header photo

" تجمع سی آبان بازنشستگان و یک تجربه ارزشمند"

مقدمه ای بر

" تجمع سی آبان بازنشستگان و یک تجربه ارزشمند"

نویسنده یا بازنشسته ی آگاه و درد مند با تاسف می نویسد: چرا بازنشسته ها باز هم فریب خوردند وخیابان را ترک کردند و به سالن وزارت خانه رفتند تا با وزیر در باره همسان سازی بازنشسته ها گفتگو کنند؟!

پرسش این عزیز بازنشسته را به صورت های دیگری هم می توان مطرح کرد: چرا این افراد نمی دانند وزیر و رییس حاکمیت و همه ی تکنوکرات های شان بدون استثناء بی اراده و تنها مشتی گوش به فرمان هستند، که اراده ی انجام هیچ کاری را ندارند و تنها یک مجری فرمانند. باید بداند که در حاکمیت استبداد مطلقه این واژه ها تنها یک شکل بی سرشت بیش نیستند، زیرا تنها همان یک " فرد" تصمیم گیرنده است که می باید بیندیشد و فرمان بدهد و دیگران روبات های مجری و بی اراده و بی اندیشه ی او، بیش نیستند.

 یا پرسش دیگر: چرا درک مفهوم مقررات زدایی و تعدیل ساختاری برای برخی از این مبارزین این اندازه دشوار وغیر قابل تصور است؟ آن هم، زمانی که زنان و مردان سالمندی که، هم دیکتاتوری سلطنت را تجربه کرده اند و با مبارزه ای خونین آن ساختار واپس گرا را واژگون کردند و مترسک آمریکایی شاه را گریان از ایران بیرون انداختند، و چهار دهه استبداد مطلقه را با همه ی وجودشان در تجربه دارند. آن هم پس از خیزش های دوران رفسنجانی، و سال های 88، دی 96، آبان 98 ، آیا این کارگران نمی دانند، بازنشستگان، کارگران و فرهنگیان بودند که سکوت خفقان را در هم شکستند و خیابان های تهران و دیگر شهرستان ها را در اختیار گرفتند و فریادشان را به همه ی ملت رساندند، آن هم به رغم سرکوب. آن ها بودند چندین سال در پارک شهر تهران و هر یک شنبه و هرهفته مبارزه را با تظاهرات خود زنده کردند و حاکمیت مدعی بهترین دموکراسی دنیا را همراه با اعتراضات کارگران و معلمان به چالش گرفتند. و بدین گونه بستر خیزش زن، زندگی و آزادی  را به وجود آوردند. خیزشی که کودکان و جوانان شستشوی مغزی شده به وسیله همین نظام را به خیابان ها کشاندند تا با مشت های خود استبداد را نفی کنند.

 پس از سال ها مبارزه خستگی ناپذیر هفتگی سالمندان  زن و مرد بازنشسته در خیابان های تهران و دیگر شهرهای ایران، هم گام با اعتراضات و اعتصابات کارگران و فرهنگیان، زمینه خیزش دختران و جوانان و دانشجویان را پدید آوردند و باور مشتی روشنفکر محفلی را که می گفتند: "معترضان خیابانی مشتی چپ شناخته شده می باشند و مردم نیستند و تلاشان راه به جایی نخواهد برد". گویی از نظر این سوسیال دموکرات های آلوده به چرک و خون سرمایه داری، چپ ها مردم نیستند!!

ولی واقعیت ها سال 1401 همه ی این توجیه های لیبرالی را به چالش گرفت و باطل کرد. اگر چه حاکمیت از این خیزش ها درسی نیاموخت و بهتر است گفته شود نمی خواهد بیاموزد، زیرا با منافع اقتصادی قشری آن ها در تضاد است. ولی با کمال تاسف همین مبارزین خستگی نا پذیر از درک معنای برخی واژه ها ناتوانند. نه یک سال یا دو سال و یا حتا ده سال، بلکه پس از سی و اندی سال که در این جامعه یک دگرگونی واپس گرایانه دربنیاد مناسبات اقتصادی ایران رخ داده است واصل 44 قانون اساسی که با رای بیش از 90 درصد مردم ایران تصویب شده بود با فرمان یک "فرد" بدون توجه به نظر مردم به زباله دان تاریخ ریخته شده است و با این بازگشت به پس، ضعف بنیادی و ضد مردمی قانون اساسی برای مردم آشکار شده است، با این وجود این عزیزان متوجه نیستند ما در شرایط مقررات زدایی هستیم و تکیه به موارد قانونی، حیرت آوراست.  با وجود کاربردی شدن این مناسبات ضد قانونی هنوزبرخی از بازنشسته ها گفتگو از هم سان سازی و اصل 41 قانون کار و ماده 96 تامین اجتماعی می کنند.

