گذری چکیده بر خیزش های اجتماعی تاریخ معاصر در ایران
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر به باید ساخت و ز نو آدمی
حافظ
روشن اندیشان رادیکال فرهنگ غنی ایران از سده ی میانی واپس گرایی، خواهان تغییرات بنیادی اجتماعی بودند.
استبداد مطلقه حاکمیت سرمایه داری تجاری با جهان بینی دوران بزرگ مالکی، مذهب و عوارض دیکتاتوری پهلوی ها مانند بختکی برسینه تولید کنندگان نعمات مادی و دیگرزحمت کشان شهر و روستای ایران بیش از یک قرن است که هم چنان سنگینی کرده ومی کند، به گونه ای که به صورت مانعی حل نشدنی برای رشد و توسعه نیروهای مولد اجتماعی وشناخت طبقاتی جوانان، کارگران و زحمت کشان شهر و روستا از تجربیات و دست آوردهای خونین مادران و پدران شان تبدیل شده است، از این روی می خواهم به گونه ی چکیده گذری به این تارخ خونین معاصر بیندازم، اگر چه ضرورت دارد کرنوگرافی این مبارزات مردم ایران برای عدالت اجتماعی و آزاددی را ازگذشته ی دور تا به امروز به صورت یک کتاب تنظیم کرد.
آغاز تاریخ معاصر ایران همراه بود با پیشرفت های علمی – صنعتی اروپا و آمریکای شمالی و گسترش شیوه استعماری و امپریالیستی در جهان، توسط سرمایه داری توسعه یافته. هم زمان با این شرایط، در ایران مناسبات عشیره ای - فیودالی غارت گرِ دست رنج دهقانان بدون توسعه صنعتی – علمی، همراه بود با وحشیانه ترین شیوه های ستم طبقاتی دوران قاجاریه ادامه دهنده ی مناسبات اقتصادی فیودالیسم واقوام دام دار وچادر نشین درایران، به گونه ای که صد هاهزار دهقان و زحمت شهر و روستا ایران برای لقمه ای نان برای خانواده اشان طی سال ها در جستجوی کار به کشورهای همسایه به خصوص روسیه تزاری که در حال توسعه صنعتی و نیازمند نیروی کاربود، مهاجرت می کردند. ( به کتاب ایران بین دوانقلاب آبراهیمیان و کتاب انقلاب مشروطه ژانت آفاری و انقلاب مشروطه کسروی مراجعه گردد) این مهاجران از دنیای تاریک عقب ماندگی بزرگ مالکی به دنیای توسعه صنعتی آن هم در شرایطی که بزرگترین مبارزات جنبش کارگری تاریخ به گونه ی مخفی حاکمیت استعماری تزاری را به چالش گرفته بود وارد شدند و به پرولتر و نیمه پرولتر بدل شدند. از سوی دیگر پس از شکست سپاه ایران از روسیه تزاری در دوران فتحعلی شاه به وسیله افراد وطن پرستی هم چون عباس میرزا ولیعهد و قایم مقام فراهانی و پسرعباس میرزا گروهی از فرزندان اشراف برای تحصیل روانه کشورهای صنعتی پیشرفته شدند تا ایران را ازمناسبات عشیره ای به سوی مدرنیته بکشانند تا اولین گام های مدرن صنعتی برداشته شود.
