header photo

ماهیت امپریالیستی کودتای 28 مرداد و مدارکی چند در این زمینه بخش دوم

رحیم نامور

ماهیت امپریالیستی کودتای 28 مرداد

و مدارکی چند در این زمینه

بخش دوم

1ــ آغاز فعالیت ها

درگیرودار همین جنجالها و اعلام خطرهای تهدید آمیز بود که در ایران و خارج از ایران یک رشته رفت و آمدها و دید و بازدیدها آغاز گردید، ابتد! سروکله اشرف پهلوی که مدتی از صحنه سیاست ابران دور شده بود پیدا شد.متعاقبآن شوارتسپکف عضو موثر اداره جاسوسی آمریکا وارد ایران گردید. چند روز بعد هندرسن و اشرف از ابران خارج شدنذ. روزنامه شهباز در شماره۶ ۱۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ خود در این زمینه تحت عنوان اقدامات لازم رئیس جمهور آمریکا آ غاز شده است چنین توشت:

"خطر بزرگی ملت ما را تهدید میکند ... اظهارات آیزنهاور یک تهدید پوچ و توخالی نیست. نتابج عملی تهدید ژنرال آبزنهاور هم اکنون آشکار شده!ست ... ببهوده نیست که ژنرال شوارتسپکف عضو اداره" جاسوسی آمریکا با شاه خلوت میکند• بی جهت نیست که هم زمان باعزیمت شوارتسیکف به پاکستان علبرضا برادر آدمکش شاه را نبز برای "شکار ببر به پاکستان دعوت می کنند و باز هم تصادفی نبست که در همین موقع از شروع یک سلسله تحریکات در کرمان و بلوچستان از طرف فرمانده محل سرتیب امان پور نوکر دربار خبر میرسد".

و در جای دیگر:

"ملاقات شوارتسپکف با شاه پبروزی های ملت ابران را در معرض تهدید جدی قرار میدهد. تاریخ گذشته نزدیک نشان می دهد که هرموقع کشور ما در برابر یکی از جربان های مهم حیات سیاسی و اجتماعی خود قرار گرفته، ناگهان یک سلسله رفت و آمدها و دید و بازدیدهای پشت پرده شروع شده، ملاقات هایی ببن عاملین سباست های استعماری درایران درابن اواخر مخصوصا ازطرف امپربالبسم آمریکا با شاه صورت گرفته، و متعاقب آن حوادت و ماجرای خونینی در سراسر ابران به وقوع پیوسته و ملت ما دچار عواقب وخیم این ملاقات ها گردیده و با تحمل مشکلات فراوان و دادن قربانی های زیاد توانسته است آثار آن را خنثی کند. بی جهت نیست که در این لحظات خطیر که ملت ابران بکی آز حساسترین دقایق عمر خود را می گذراند ناگهان سر و کله، اشرف پهلوی زن ماجراجوی فتنه انگیز پیدا می شود و با شاه ملاقات می کند و پس از آن که مقصود حاصل شد برمی گردد و متعاقب آن شوارتسپکف از پس پرده بیرون می جهد و به محض ورود به ایران با شاه ملاقات می کند این آمدن و رفتن ها و دید و بازدیدها به خصوص بین یک جاسوس سرشناس آمریکایی و شاه ... تصادفی و اتفاقی نیست•

درست درهمین روزها بود که هندرسن سفیر آمریکا علیرغم حدت فوق\لعاده حوادث و با ابنکه وجودش درآ ن لحظات حساس برای حفظ منافع و امیال آمریکا لازم بود ابران را ترک گفت•

در آن موقع هنوز آن واقعیت مخوفی که در پشت پرده می گذشت و پایه های یک  توطقه، خونین را بالا می برد و سرنخ همه' این آمد و رفت ها و دید و بازدیدها به آن بسته بود برکسی در خارج از آن دایره روشن نبود. همین قدر عقل سلیم حکم می کرد حوادثی می گذرد و مخاطراتی در پبش است . حوادثی مخوف و محنت باری برمیهن بلادیده ما گذشت تا آنگاه که اطلاعات تازه ای در باره این توطئه به روی دایره ریخته شد و معلوم گردید چه تلاش های شبانه روزی و بلاانقطاعی برای ساقط کردن دولت دکتر مصدق و به قدرت رسانیدن شاه جربان داشته است.

۲-نامه ابوالقاسم امینی

یکی از اسناد معتبر مربوط به این توطئه های مداوم نامه ایست که ابوالقاسم امینی در تاریخ ۱۵ ژون ۱۹۶۱ به عنوان روزنا مه باخترامروز نوشته و در شماره ۷ این روزنامه مندرج گردیده است. امینی در آن اوقات وزبر دربار و محرم اسرار شاه و بیش از هرکس وارد به جریان های پشت برده بوده است. او برادر دکتر امینی وزبر دارابی حکومت کودتا و امضاکننده قرارداد ننگین نفت ابران و نخست وزیری است که به عنوان"اخرالدوا" به امر شاه برمسند صدارت قرار گرفت. وی به اقتضای بستگی های خویش کوشیده است. برخی مسائل را پوشیده و در پرده نگه دارد. معهذا نوشته وی برای روشن کردن ماهیت کودتای ۲۸ مرداد که سرمایه و پول خارجیان و خیانت شاه و زاهدی آن را جامه، عمل پوشانید در حدود خود می تواند مفید باشد.

