ترجمه. کاوه آیلین
آلکسی بلوف
تاریخ را نمی توان تغییر داد، لیکن می توان آن را بازنویسی کرد؟
ارزیابیهای «ارنست تلمان» از ماهیت «سوسیال فاشیستی» سوسیال دموکراتهای آلمان امروز هم بجا و عادلانه است.
آلمان، نوامبر 2023. در مقابل یادواره ای که اخیراً (در سال 2021) بازسازی شده و به رئیس کمیته مرکزی حزب کمونیست آلمان (ک.پ.د.) «ارنست تلمان» اختصاص یافته است، چهار غرفه اطلاعاتی در انتقاد از خود «تلمان» و جمهوری دموکراتیک آلمان نصب شد، که اتفاقاً رهبر کمونیست های آلمانی اوایل سده بیست هیچ ربطی به آن ندارد. بر اساس اطلاعات منتشر شده در غرفه ها، «تلمان» مقصر انشعاب در جنبش کارگری آلمان و همچنین رویارویی بین حزب سوسیال دمکرات آلمان و حزب سوسیال دموکرات مستقل آلمان است که موجبات و پیش شرط هایی را برای بی ثبات سازی جمهوری وایمار و صعود حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان بوجود آورده است. خب تعبیر جالبی است. اما برای آنکه بفهیم تا چه اندازه درست است، پیشنهاد میکنم این کلمات و نشانه های اختصاری پیچیده و در عین حال وقایعی را که تقریباً صد سال پیش روی دادهاند، بررسی و درک کنیم. بنابراین، حزب سوسیال دموکرات آلمان، که قدیمی ترین نیروی سیاسی در آلمان فدرال است، پیشینه آن به آغاز سده 19 باز می گردد. علیرغم این واقعیت که حزب سوسیال دموکرات آلمان بر پایه اتحاد چندین اتحادیه کارگری ایجاد شد، به طور کلی، هرگز یک حزب کارگری نبود و در رهبری آن یک نماینده طبقه کارگر و از اندیشه پردازان - روشنفکران وجود نداشت. علاوه بر این، مشکلات جنبش کارگری تا اندازه ای سوسیال دموکرات ها را نگران میکرد. و به بیانی دقیق تر، آنها صرفاً از کارگران به عنوان نیروی محرکه برای رسیدن به اهداف سیاسی خود استفاده میکردند. گذشته از این، در خود این اهداف هیچ چیز نکوهیده و ناپسند وجود نداشت. وظیفه حزب سوسیال دمکرات آلمان بهبود شرایط کار (نه تنها کارگران، بلکه همه کارکنان استخدام شده) بود، اما نه از طریق گذار به یک سیستم اقتصادی سوسیالیستی و تغییر اشکال مالکیت بر ابزار تولید، بلکه از طریق آموزش، آنطور که امروز هم گفته می شود، تجارت و کسب و کار مسئولانه- اجتماعی.