در واقع زمینه ی مادی اصلاحات امیرکبیراین گونه و به وسیله این روشنفکران پیش گام تدارک دیده شد. روندی که باعث ایجاد یک قشر روشنفکر خواهان تغییرات بنیادی در ایران گردید که با تلاش های روشنگرانه ی خود زمینه تغییرات بنیادی را در شرایط ذهنی جامعه دردستور روز قراردادند. از سوی دیگر تضاد ضرورت تغییرات بنیادی در این مناسبات واپس گرای ایستا، باعث یک خیزش بزرگ دهقانی در اواخر دوران محمدشاه واوایل دوران ناصرالدین شاه قاجار، حاکمیت مستبد سده های میانه در ایران را به لرزه در آورد، خیزشی که از جنوب، نیریز فارس تا تبریز و زنجان و آمل در شمال بیشتر زحمت کشان شهر و روستای ایران رابا یک مبارزه ی مسلحانه برعلیه ستم طبقاتی حاکمیت ارتجاعی به خیزش در آورد ولی با ماهیت اصلاحات مذهبی که خود این پدیده به یک مانع باز دارنده همه گیری جنبش بدل شد. اصلاحات دینی باب اگر چه مانند همه مذاهب به شدت آلوده به خرافات بود ولی دارای تازه هایی بود که مردم را تحت این نام (بابی گری) گرد هم آورد، تا بهانه ای برای خیزشی انقلابی برعلیه ستم طبقاتی فیودالی گردد. (به کتاب واپسین جنبش دهقانی . . . اثر آقای فشاهی مراجعه گردد). سپاهیان دد منش حاکمیت به رهبری نوکر خانه زاد قاجاریه، (البته به زعم خود ایشان، امیرکبیر اصلاح طلب) ولی به شدت وابسته به نظام عشیره ای - فیودالی قاجاریه و با تایید شرعی روحانیون تنها به دلیل دگر اندیشی بدون توجه به علت خیزش دهقانان فرمان قتل عام همراه با وحشیانه ترین شکنجه ها ممکنه را دادند که توسط سپاهیان امیر کبیر با شمع آجین و زنده زنده سوزاندن زنان و کودکان دهقانان در غاری در نی ریز و . . . عملی شد به رغم این جنایات خیزش رادیکال تر شد و با انداختن سفره های عام همراه با رهبرانی که یک بانو اندیشمند (قره العین) با کشف حجاب ش در آن دوران سیاه عقب ماندگی در میان رهبران جنبش بود، خیزش رادیکالی که راه مساوات طلبی جهان بینی خرم دینان، قرامطه و سر به داران خراسان را ضمیمه این باور مذهبی نو کردند ، در واقع باورمساوات طلبی باستانی ایرانیان را از مزدکیان، خرم دینان، قرامطه و حروفیه را دوباره زنده کردند. این مبارزه به رغم فداکاری های دهقانان مبارز نتوانست به دلیل سرشت متضادش همه ی مردم را بسیج کند و شکست خورد ولی تاثیر ژرفی در نگرش مردم برای تغییرات بنیادی ومساوات طلبانه نیروهای مولد جامعه به جا گذاشت.
خیزش و مبارزه طبقاتی برعلیه مناسبات میرنده ی وبازدارنده ی سیرتکامل اجتماعی در ایران هرگز سر باز ایستادن را ندارد از این روی خیزش عمده و بنیادی بعدی واقعه رژی بود که انحصار خرید و فروش تنباکو به وسیله حاکمیت قاجاریه در اختیار استعمار انگلیس قرار گرفته بود، با تحریم کشیدن تنباکو، با فتوای برخی روحانیون زیر فشار تجار و تولید کنندگان نعمات مادی از قاعده ی جامعه و به دلیل منافع قشری خود روحانیت مجبور شدند به خواست مردم، تن بدهند. آن هم در دورانی که همه ی آسیا و آفریقا در زیر سلطه استعمارانگلیس، فرانسه، هلند و بلژیک و . . . همراه با نسل کشی مردم معترض این دوقاره به غارت منابع ملی کشورهایشان را برای انباشت سرمایه می پرداختند، زحمت کشان ایران پیشاپیش آسیای مستعمره زده یک مبارزه ی ضد استعماری ضد امپریالیستی را با قدرت اتحاد مردم و روشنفکران، به پیروزی رساندند. خیزش های بعدی شورش مردم برای نان در تهران ، مشهد و تبریز بود که در تبریز از حرکت مسالمت آمیز تظاهرات خیابانی به یک خیزش مسلحانه به وسیله مادران،زنان تبریز به رهبری زینب پاشا، نامی که مردم تبریز به این شیرزن مبارز و شجاع داده بودند، کاربردی شد. گروه مبارز زنان تبریز در یک درگیری مسلحانه انبارهای روحانی بزرگ تیریز را مصادره کردند و گندم را بین مردم توزیع کردند، البته به قیمت کشته شدن برخی مبارزان این خیزشِ مادران جان به لب رسیده، به کتاب (پیدایش نخستین جمعیت های مخفی سیاسی در ایران نوشته تقی شاهین برگردان رحیم رییس نیا) مراجعه گردد.