اینک قسمتی از نامه مزبور:

برای روشن شدن مطالب باید یکی از اسرار عالیه، دولتی را فاش کنم. زبرا اگر غیر از این باشد متاسفانه سری را به گور برده ام که دور از انصاف و جوانمردی است. وقتی من در دربار بودم یکی از دوستان که نامش را نمی برم و فعلا در اروپاست حامل پبامی از یکی ازسفرای دول بیگانه بود و نزد من آمد ... وعنوان کرد که آنها حاضر هستند پنج ملیون دلار برای مخارج یا دستمزد به شرط آنکه اقداماتی برای سرنگون کردن مصدق بشود بپردازند و عقیده دارند که اینکار باید به وسیله برادر شما سرتیب محمود امینی که رئیس ژاندارمری وقت بود انجام شود• من عنوان کردم تصور نمی کنم سرتببپ محمود امینی این وظیغه را تعهد کند و او اصرار کرد که با مشارالیه صحبت بشود . زبرا باید جواب طرف داده شود. من با سرتیپ امینی مذاکره کردم و ایشان رد کرد... . خلاصه جریان بعدی را همه می دانند وا مروز دیگر مطلبی نیست که برکسی نهفته باشد و منجر به سقوط مصدق شد. من هم پس از حبس سباسی به تبعید به روم آمدم تا زمانی که دکتر امینی به سمت سفیر ایران در آمریکا منصوب شد و در عبور از روم دیداری دست داد و ضمن بحث از جربان من اشاره به مطلب کردم. ایشان گفت پنچ ملیون دلار پرداختند و من از ترس این که لوطی خور بشود فورا به خزانه دولت ریختم. بعد نخست وزبر وقت زاهدی از من پرسید این پنچ ملیون دلار چه شد گفتم به خزانه رفته است • ایشان فشار آورد که این مربوط به خزانه دولت نبوده است و برای مخارج بوده است.

من ناچار شدم به پرداخت کننده مراجعه کنم. آن ها دومیلیون دلار دیگر دادند که آقای زاهدی تحویل شد.

و اکنون دیگر معمای این که این سفیر خارجی که بوده و چه کسی به امینی برای دست زدن به کودتا وعده پنج میلیون دلار داده است مطلبی نیست که بر احدی پوشیده باشد. برای روشن تر شدن حقیقت امر به سند معتبر دیگری مراجعه کنیم.

3- اجتماع ژنو

از غرایب اتفاقات آن است که کمابیش هم زمان با انتشار این نامه مجله نیش در شماره مخصوص خود مورخ 24ژوئن 1961 پرده از روی یک سالسله حقایق محوف دیگر برداشت و گوشه ای از مطالب دیگر را که تا آن گاه در پرده استتار بود، آشکار ساخت.

مجله نیش با استناد به یک رشته مدارکی که طبق تاکید این مجله هر سطر آن در زیر نظر و با تایید اداره جاسوسی آمریکا انتشار یافته است ضمن مقاله جامعی در باره فعالیت بین المللی این اداره سر رشته کلاف سر در گم حوادث جاری در ایران را در آخرین روزهای حکومت مصدق به دست می دهد. با مطالعه این مقاله تا حد زیادی روشن می گردد که آنچه در آن روزها مطبوعات مترقی بطور پراکنده می دیدند معهذا از مخاطرات هلاکت بار آن ها غافل نبودند. مانند حلقه های زنجیر به هم پیوسته و سر نخ مسافرت ها و آمد وشده ها در یک مرکز جاسوسی عظیم به هم پیوند داده می شده است. مجله مزبور مقتمتا به سوابق ارتباطات شرکت نفت و انحصارات نفتی آمریکا و کارتل بین امللی نفت اشاره کرده و در باره توسعه نهضت ضا استعماری ایران می نویسد:

در سال 1951در کشور ایران یک نیروی سیاسی نوینی که منافع و سیادت دیرین موسسات مالی را مورد تهدید قرار می داد به وجود آمد. این نیرو عبارت بود از دکتر مصدق یک مالک ثروتمند، ولی شخصی که روح ضد انگلیسی در وجود وی تسلط داشت. مصدق در بحبوحه اوج یک ناسیونالیست شدید به نخست وزیری بر گزیده شد و به اتکای غلیان احساسات روز اموال شرکت نفت انگلیسی و ایران متعلق به بریتانیا (!) را مصادره کرد. حق السهمی که شرکت به ایران می پرداخت قسمت اعظم درآمد ارزی ایران را تشکیل می داد. ولی با تصاحب شرکت به دست مصدق یک جنجال بین المللی به وجود آمد. موسسات مالی غرب عملا نفت ایران را تحریم کردند. مصدق کوشید تا با شرکت های کوچکتر و مستقل آمریکایی معاملاتی در زمینه نفت ایران انجام دهد. ولی وزارت خارجه آمریکا  در قبال این چنین معامله آزادی روی ترش کرد. کارتل بین المللی نفت سخت مقاومت ورزید و ایران تمام درآمد نفتی خود را از دست داد.

