثابت می کند که در حوزه های کوچک انتخابات بهتر و به منفعت ملت انجام می گیرد. مملکت سویس یک نمونه از این موضوع است. برای همین است که آمریکا و آلمان نیز اصول فدراسیون  را قبول کرده اند و روسیه شوروی نیز همان اصول را اختیار نموده است.

اصول فدراسیون هر چند در ممالک متفاوت است، لیکن اساس و فلسفه آن ها اختلافی ندارد. اصول فدراسیون و اختیارات اهل محل تنها برای اجرای انتخابات نیست، بلکه برای جلوگیری از هرج و مرج داخلی  و حفظ و ترقی ملت فایده زیاد دارد. زیرا ساکنین یک نقطه در حیات و معیشت خود یک نوع احتیاجات خصوصی دارند که آن ها را خود اهل محل بهتر از دیگران مسبوقند. مثلا اهای کنار دریا به چه چیزهایی که ساکن دشت و کوهستان احتیاج دارند، محتاج نیستند. احتیاجات اهالی گرمسیر غیر از احتیاجات اهالی سرد سیر است. از این نقطه نظر است که اصول مختاریت محلی در اکثر ممالک اروپا و آمریکا قائم شده است.

 فرانسه اگر چه اصول فدراسیون را قبول نکرده است، معهذا در آنجا نیز اهالی ولایات و شهرها یک نوع اداره و اختیارات خصوصی دارند و مسایل راجع به محل را خودشان حل می کنند و در تاریخ انقلاب فرانسه انجمن های محلی دخالت بزرگ داشته اند.

در سابق گمان می کردند که با زور سرنیزه ممکن است اهالی یک مملکت را در اطراف یک حکومت مرکزیت داد. اما بعد از توسعه تمدن معلوم شد که زور سرنیزه لازم نیست. به وسیله اختیارات محلی و قوانین می توان به آسانی از تمام قوای اهالی محل یا بواسطه اصول فدراسیون یا انجمن ها و شوراهای محلی تامین شده و حاکمیت یک شهر یا یک طایفه یا ایل از میان رفته و تمام اهالی مملکت دارای یک حق بالسویه شده اند و ممکن نیست حقیقتا یک ایالت و یا اکثریت اهالی را از حقوق خود محروم کرد.

در مملکت یک حقوق عمومی و قوانین اساسی است که همه به آن ها علاقه دارند و البته باید تمام نمایندگان ملت در یک جا مشترکا حل کنند. اما بعضی مسائل مختص به اهالی یک محل است. مانند مسائل ماهی گیری در گیلان که اهالی خراسان ابدا از آن اطلاعی ندارند. یا موضوع زراعت ... خراسان که ربطی به گیلانی ها ندارد. در همچو مسائل البته باید اهل محل خودشان فکر کنند و قوانین مطابق احتیاجات خود وضع کنند. منتهی این قوانین نباید مخالف اساس قوانین عمومی باشد.

در ایران اجرای اصول فدراسیون ممکن است یا نه؟

این موضوع هر چند به طور وضوح در مراکز سیاسی موضوع مباحثه نبوده، فقط در مرامنامه دسته (های) اتفاق و ترقی سوسیالیست ایران که در سال های قبل منتشرشده، از این اصول مختصری بحث شده است. هر چند بعضی ها قیام شیخ محمد خیابانی و کلنل محمد تقی خان را حمل به تجزیه آذربایجان و خراسان کرده اند، اما اساسا در خود اهالی محل این احساسات نبوده است.

شرارت ایلات  و کردها به این مقاله مربوط نیست و این ها آثار ملوک الطوایفی قدیم است. این را نمی توان انکار کرد که حکومت مرکزی تا کنون توجه تامی به ولایات معطوف نداشته و آن ها رااز خود راضی نکرده و این که آن ها تا کنون به فکر تجزیه نیفتاده اند، همان احساسات ایرانیت بوده است و الا با این اصول اداره ممکن نبود از مردم جلوگیری شود. ما کار نداریم که در ابتدا چگونه بوده، شاید آذربایجانی ها از جنس مغول ها هستند، یا خراسانی ها از نسل عرب، یا گیلانی ها از ملت دیگر یا کردها از نسل مدی بوده اند. این ها را امروز مدرک قرار دادن، دیوانگی است. احساسات و عادات امروز تمام سکنه ایران، ایرانیت همه را ثابت می کند. ولی در عین حال حکومت مرکز نمی تواند آن ها را قانع سازد.