ارزش های اجتماعی که دیکتاتورها آن ها را به سایه می کشانند تا نیروهای بالنده ی اجتماعی از آن بی خبر بمانند و هنرمندان بدان نپردازند.خیزش بزرگ و پیروزمند بعدی انقلاب مشروطیت ایران بود که بستر آن به وسیله روشنفکران ایرانی با انتشار نشریه ها، کتاب ها و اعلامیه ها برای روشنگری خلق تحت ستم ایجاد شده بود و از سوی دیگر این روشن اندیشان گروه ها و سازمان های مخفی به وجود آوردند آن هم در حالی که در زیر وحشیانه ترین پیگردهای حاکمیت ایلیاتی بودند. این ذهنیت پیش روی جامعه یک صد سال پیش در ساختاری واپس گرا فیودالی – ایلیاتی به ضرورت اتحاد در تشکل های مخفی رادیکال و فعال اجتماعی پی برده بودند و محافل روشنفکری را به هسته های مبارز در میان جامعه بدل کردند. پس ازفراز و نشیب ها فراوان انقلاب مشروطه اول به پیروزی رسید و ایران با آزادی اندیشه راه مدرنیته را پیش گرفت. که در مورد این انقلاب کتاب های زیادی نوشته شده است از جمله تاریخ مشروطیت کسروی و تاریخ بیداری ایرنیان اثر ناظم الاسلام کرمانی. ولی حاکمیت با کمک نیروهای استعمار تزاری با به توپ بستن مجلس شکست را به مبارزان تحمیل کرد و برخی مبارزان را به قتل گاه برد. پس از شکست مشروطه اول، دهقانان مهاجر و تجار رادیکال که اولین سازمان ها مخفی سوسیال دموکرات مسلح را پدید آورده و پشتیبانی می کردند بزرگترین خیزش مسلحانه را به وجود آوردند.
مشروطه دوم با قیام سوسیال دموکرات های ایران ( با ترکیبی ازدهقانان مهاجری که به سوسیال دمکراسی پیوسته بودند تجار خواهان تغییرات بنیادی و مردم ستم دیده) و تشکیلات مخفی آن ها تبریز همیشه قهرمان را در مقابل حاکمیت سرکوب گر و استعمار روس و انگلیس خواهان مستعمره کردن ایران قرار داد، مشروطه دوم را این انقلابیون پس از ماه ها مبارزه خونین با خیزشی مسلحانه به پیروزی رساندند ولی به دلیل آماده نبودن شرایط عینی جامعه این ذهنیت پیش رو انقلاب به دست نیروهای مسلح فیودال های سرسپرده ی استعمار روس و انگلیس هم چون سپهدار تنکابنی اسعد بختیاری و یپرم خان داشناک افتاد، البته با سرکوب و کشتار سوسیال دموکرات های مبارز ایران. به کتاب ذکر شده برگردان رییس نیا و تاریخ بیداری ایرانیان اثر ناظم الاسلام کرمانی و انقلاب مشروطه کسروی مراجعه گردد. به رغم عدم توسعه دانش و عدم وجود یک زمینه ی مادی صنعتی بزرگ و مدرن و عدم وجود نیروی کار صنعتی بزرگی خیزش های توده ای مردم و روشن اندیشان رادیکال، ایران را گام به گام به سوی مدرنتیته می کشاندند. آماده نبودن زمینه مادی – عینی عامل اصلی شکست های پس از پیروزی رنجبران مبارز بود. با پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه تزاری و ایجاد مناسبات سوسیالیستی در این کشور، خیزش ها در شمال ایران با خیزش زحمت کشان شهر و روستای گیلان به نام جنگل با همکاری نیروهای مذهبی و کمونیست های ایرانی به رهبری میرزا کوچک خان و حزب عدالت (هسته اولیه حزب کمونیست ایران) در گیلان جمهوری ایران را پایه ریزی کردند. با نا پیگیری خرده بورژوای مذهبی و خیانت آن ها به کمونیست ها و ترور رهبر بزرگ آن حیدر عمواوغلی در یک توطیه ریاکارانه اتحاد کمونیست با خرده بورژوازی فرو پاشید و میرزاکوچک خان به رشت مقر دموکرات های انقلابی و کمونیست ها حمله و متحدان پیشین خود را سرکوب و پراکنده کرد.