 آیا پس از چهار دهه گذر خونین استبداد مطلقه هنوز این برخی بازنشسته ها و فرهنگیان مبارز، ماهیت این دگرگونی های ضد کارگری – فرهنگیان را درک نکرده اند و شناختی از سرشت نولیبرالی و تعدیل ساختاری ندارند؟ زمانی که دخترکان و جوانان ما در خیابان های بیشتر شهرها نفی استبداد را فریاد می زدند به رغم سرکوبی خونین، هنوز این برخی بازنشستگان از خود بیگانگان مسخ شده به جای نفی مناسبات تعدیل ساختاری و خصوصی سازی از هم سان سازی گفتگو می کنند؟!

 آخر چگونه درک نمی کنند ساختاری که بنا را بر قانون زدایی قرار داده و تنها قانون مورد تاییدش نه شرع است و نه هیچ قانون دیگر و فقط قانون بازار آزاد سرمایه داری مالی ( بخوانید اقتصاد آمریکایی) در برنامه دراز مددت خود گنجانده است، با وجود این واقعیت ها، انتظار رعایت همسان سازی با تکیه به اصل 41 قانون کار و یا اصل 96 تامین اجتماعی و یا اصول قانون اساسی، ناشی از یک عدم اگاهی غیر قابل تصورنیست؟!

این دولت های بورژوازی تجاری همراه با تکنوکرات های غارت گر هرگاه تن به برخی خواسته های رنجبران داده اند تنها به این دلیل بوده که اعتراضات مردمی در خیابان ها آن ها را به چالش گرفته اند. زمانی که فرزندان ما در خیابان، کلیت حاکمیت نولیبرای را نفی می کنند چون پس از چهار دهه و اندی به جای عملی کردن وعده های شان روز به روز ما را بیشتر در تنگ ناهای فقر و تورم قرار می دهند، تقاضای همسان سازی و رعایت قانونی که دیگر وجود خارجی ندارد، نهایت بی خبری نیست؟ این گونه نگرش شایسته ما مردم ستم دیده نیست، آن هم مردمی که پس از گذر چند نسل از استبداد عشیره ای قاجاریه و بیش از پنجاه سال دیکتاتوری رضا قزاق و پسرک کند ذهن ش محمد رضا شاه در باتلاق استبدادمطلقه گرفتار شده ایم.

اعتماد کور مردم از خود بیگانه به یک "مراد" و پذیرفتن تقلید و تعطیل کردن اندیشه و خرد خود و عدم درک برخی  اصول در قانون اساسی که همه ی این قانون را سترون می کند از مردمی که مادران و پدران شان جزو اولین مبارزان پیروزمند انقلاب مشروطه در آسیا بودند و انقلاب را با مبارزه ای خونین به پیروزی رساندند و استعمار انگلیس را با ملی کردن صنعت نفت به زانو در آورده بودند و یکی از بزرگترین انقلابات اواخر قرن بیستم را به پیروزی رساندند، نهایت سردر گمی است. به خصوص که پس از سی و اندی سال کاربردی کردن تعدیل ساختاری هنوز نمی دانند این واژه دارای چه معنایی است (مقررات زدای یا همان قانون زدایی).

شاید چندین نسل خفقان و عدم شناخت قانون بندی سیرتحولات تاریخی – اجتماعی نقش کلیدی در این کاستی ذهنی داشته باشد و آن را قابل توجیه کند. درهر صورت کودتا بر علیه قانونی که مردم پس از انقلاب تصویب کرده بودند به وسیله بورژوازی تجاری به سرکردگی رییس دولت، رفسنجانی زنجیر بریده شده اقتصاد وابسته به امپریالیسم را، باز سازی کرد و باز ایران شد دنباله حقیر اقتصاد امپریالیستی و بدین گونه این حاکمیت، استقلال اقتصادی – صنعتی ایران را به گور سپرد تا مورد تایید نهاد امپریالیستی  صندوق بین المللی پول و بانک جهانی سرمایه داری جهانی به سرکردگی آمریکا قرار بگیرند. از این روی شعار ما در خیابان می باید به نفی این مناسبات واپس گرا و ضد مردمی تعدیل ساختاری و خصوصی سازی، تبدیل گردد. با این روند دولت های نولیبرالی باید باز گردیم به یکشنبه های اعتراضی جلوی مجلس که فضای اجتماعات کافی را دارد.

ناصر آقاجری

3 آذر ماه 1402

Go Back

Comment