پس به طور خلاصه می توان گفت اهالی ایران همگی دارای یک احساسات بوده، فقط شرایط محلی هر ولایت متفاوت است. ایرانیت مافوق همه نوع اختلافات است. یک نفر آذربایجانی خود را بهتر از شیرازی  ایران پرست می داند. شاید شیرازی بهتر از خراسانی و اصفهانی بهتر از همه باشد. لیکن با وجوداین بازهم شورش ها را (ناشی) از فکر تجزیه نمی توان گفت. حتی اگر دست خارجی در بین نبود، اسماعیل آقای سمیتکو نیز مسئله استقلال کردستان را پیش نمی کشید.

ما ابدا از این پیش آمدها تعجب نداریم. برای اینکه در فوق گفتیم و در مقاله «ایلات» نیز اشاره کردیم که اهالی محل دارای احتیاجات مخصوصی هستند و حکومت مرکزی نیز تا به امروزیک سیاست مخصوص و معینی برای رفع آن ها تعقیب نکرده است و بنا بر این، اهالی راضی از حکوت مرکزی می باشند و نه حاضر برای تجزیه. این است که عقیده فدراسیون در ایران اساسی ندارد. زیرا اکثریت این مملکت بی علم و جاهل است و ما حالا آدم هایی را که بتواند تهران را اداره کنند، نداریم و به طریق اولی اداره کردن ممالک کوچک امکان ندارد. پس فقط چاره در تشکیل انجمن های ولایتی است. با تشکیل این انجمن ها به خوبی می توان از فکر تجزیه و استقلال جلو گیری کرد و ایرانیت را فوق تمام منافع خصوصی قرار داد.

ایران حالا احتیاج به فدراسیون ندارد، امروز باید به واسطه توسعه اختیارات اهالی محل به مرکزیت دادن حکومت کوشید و الا روز به روز عدم رضایت اهالی توسعه یافته، فکر تجزیه تولید خواهد شد.

آن ها که تصور می کنند چند نفر مخبرالسلطنه و فرمانفرما می توانند ایران را اداره کنند، وزیر و والی شده، بزرگان محلی را در عوض دزدها بکشند، یا به زور سرنیزه و پول وکیل شده، قوه مقننه را به دست بگیرند، البته با این فکر مخالف هستند. ما با آن ها کاری نداریم. زیرا عملیات آن ها در مقابل چشم تمام ایرانیان است و. همین اعمال زشت و سوء اداره این کهنه هاست که مملکت دچار فلاکت شده و ولایات مجبور می شوند خود مستقیما به اداره امور خود بپردازند. چونکه نتیجه استبداد و فشار ردالعمل است. سیاست منحوس امروز، فکر فدراسیون سهل است، فکر استقلال کامل را هم در کله اهالی جای میدهد.

این مسائل را مخبر السلطنه و سایر اشراف احساس نمی کنند. آن ها می روند خیابانی ها و آزادی خواهان را می کشند و دزدهای مسلح قراچه داغی و بجنوردی را به شهر دعوت می کنند. آن ها اصلاح طلبان را می کشند و افتخار می کنند، اما اسلحه شاهسون را نمی گیرند و به سمیتکو اهمیت نمی دهند.

این حقایق ما را مجبور می کند که با اصول اداره امروز، ضدیت کنیم و لجاجت هم نداریم. زیرا هرچه را که به عقیده خودمان مفید و لازم می دانیم، می گوییم.