با از میان رفتن این اتحاد با ارزش، جنبش جنگل هم نتوانست دوام بیاورد و به راحتی از میان رفت و این خیزش بزرگ رادیکال در هم شکست. در شمال غربی کشور آذربایجان با قیام دموکرات ها به رهبری خیابانی حاکمیت ارتجاعی را به چالش گرفت و درشمال شرقی خراسان خیزس محمد تقی پسیان رهبر ژاندارم های خراسان پرچم مبارزه با ساختار فیودالی را بلند کرد. این خیزش های خواهان تغییرات بنیادی و ضد امپریالیستی استعمار انگلیس را به وحشت انداخت و با توجه به تاثیرگذاری انقلاب اکتبر در خیزش های توده ای ایران با کودتای سیدضیاء و رضاخان دیکتاتوری را به ایران تحمیل کرد. رضا خان پس ازفراز و نشیب های سیاسی و به دست آوردن سلطنت با ماده 10 ضد قانون اساسی مشروطه با تصویب آن به وسیله مجلسی که دیکتاتوری کودتایی تدارک دیده بود قانون اساسی مشروطه را نفی کرد و دیکتاتوری را به جامعه تحمیل کرد. درست مانند کودتای استبداد مطلقه این زمان بر علیه اصل 44 قانون اساسی انقلاب مردمی 22 بهمن و حذف همه ی اصول مردمی آن. ولی خیزش مردم ایران هر گز قصد ایستادن را نداشته و ندارد.
با اشغال ایران به وسیله متفقین به دلیل هم کاری دیکتاتور با آلمان نازی و تبعید دیکتاتور، کمونیست های ایران در سال 1320 بنیاد حزب توده ایران را پایه ریزی کردند و به تدارک جنبش کارگری ایران پرداختند، خیزش کارگران در دهه 20 تا 32 با رهبری کمونیست ها برای اولین بار حاکمیت واپس گرای فیودالی را وادار کرد قانون کار و تامین اجتماعی را بپذیرد، روشنگران کمونیست و جنبش کارگری با خیزش ضداستعماری ملی کردن نفت به رهبری بورژوازی ملی ایران به رغم برخی اشتباهات که در سی تیر 31 جبران کردند در نهایت با حمایت خود پیروزی مبارزه با امپریالیسم استعمار گر را درتاریخ جنبش های ضد استعماری به ثبت رساندند. پس از این پیروزی ضد امپریالیستی خلق قهرمان ایران، اتحادیه امپریالیستی آمریکا، انگلیس و فرانسه برای سرکوب خیزش رادیکال مردم ایران آغاز شد، با وجود ناپیگیری بورژوازی ملی و اعتماد کور به سرمایه داری جهانی به رهبری آمریکا جنبش ضد استعماری در هم شکست ( کودتای 28 امرداد ماه 32). دهه چهل با اعتصاب های سراسری فرهنگیان و دانش آموزان و کارگران امپریالیسم نفت خوار و شاه وابسته و دست نشانده را به چالش گرفت. امپریالیست ها تصور می کردند نیروهای رادیکال و بالنده ی ایران را می توانند با اصلاحاتی از بالا و حذف فیودالیسم و گام نهادن در مناسبات سرمایه داری (انقلاب سفید پیشنهادی امپریالیست ها) همراه با سرکوب های خونین ساواک متلاشی کنند،