سوسیال دموکرات های آلمان همیشه از سرمایه داری تا اندازه ای با چهره انسانی دفاع کردهاند: سیستم اجتماعی قدرتمند، سیستم مالیاتی مترقی، اتحادیه های کارگری، قراردادهای تعرفه ای، کار استاندارد شده، حق تضمین شده برای استراحت، و همین. در نتیجه، پس از جنگ جهانی دوم مشابه سرمایه داری، از جمله با تلاشهای پیروان مستقیم همان حزب سوسیال دمکرات آلمان، در آلمان ساخته شد. بنابراین، درباره کشمکش و اختلاف نظر درون حزب سوسیال دموکرات، که یک بخش آن می خواست، در واقع خرده بورژوایی باقی بماند، مسیر تحول تکاملی را دنبال کرد، و بخش دوم، که جدا شد و به حزب سوسیال دموکرات مستقل آلمان تبدیل شد و «ارنست تلمان» کمونیست که آرزوی تغییرات سریعتر و انقلابی را داشت، هیچ ربطی به آن ندارد. تا آنجا که به اتهام انشعاب جنبش کارگری مربوط می شود (آنطور که پیشتر گفتم حزب سوسیال دمکرات آلمان از آن بسیار دور بود) پس این امر به طور کلی بی معنی و مزخرف است. آنها راههای توسعه جامعه آلمان و هدف نهایی این توسعه را بسیار متفاوت می دیدند. برخی (سوسیال دمکرات ها) – برای جامعه بورژوایی با حقوق و مسئولیت های قانونی تنظیم شده نمایندگان طبقات مختلف بودند، و برخی دیگر (کمونیست ها) – برای ساخت آلمان سوسیالیستی بودند که اتحاد جماهیر شوروی قرار بود الگویی برای آن باشد. بنابراین ادغام حزب سوسیال دمکرات آلمان و حزب کمونیست آلمان(کا.پ.د.) معادل یک اتحاد غیرطبیعی بین جوجه تیغی و مار است، که در نتیجه آن ، طبق یک شوخی معروف، فقط می توان کلاف سیم خاردار را بدست آورد. گذشته از این، در واقعیت های آلمان آغاز سده گذشته، این شوخی پایان غم انگیزی داشت. خوب، اکنون موضوع مهم و اصلی، ملامت وسرزنش «تلمان» به خاطر ایجاد پیش شرطی برای صعود و برآمدن ناسیونال سوسیالیست ها (حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان) است. از دیدگاه علم تاریخ، من بی شک به نظریه نقش شخصیت در تاریخ پایبند هستم. پیش شرط های عینی، گرایشات جهانی، روند تاریخی - البته همه اینها روی می دهند، اما عمل و پراتیک ثابت میکند که وقتی، تحت شرایط کم و بیش مشابه، «دنگ شیائوپینگ» نه چندان متعارف، در جای «گارباچف» معمولی قرار می گیرد، پس به جای فروپاشی یک کشور بزرگ، چند ملیتی و پیچیده، ما رهبر دنیای جدیدی را بدست می آوریم که جای آمریکا را گرفته و مدعی عنوان هژمون جهانی است.
با این وجود، تا آنجا که به قدرت رسیدن نازی ها مربوط است، اگر بخواهیم به دنبال مقصران رقابتی بگردیم، آنگاه احتمال بیشتری وجود دارد که در صفوف خود سوسیال دموکرات ها باشد، نه در میان کمونیست ها، که تا آخر با "پیراهن قهوه ای ها" جنگیدند. برای روشن شدن موضع شاید حرف را به خود متهم بدهم. «تلمان» در دوازدهمین کنگره حزب کمونیست آلمان (کا.پ.د.) در مورد رویدادهای خونین 1-3 مه 1929، که به نام ماه مه خونین در تاریخ ثبت شد، اظهار داشت: «ما باید ببینیم که در حال حاضر (...) سوسیال دموکراسی نه تنها بزرگترین دشمن کمونیسم در جنبش کارگری است، بلکه قوی ترین اهرم جنبش سوسیال فاشیستی و اقدامات ارتجاعی در همه عرصه های زندگی اجتماعی است». در آن زمان پلیس برلین به رهبری «کارل فردریش زورگیبل» ، عضو حزب سوسیال دمکرات آلمان، علیه شرکت کنندگان در تظاهرات غیرمجاز ماه مه از سلاح گرم استفاده کرد. در نتیجه 30 کشته، بیش از 200 زخمی و بیش از 1200 تظاهرکننده دستگیر شدند که اکثر آنها اعضای همان جنبش کارگری آلمان بودند. باز در پاییز سال 1925، زمانی که کمیته مرکزی حزب کمونیست آلمان (کا.پ.