سپس مجله مزبور به شرح توطئه 28 مرداد پرداخته و می نویسد:

در روز دهم اوت 1353 آلن داس بار سفر بربست و ظاهرا به عنوان این گه به همسر خود که ایام تعطیل خویش را در دامنه کوه های آلپ در سوئیس می گذارنید، ملحق گردد به سوی اروپا روانه گردید. حرکت وی درست مصادف با تحولات و تغیراتی بئد که در ایران صورت می گرفت. مصدق محمد رضا شاه را به خلع شدن از سلطنت و خارج شدن از ایران تهدید می کرد. نخست وزیر با حزب توده ایران در تهران موتلف شده و تقریبا قدرت مطلقه ای به دست آورده بود. وی در این ایام هیئت سیاسی روسیه گرم گفتکو بود و این امر نشان می داد که اینک دیگر لحظه اتخاذ تصمیم فرا رسیده است. با این وجود لویی هندرسن سفیر آمریکا در ایران هیچ مانعی ندید که (در چنین لحظاتی) ایران را برای چنذ روزی ترک کند و به آلن دالس در سوئیس به پیوندد. مسافر دیگری که گویی تحت تاثیر جاذبه مسافرخانه زیبای آلن دالس در جبال آلپ واقع شد و در این دقایق بحرانی و خطیر به نحوه معجزه آسایی به آن نقطه کشانیده شده است. شاهزاده خانم اشرف پهلوی خواهر دوقلو و قوی الاراده شاه بود که طبق نوشته هاکنس پس از جدال طوفانی و آتشین با برادرش بر سر روس تردیدآمیز او در قبال مصدق، ایران را ترک گفته و بدین صوب رهسپار گردیده بود.

این اجتماع در کنار جبال آلپ بین یک رئیس اداره جاسوسی، یگ سیاستمدار و یک شاهزاده خانم ایرانی چنان می نمود که گفتی در آن واحدهمه تار را به ارتعاش در آمده اند.این بد گمانی هنگامی تقویت شد که یک بازیگر مرموز دیگر به عنوان چهارمین عضو با تانی وارد این صحنه بین المللی گردید. این شخص ژنرال نورمان شوارتسپکف بود که ... اینک در شرق میانه آرام آرام از نقطه ای به نقطه ایی پرسه می زد. وی از پاکستان، سوریه و لبنان دیدار کرده و سپس به ایران آمد. او قبلا ز سال 1941تا سال 1948 تجدید تشکیلات جاسوسی شاه را به عهده داشت. ادعای او این بود که گویا قصدش از این مسافرت تجدید دیدار با دوستان دیرین است. ولی توانست بدون هیج رادع و مانعی با شاه ملاقات کند. وی در این مسافرت با سرلشکر زاهدی همکار دیرینش در اداره پلیسیک رشته مذاکرات محرمانه به عمل آورد. ناگهان با همان وضوح و پیوندی که بین علت و معلول وجود دارد، لحن ها  نسبت به مصدق به شکل خشنی تغییر یافت.

خوانندگان خوب به خاطر دارند که در آن روزها زاهدی به علت یک رشته فعلیت های خرابکارانه مورد تعقیب دولت دکتر مصدق بود. وی در خفا می زیست.اردشیر زاهدی پسر او که به علت خدمات نمایانش به شاه و به آمریکا در تمامی جریان کودتا، از طرفی به دامادی شاه مفتخر شد و از جانبی به سمت سفیر کبیر ایران در آمریکا تعیین گردید ضمن یاداشت های خود در باره فعالیت های پشت پرده برای اجرای امر کودتا تاکید می کرد که مخفی گاه زاهدی از آسیب تعرض پلیس مصدق مصون بوده است. ولی به عنوان "حفظ مصالح عالیه کشور" از افشا کردن این محل خودداری می کند. ولی می بینیم شوارتسپکف، یک جاسوس رسمی آمریکا به محض ورود به ایران به وی دسترسی پیدا کرد. با ساعت ها به خلوت نشست و به اتفاق او تدارک مقدمات کار کودتا پرداخت ! گویا دیگرکوچکتربن تردیدی وجود نداشته باشد که زاهدی در آن روزها در حریم امنیت سفارت آمریکا و در منزل مستشاران آمریکابی آسوده و مصون از هر تعرضی به سر می برد•

ماهیت کودتای امپریالیستی... بخش نخست

Go Back

Comment