جبهه دوم ملی گرا ها و تشکیلات گسترده حزب توده ی ایران در دهه چهل را با نفوذ پلیس امنیتی یک بار دیگر سرکوب کردند و ایران را به حاشیه و وابسته به امپریالیسم جهانی بدل نمودند تا با این تصور که خیزش های بعدی را درعمل درنطفه خفه کرده اند. در حقیقت اصلاحات انقلاب سفید از بالا به حاکمیت شاه تحمیل شد ولی این ترفند نیمه کاره هم نتوانست مانع خیزش مسلحانه جوانان و روشنفکران ایران بشود. ایران در دهه پنجاه با روشن اندیشان رادیکال با مبارزه ای چریکی حاکمیت دست نشانده ی امپریالیسم را که ژاندارم منطقه هم شده بود و کمونیست ها ظفار را قتل عام کرده بود به چالشی خونین گرفتند. ( چریک های فدایی خلق و مجاهدین خلق ایران) جبهه متحد نیروهای امنیتی امپریالسم آمریکا "سیا" و و"موساد" اسراییل و "ساواک" شاه توانست این خیزش را با کشتار و شکنجه های قرون وسطایی تحلیل ببرند. سلطنت دیکتاتوری مدعی مدرنیته بیهوده تصور می کرد با حمایت امپریالیسم توانسته مبارزات خیابانی روشنفکران و جوانان ایران را پشت سر بگذارد. در سال های پایان دهه پنجاه زحمت کشان شهر و روستا با تظاهرات میلیونی خیابان های تهران و شهر های بزرگ ایران را به چالشی رادیکال گرفتند. انقلاب بزرگ مردم ایران با خیزش های خونینی به رغم سرکوب ها و کشتارهای خیابانی ارتش و نیروهای امنیتی آموزش دیده ی امپریالیسم هم چنان تداوم یافت. حاکمیت دست نشانده ی امپریالیسم نتوانست مردم مبارز ایران را وادار به عقب نشینی کند. گسترش مبارزات خیابانی مردم با مشت در مقابل ارتشی تا دندان مسلح، امپریالیست ها را به وحشت انداخت، امکان از دست دادن غارت منابع ایران و از میان رفتن بازار بزرگ فروش کالا هایشان ضرورت یک توطیه دیگر را در دستور کار سرمایه داری جهانی قرار داد. نشست گوادلوپ (آمریکا،انگلیس،فرانسه وآلمان) را به دلیل این واقعیت ها تدارک دیده شد و از ارتش گوش به فرمان امپریالیسم خواستند عقب نشینی کند و با شرط حفظ ارتش و سرکوب نیروهای بالنده ایران مانند کشتار سوسیال دموکرات های در تهران به دست فیودال های بزرگ (دولت پس از انقلاب مشروطه دوم به وسیله سپهدار تنکابنی و اسعد بختیاری و یپرم خان داشناک) و به دارکشیدن سوسیال دموکرات ها در تبریز به وسیله استعمار و امپریالیسم تزاری، این بار کشتار نیروهای بالنده ایران به دست حامیان خرده بورژوای مذهبی که ماهیت وابستگی به سرمایه داری – امپریالیستی را در پشت پدیده ی اسلام سیاسی خواهان دموکراسی ماهیت فاشیستی خود راپنهان کرده بود" تقیه" کاربردی شود. با گوادلوپ و پس از آن چون نتیجه مورد دل خواه را به امپریالیسم داد، صهیونیسم بال و پر بیشتر یافت و القاعده، طالبان و داعش و خلیفه گری عثمانی هم بستر به وجود آمدن را یافتند تا مزدوران سرمایه داری با ترورهای انتحاری پاسدار نظام پوسیده سرمایه داری باشند و خود از این حمایت ارتجاعی شان بی خبر بمانند. ولی خیزش های رادیکال مردمی با هیچ سرکوبی هر چند د د منشانه سر باز ایستادن در ایران را ندارند. استبداد مطلقه مانند همه ی حاکمیت های پیش از خود بیهوده تصور می کند می تواند با سرکوب صدای مردم را خاموش کند.