د.) به رهبری حزب سوسیال دمکرات آلمان پیشنهاد داد تا لیستهای مشترکی را برای انتخابات پارلمانهای ایالتی تهیه کند، این سوسیال دموکراتها بودند که این ایده را بخاک سپردند. در سال 1928، زمانی که در نتیجه انتخابات "رایشستاگ" حزب سوسیال دمکرات آلمان 153 کرسی از 491 کرسی را به دست آورد، برندگان این انتخابات ترجیح دادند ائتلافی را نه با کمونیست های «تلمان» که دارای 54 کرسی بودند، بلکه با احزاب مرکزی و حتی جناح راست ایجاد کنند که در نتیجه دولت جدید امکانات برای اعمال اصلاحات مهم و قابل توجه در حوزه روابط کار و حقوق کارگران را محدود کرد. خوب، در نهایت نتیجه سیاست هایی که کابینه وزیران تحت رهبری سوسیال دموکرات ها در پیش گرفتند، به قدرت رسیدن نازی ها در سال ۱۹۳۳ بود. در ضمن، پس از منصوب شدن هیتلر به صدراعظمی رایش، کمونیست ها سعی کردند یک جنبش اعتراضی را سازماندهی کنند و اعضای حزب سوسیال دمکرات آلمان را در آن شرکت دهند، اما، افسوس، این جنبش اعتراضی ناموفق بود. در نتیجه، پس از تحریک با آتش زدن "رایشستاگ"، که در شب 27-28 فوریه 1933 روی داد، «تلمان» دستگیر شد و پس از مدتها آوارگی و سرگردانی در زندان ها، به اردوگاه کار اجباری "بوخنوالد" فرستاده شد و در شب 18 آگوست 1944 توسط نازی ها کشته شد وهمه چیز را نتیجه یک حادثه در زمان حمله هوایی متفقین وانمود کردند. در مورد برخورد و نگرش مغرضانه دولتهای آلمان فدرال نسبت به شخصیت «ارنست تلمان» نیز گویای سرنوشت «ویلهلم اتو»، رهبر تیم اعدام اردوگاه کار اجباری است. در سال 1986، پس از سال ها تلاش ناموفق، همسر و دختر رهبر کمونیست های آلمان موفق شدند این دژخیم را به دادگاه بکشانند. «اتو» به دلیل همدستی در قتل «تلمان» به چهار سال زندان محکوم شد. اما سپس، این حکم را لغو کردند و در جریان جلسه یک دادرسی جدید به این نتیجه رسیدند که شرایط مرگ «تلمان» را نمی توان به طور موثق مشخص و اثبات کرد.
این مقاله به هیچ وجه تلاشی برای عیب پوشی «تلمان» نیست. او همانند هر شخصیتی که در تاریخ اثری از خود بر جای گذاشته است، فردی مبهم و بحث برانگیز بود. در برخی چیزها اشتباه کرده، در جاهایی ناپیگیر بوده و غیره. نکته گویا این است که «استالین» مورد مربوط به آزادی «تلمان» را در پروتکلهای محرمانه پیمان "مولوتوف- ریبنتروپ" در نظر نگرفته است. رئیس کمینترن و رهبر کمونیستهای بلغارستان، «گئورگی دیمیتروف»، در دفتر خاطرات خود گفتوگو با استالین را شرح داد و در آن تصمیم خود را چنین توضیح داده است. " به وضوح «تلمان» در آنجا به شیوههای مختلف بررسی می شود. او یک مارکسیست اصولگرا نیست و نامه های او گواه تأثیر ایدئولوژی فاشیستی است. او در مورد پلوتوکرات ها نوشته است و معتقد بود که انگلیس شکست خورده است – حماقت است!.. آنها قصد کشتن او را ندارند ، زیرا آنها به وضوح امیدوارند که در صورت لزوم بتوانند از او به عنوان یک کمونیست "معقول" استفاده کنند ..." پایان نقل قول. و با این وجود«تلمان» را کشتند و امروز تلاش می کنند تا یاد و خاطره او را هم بکشند. و البته قضیه در مورد سوسیال دموکراسی یا سرنوشت جنبش کارگری آلمان در پایان دهه 20 سده گذشته نیست. از «تلمان» دارند انتقام می گیرند. به خاطر نزدیکی به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، بخاطر رابطه با روس ها، بخاطر تقبیح و نکوهش لیبرال دموکراسی انتقام می گیرند و آنطور که تاریخ نشان میدهد، این نخستین پله از نردبان نزولی است که منجر به استقرار رژیم نازی می شود. پلکانی که اروپای زمانی با فرهنگ اکنون آشکارا در آن گام می گذارد.
نشریه الکترونیکی موسسه فرهنگ راهبردی