انجمن های محلی برای خاتمه دادن به ملوک الطوایفی، صحت انتخابات، ترقی تجارت و صنایع محلی وسیله بزرگی است و ضرری هم برای دولت ندارد. بالعکس اگر دولت همیشه یک قوه علیحده باشد و ملت نیز با نظر منفی همیشه به حکومت نگاه کند، حکومت ملت را گوسفند بداند و ملت حکومت را گرگ تصور کند، روز به روز بر خرابی و بدبختی افزوده خواهد شد.

ما چون می دانیم رجال امروزی این عقاید را تصورات باطل می دانند، به ایشان حمله و تعرض نمی کنیم ولی به آن ها که خود را از ملت می دانند، می گوییم که در موضوع ایلات سهو بزرگی را مرتکب می شوند. مثلا بعضی ها که خود را هادی فکر دمکراسی، بلکه سوسیالیست می دانند، باز هم مصلحت بینی می کنند که باید روسای ایلات را تطمیع کرد که از دست از شرارت یا فکر استقلال بردارند و برای صحت نظریه خود، پان ترکیست ها را دلیل می آورند. اما فراموش کرده اند که سهوهای همین حزب اتحاد و ترقی بود که سبب فنای امپراطوری بزرگ ترک شد. اعراب بین النهرین را به آغوش انگلیس ها، فلسطین را به بغل فرانسه، ارمنی های آناطولی را به طرف روس ها یا یونانی ها انداخت.

اهالی ایران از ترک تا لر و کرد ایرانیت را فوق تمام احساسات می دانند. ولی با وجود این باید یک نوع  اختیارات محلی به آن ها داد. اما عثمانی ها به اسم ترک و استبداد ملی، اعراب را از خود دور نمودند و حال آن که اگر اصول مختاریت محلی را قبول می کردند و عثمانی را یک دولت اسلامی یا یک دولت مختلف العناصرمعرفی می کردند و عملا احساسات سایر  نژاد ها به اسم پان ترکیزم تحقیر نمی کردند، دچار این اشکالات نمی شد. ترک ها این مسائل را نفهمیدند و خواستند شورش اعراب را با سر نیزه و ارامنه را قتل عام بخوابانند. ایرانی های ساکن اسلامبول را «عجم اشکی» گفتند و همه را بر ضد خود شورانیده، عثمانی را متلاشی کردند.

همچنین روسیه تزاری در مقابل تقاضای اهالی ترکستان، لهستان، تاتارستان، قفقاز و غیره به سرنیزه متوسل شده، سیاست پان اسلاویزم را تعقیب نموده و سلطنت تزاری را قربانی این سیاست سوء نمودند. از کجا معلوم است که اگر انگلیسی ها اعراب را به خود وانگذارند و دست از گریبان هندی ها و غیره بر ندارند، مانند روسیه تزاری و عثمانی مضمحل نخواهند شد.

ما در ایران این گونه اسارت های ملی را قائل نیستیم. ولی بعضی نویسندگان بی فکر، آذربایجان را ترک (خوانده) یا فلان ایل را ایرانی ندانسته، در باره آن ها سیاست علیحده تعقیب می کنند و این مسئله خطرناک تر از سیاست دولت می باشد. اگربنا باشد نویسنده ها این فکرها را تلقین و حکومت نیز سیاست سابق را تعقیب کند، قطعا از میان اهالی ولایات، ملت های جدیدی به زور احداث می کنند و دست خارجی نیز آن ها تائید کرده، یک دفعه ملتفت می شویم که هرج و مرج مملکت را احاطه کرده است و فلان قسمت را انگلیسی ها مثل بین النهرین با اسم استقلال فلان طایفه در تحت تسلط خود آورده اند.

در هر حال دولت باید بدون تاخیر، انجمن های محلی را دعوت به انعقادکند و اختیاراتی به اهالی به دهد و با آمال ملت مقاومت نکرده آن ها را به کمک خود بطلبد.

روزنامه حقیقت شماره 93 (8 ژو ئن 1922) 18 خرداد 1301

منبع: کتاب آخرین سنگر آزادی/ رحیم رئیس نیا

Go Back

Comment