می بینیم هر دهه یک خیزش خونین حاکمیت دینی مستبد مطلقه را با نگرشی رادیکال تر از خیزش پیشین خود به چالش می گیرد. (از خیزش رای من کو به نفی کامل حاکمیت رسیده است)علت شکست های خیزش های مردمی خود به خودی بودن این خیزش ها و عدم آمادگی شرایط ذهنی جامعه است. درواقع به دلیل پراکندگی شرایط ذهنی جامعه (آماده نبودن شرایط ذهنی) در حالی که شرایط عینی هم چنان ژرف تر می شود، شکست غیر قابل اجتناب شده است. شرایط عقب مانده ذهنی جامعه هم ناشی ازسلطه دیکتاتوری های سلطنت و استبداد مطلقه مذهبی کنونی است که نیروهای تولید کننده ی نعمات مادی جامعه هرگز امکان شناخت مبارزه ی طبقاتی را نیافتند و هم چنان از نظر اندیشه ای در سده های میانی باقی ماندند به رغم تغییرات در شکل زندگی که مدرنیته را نشان می دهد ولی در سرشت، مساوات طلبانی واپس گرای بیش نیستند که توانایی تحمل یک دیگر را ندارند از این روی قادر به تشکیل یک جبهه نیستند. این واقعیت زمینه یک گره کور اجتماعی را فراهم کرده است که تنها با تغییرات بنیادی در شرایط ذهنی جامعه امکان دارد این گره باز شود. پراکندگی روشن اندیشان باید به سوی اتحاد و تشکیل یک جبهه برعلیه استبداد مطلقه بدل گردد، این واقعیت نقش مهم و کلیدی روشن اندیشان برای شناخت طبقاتی مبارزه را بیان می کند نقشی که برخی آن را فراموش کرده اند و برخی دیگر با عدم درک منطقی جهان بینی علمی در خلاف جهت سیر تحولات اجتماعی گام بر می دارند، به رغم دیدن خیزش های خونین خلق قهرمان ایران در سال پیش به بهانه یک جنایت دولتی، بزرگترین خیزش اجتماعی به وسیله نسلی به وجود آمد که آموزش دیده فرهنگ همین حاکمیت دینی مطلقه بودند، دختران و پسران جوانی که تنها خواهان آزادی بودند و نمی دانستند برای رسیدن به این آزادی چه ضرورت هایی را باید کاربردی کنند. با دشواری های یک سرکوب د د منشانه که در تاریخ جهان برای همیشه ثبت شده است خیزش بدون سازمان در هم ریخت و حمایت های روشنفکران دیروز از این خیزش هم بی اثر شد و نتوانست تداوم یابد زیرا جوانان آگاهی طبقاتی نداشتند و نیروهای رادیکال درغرب و شرق کشورهم با فقرجهان بینی علمی وامانده و دنباله روی این خیزش زنان ایران شدند و نیروهای بالنده در آن سوی آب هم، نتوانستند تاثیر ژرف بر سیرتحولات اجتماعی بگذارند.
به رغم این حقیقت که در ایران یک طبقه کارگر رادیکال، مبارز ولی پراکنده وجود دارد که تحت نگرش روشنفکران راه سومی در کوره راه های بن بست مبارزه شبکه ای،شورایی و مجمع عمومی سردر گم هستند. پیش گامان رادیکال جامعه حداقل باید با کمک فضای مجازی این عقب ماندگی شرایط ذهنی جامعه را به چالش بگیرند و امکان باز تولید آن را فراهم کنند. دیکتاتوری و پس از آن استبداد مطلقه امکان آموزش شناخت علمی و مطالعه تجربیات تاریخی نسل های مبارز پیشین را نداده اند به گونه ای که مردم حتا آن هایی که مدرک دکترا را بر خود بار کرده اند، بیشتر خرافه پرست هستند در حالی که با شیوه دیالکتیکی دانش را آموخته اند با شیوه ایدآلیستی می اندیشند و پدیده های اجتماعی را متا فیزیکی بررسی می کنند و باور ندارند پدیده ها بر هم تاثیری متقابل دارند و نمی دانند حرکت دینامیکی پدیده های طبیعی و اجتماعی ناشی از نبرد بی امان تضاد های درونی آن ست، این فاجعه واپس گرایی شرایط ذهنی جامعه ماست.
با تداوم مناسبات تعدیل ساختاری و خصوصی سازی خیزش های بزرگی در راه است ولی شرایط عینی جامعه در انتظار خواب شرایط ذهنی ش باقی نمی ماند، باید از درس های شکست خورده ی انقلاب بزرگ کارگران و زحمت کشان مردم آلمان در پایان جنگ جهانی اول که باعث ظهور نازیسم شد، اموخت ( به کتاب جهان در میان دو جنگ اثر ژاک بتوا- مشن مراجعه گردد) و درس های خیزش های خونین مردم ایران در این یک صد ساله تاریخ معاصر آموخت، درس هایی که پس از این همه فراز و نشیب مبارزات خلق ها ایران، روشنفکران و پیشگامان خلق نتوانستند بیاموزند.
ناصر آقاجری
16 مهرماه 1402