header photo

نوشتن از حقیقت و پنج دشواریِ آن

نوشتن از حقیقت و پنج دشواریِ آن

برتولت برشت (1935) / یوسف نوری‌زاده

حقیقت را باید با نگاه به نتایجی که در عرصۀ عمل به بار می‌آوَرَد به زبان آورد. به عنوان نمونۀ حقیقتی که از آن هیچ نتیجه‌ای فرادست نمی‌آید، یا نتایج اشتباه عایدمان می‌شود، می‌توانیم به این نگاهِ شایع استناد کنیم که در نتیجۀ بربریت شرایط نامطلوبی دامنگیر تعداد قابل‌ملاحظه‌ای از کشورها شده است. در این نگاه، فاشیسم موجی از بربریت است که با نیروی عنان‌گسیختۀ یک پدیدۀ طبیعی بر سر تعدادی از کشورها نازل شده. بر اساس این نگاه، فاشیسم در کنار (و سرتر از) کاپیتالیسم و سوسیالیسم، سومین قدرت نوین است؛ بدون مداخلۀ فاشیسم، نه فقط جنبش سوسیالیستی بلکه کاپیتالیسم هم می‌توانسته به حیات خود ادامه دهد. و الی آخر. این البته، ادعایی‌ست فاشیستی؛ تن در دادن به آن تسلیم شدن به فاشیسم است.

    فاشیسم یک مرحلۀ تاریخی از کاپیتالیسم است؛ به این معنا چیزی‌ست نوین و در عین حال دیرپا. کاپیتالیسم در کشورهای فاشیستی همچنان پابرجاست، اما فقط در شکل و شمایل فاشیسم؛ و با فاشیسم فقط به مثابه خودِ کاپیتالیسم می‌توان مبارزه کرد؛ به عنوان عریان‌ترین، بی‌شرم‌ترین، ظالمانه‌ترین، و خیانت‌بارترین شکل از کاپیتالیسم.

    اما آدمی چگونه می‌تواند از حقایق مرتبط با فاشیسم پرده‌ برداری کند، مگر اینکه بخواهد علناً از کاپیتالیسم که مولّد آن است انتقاد کند؟ نتایج عملی چنان حقایقی چه خواهد بود؟

    کسانی که مخالف فاشیسم‌اند بی‌آنکه مخالفتی با کاپیتالیسم داشته باشند، یعنی سوگوار توحشی‌اند که از دل بربریت بیرون می‌تراود، حکم آدم‌هایی‌ را دارند که مایل به خوردن گوشت گوساله‌اند بی‌آنکه سرِ گوسالۀ خود را ذبح کنند. راغبند گوساله را بخورند، اما میل ندارند صحنۀ خون‌آلود ببینند. اگر که قصاب پیش از وزن کردن گوشت دست‌هایش را بشوید، به آسانی رضایت آنها جلب خواهد شد. آنها با روابط مالکیت که موجد بربریت است مخالفتی ندارند؛ آنها فقط با خودِ بربریت مشکل دارند! صدای خود را علیه بربریت بالا می‌برند، و در کشورهایی این کار را می‌کنند که دقیقاً روابط برخاسته از مالکیت در آنها حاکم است، اما جایی‌ست که قصابان قبل از وزن کردن گوشت دستهای خود را می‌شویند!

    فریادهای اعتراض‌آمیز علیه اقدامات بربرمنشانه می‌تواند اثرگذار باشد تا زمانی که شنوندگان بر این باور باشند که چنان اقدامات در کشور خودشان امکان بروز ندارد. کشورهای خاصی هنوز قادرند روابط مبتنی بر مالکیت‌شان را با شیوه‌هایی که نسبت به سایر کشورها از شکل و ظاهر کم‌خشونت‌تری برخوردار است حفظ کنند.

    دموکراسی هنوز در این کشورها برای دستیابی به نتایجی که در سایر کشورها با اِعمال خشونت بدست می‌آیند کارکرد دارد؛ یعنی، تضمین مالکیت خصوصیِ وسایل تولید. انحصار خصوصیِ کارخانجات، معادن، و زمین‌ها همه جا شرایط وحشیانه به بار می‌آوَرَد، اما در برخی جاها این شرایط چندان با صراحت به چشم نمی‌آیند. بربریت تنها زمانی به چشم می‌آید که از قضا فقط با خشونت علنی بتوان از انحصارات محافظت به عمل آورد.

