ره آورد یک سفر!
گفتگو با رفیق عادله چرنیک بلند صدرفرقه دمکرات آذربایجان
بهروز مطلب زاده
بخش دوم
ع - همانطورکه قبلن هم اشاره کردم، مادرمن واقعن زن روشنفکر و فهمیده ای بود، من هر وقت، هرکدام از دوستانم را که می خواستم می توانستم به خانه دعوت کنم. اوهیچ اعتراضی به این کار نمی کرد، البته او بدون اینکه چیزی به من بگوید، هواسش کاملن به همه کارهای من بود. او به هیچ وجه دررابطه با کارهای سیاسی وهنری، محدودیتی برای من ایجاد نمی کرد و همانطور که هم اشاره کردم، نه تنها به من اجازه می داد تا با دوستانم، برای دادن کنسرت و اجرای نمایش، به همراه آن ها، به شهرستان ها بروم. بلکه حتی گاهی پیش می آمد که ما برای کارهای مربوط به تشکیلات جوانان، نیمه های شب، به همراه سه چهارتا پسر، می رفتم مثلن به « نَمین» یا جاهای دیگر. یادم است که «پیرآرین» درروزنامه «جودت» مقاله ای دراین باره نوشته بود. اوبا اشاره به من نوشته بود که « یک دختر چهارده ساله آمد اینجا، همه را جمع کرد و جلسه گذاشت».…