    برخی از کشورها که هنوز لازم نمی‌بینند از انحصارات بربرمنشانه‌شان با صرف‌نظر کردن از تضمینات رسمیِ یک حکومت مشروطه، و همچنین با تسهیلاتی از قبیل هنر، فلسفه، و ادبیات دفاع کنند، علی‌الخصوص راغبند به حرف مهمانانی گوش بسپارند که سرزمین‌های بومی آنها را مورد سوءاستفاده قرار می‌دهند چون از تسهیلات فوق‌الذکر محرومند. با اشتیاق گوش فرامی‌دهند چون دل بسته‌اند به اینکه از آنچه می‌شنوند برای جنگ‌های آتی مزایایی عایدشان شود. آیا می‌توانیم ادعا کنیم که به این حقیقت پی برده‌اند که مثلاً با صدای بلند طالب مبارزه‌ای بی‌امان علیه آلمان باشند “چون آن کشور هم‌اکنون آشیانۀ واقعی پلشتی‌ها در عصر ما، همدست اهریمن، سکونت‌گاه دشمنان مسیحیت است؟” چه بسا باید بگوییم اینها انسان‌هایی احمق و خطرناکند. چون نتیجه‌ای که از این حرف احمقانه می‌توان بدست آورد این است که چون گاز و بمب انسان‌های خاطی را برنمی‌گزینند، آلمان باید محو شده و از بین برود؛ یعنی کل کشور و ملت آن!

    کسی که حقیقت را نمی‌داند نظر خود را با عباراتی فخیم، کلی، و نادقیق بیان می‌کند. از دست “آلمانی‌ها” نعره می‌کشد، کلی‌گویانه از دست اهریمن گِله می‌کند، و هر آنکه صدای او را بشنود نمی‌داند که تکلیفش چیست. آیا باید قید آلمانی بودنش را بزند؟ اگر او خود خوب باشد، آیا جهنم از بین خواهد رفت؟ حرف‌های احمقانه در بارۀ بربریت که از بربریت برمی‌خیزد نیز از همین جنس است. منشأ بربریت، بربریت است، و با فرهنگ که از آموزش و پرورش فرادست می‌آید می‌توان به مقابله با آن پرداخت. تمام این حرف‌ها کلی‌اند؛ قرار نیست یک راهنمای عملی باشد، و در حقیقت هیچ مخاطبی ندارند.

    توصیفاتی ابهام‌آلود از این دست فقط به چند حلقۀ انگشت‌شمار از زنجیرۀ علت‌ها اشاره می‌کند. خصیصۀ حقیقت‌پوشانی‌شان نیروهای واقعی مصیبت‌ساز را به محاق می‌برند. اگر بر موضوعات پرتوافشانی شود بی‌درنگ معلوم خواهد شد که افراد خاصی باعث و بانی مصائب می‌شوند. چرا که در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که سرنوشت انسان بدست انسان‌ها رقم می‌خورَد.

    فاشیسم یک مصیبت طبیعی نیست که بتوان به سادگی از حیث “سرشت انسانی” به درک آن نائل شد. اما حتی زمانی که با مصائب طبیعی سر و کار داریم، راه‌هایی هست برای به تصویر کشیدن آنها که در خور موجودات انسانی‌ست، چون با روحیۀ جنگ‌طلبی انسان سازگارند. بعد از زمین‌لرزۀ بزرگی که یوکوهاما را ویران کرد، بسیاری از مجلّات آمریکایی عکس‌های منتشر کردند که انبوهی از ویرانه‌ها را نشان می‌داد. شرح‌نوشت زیر عکس‌ها از این قرار بودفولاد ایستادگی کرد. و، جهت اطمینان، اگر چه آدمی ممکن است در وهلۀ نخست فقط ویرانه‌ها را ببیند، بیننده به سرعت پس از دیدن شرح تصاویر، متوجه می‌شد که چند ساختمان مرتفع انگشت‌شمار همچنان سر پا بوده‌اند. در میان توصیفات بی‌شماری که بتوان از یک زمین‌لرزه عرضه داشت، توصیفاتی که بدست مهندسین ساخت‌وساز در خصوص جابجایی‌های زمین، نیروی فشار، بهترین پیشرفت‌ها، و غیره عرضه می‌شوند، از بیشترین اهمیت برخوردارند، چون به ساخت‌وسازهایی در آینده می‌پردازند که بتوانند زمین‌لرزه‌ها را تاب بیاورند.     اگر کسی قصد توصیف فاشیسم و جنگ را داشته باشد، مصائب بزرگی که فجایعی طبیعی نیستند، او باید از نظر حقیقت عملی دست به این کار بزند. باید بنمایاند که این مصائب را طبقات مالک به راه می‌اندازند تا خیل عظیم کارگرانی را که مالک وسایل تولید نیستند کنترل کنند. اگر کسی می‌خواهد با موفقیت در بارۀ شرایط اهریمنی حقیقت را بنویسد، باید به گونه‌ای بنویسد که علل حذرپذیری‌اش را بتوان شناسایی کرد. اگر عوامل پیش‌گیرنده‌اش را بتوان شناسایی کرد، می‌توان به مبارزه با شرایط خباثت‌بار آن به پا خاست.  

منبع: informationclearinghouse

Go Back

Comment