دنیا در آستانه دگرگونی سیاست قدرتهای جهانی
بخش اول
در حالی که دنیای تک قطبی ساخته غرب آهسته ولی پیوسته به ورطه سقوط میلغزد، اکنون بیش از پیش روشنتر میشود که ایالات متحده «هژمون» از کدام جنس است. امروز، همچون گذشته، این کشور از تصمیمات سازمانهای بینالمللی که خود ایجاد کرده است تبعیت نمیکند و هر مشکلی را تنها با توسل به نیروی بیرحم نظامی حل میکند. همزمان واشنگتن و نیروهای مسلح آن صدها هزارنفر را در سرتاسر جهان مصون از مجازات و بیهیچ شرمی میکشند و معلول میکنند.
کافی است به خاطر آوریم که ایالات متحده «دموکراتیک» در طول جنگ دوم جهانی در ژاپن و در آلمان چه کرد، و پس از آن در ویتنام، سراسر کشور را با سلاحهای شیمیائی (عامل نارنجی، سم گیاهکُش) غرق و آلوده کرد. کافی است بهیاد آوریم چگونه ارتش ایالات متحده در سرتاسر جهان از یوگسلاوی، گرانادا، پاناما و نیکاراگوئه گرفته تا افغانستان، عراق، سوریه و لیبی مرتکب جنایت شده است. مجمع عمومی سازمان ملل تهاجم ایالات متحده به تمام کشورهای یاد شده را غیرقانونی و نقض آشکار قوانین بینالمللی تشخیص داده است. میلیونها نفر از این اقدامات آمریکا آسیب دیدهاند. اما این - هژمون، یا بهتر است بگوئیم دسته تروریستها و دزدان بینالمللی - از بابت این جنایات خود مورد هیچ مجازاتی قرار نگرفته است. به علاوه، آمریکا به طور یکجانبه از همه معاهدات بینالمللی مربوط به تسلیحات خارج شده است.
هر روز تعداد بیشتری از دانشمندان علوم سیاسی، دیپلماتها و روزنامهنگاران بهوضوح از مضر بودن این سیاستهای آمریکا آگاه میشوند. و مقالات بیشتر و بیشتری در مطبوعات منتشر میشوند که بهشدت از این سیاست انتقاد میکنند و خواهان ایجاد جهان چند قطبی میشوند. در این ارتباط، مقاله پروفسو محیالدین آتمان استاد روابط بینالملل در دانشگاه علوم اجتماعی آنکارا و سردبیر اینسایت ترکیه شایان توجه است. وی بهویژه، وی بهدرستی یادآور میشود که پس از فروپاشاندن اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد، کشورهای غربی به سازمانها و قوانین بینالمللی کمتر اهمیت دادند. به عبارت دیگر، هر زمان که تصمیمات آنها با منافع کشورهای غربی مطابقت نداشت به سادگی آنها را نادیده گرفتند. پس از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱، بهخصوص پس از تجاوز به عراق در سال ۲۰۰۳، آمریکا سازمانهای بینالمللی، قوانین بینالمللی و قواعد بینالمللی را نادیده گرفت و در عوض سیاستهای یکجانبهای را برگزید. از آن هنگام به بعد، کشورهای غربی در عرصه سیاست بینالملل هر چه بیشتر با چالشها و مشکلات مواجه شدند و تصمیمات سازمانهای بینالمللی و اصول حقوق بینالملل را بیشتر نادیده گرفتند.
سرانجام لحظهای فرا رسید که سازمانهای بینالمللی ایجاد شده از سوی غرب دیگر منافع کشورهای دیگر را در نظر نمیگرفتند، بلکه منافع آنها را محدود میکردند. ظهور جنوب جهانی و افزایش شمار کشورهای مخالف سیاستهای غرب تعادل قدرت را در سازمانهای بینالمللی برهم زد. آمریکا و دیگر کشورهای غربی در درون سازمان ملل و بسیاری از سازمانهای دیگر به اقلیت تبدیل شدند. برای نمونه، واشنگتن از تصمیم و فعالیتهای آژانسهای تخصصی سازمان ملل ناخرسند است. خروج آمریکا از عضویت سازمان یونسکو به برخی از تصمیمات این سازمان درباره اماکن میراث فرهنگی فلسطین مربوط میشد.
در حالی که کشورهای جنوب جهانی میکوشند مسائل جهانی را از طریق مکانیسمهای مبتنی بر قانون حل و فصل کنند، کشورهای غربی به طور دائم اصول حل و فصل سازمانهای بینالمللی را نقض، و تنها سیاستهای مفید به منافع خود را دنبال میکنند.
پروفسور محیالدین آتامان در مقاله یادشده با اشاره به اقدامات جنایتکارانه جاری اسرائیل و سیاستهای نسلکشی مورد حمایت آمریکا و اتحادیه اروپا میافزاید: «این آخرین میخ بر تابوت سازمانهای بینالمللی، عمدتاً بهخاطر سیاستهای این کشورها است. نخست، واشنگتن اشغال اورشلیم شرقی و بلندیهای جولان را در نقض قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و اصول قوانین بینالمللی به رسمیت میشناسد. سپس، کشورهای غربی از همه خط قرمزهای جاری نظام بینالمللی و ارزشهای جهانی بشر تخطی میکنند و نسبت به همه جنایات اسرائیل نرمش نشان میدهند.»
نویسنده معتقد است که «غرب یک دوره ویرانگر را در سازمانهای بینالمللی آغاز کرده است و حفاظتِ تنها از یک منطقه غیرممکن است، زیرا همه ما به هم پیوند خوردهایم. غرب دیگر قادر نیست این دور جدید خشونت را مهار کند. لازم است دولتهای جهان بهویژه کشورهای غربی به هنجارها و قوانین جا افتاده پیشین باز گردند. همزمان، افکار عمومی جهان، از جمله افکار عمومی در کشورهای غربی باید اقدامات عاجل علیه اسرائیل و نگهبانانش انجام دهند.»
امروز، اسرائیل با رضایت غرب هرچه از دستش بر میآید در نوار غزه انجام میدهد. نیروهای مسلح اسرائیل با بمباران تمامفرش غزه و با استفاده از پیشرفتهترین سلاحهای تکنولوژیکی به کشتار نوزادان، کودکان، زنان، سالمندان، دانشجویان، روزنامهنگاران و رهبران مذهبی ادامه میدهند. آنها همه چیز را، بدون استثنا، بمباران میکنند: آپارتمانها، بیمارستانها، آمبولانسها، مدارس، مساجد و کلیساها. سازمانهای بینالمللی هرگز این چنین ضعیف و بیاثر نبودهاند. متاسفانه هیچ سازمان بینالمللی قادر به جلوگیری از نسلکشی زنده و بلاوقفه علیه فلسطینیان نیست. به نظر میرسد که اصل نسبتاً مؤخر R2P «مسؤولیت محافظت» نیز اکنون جای خود را در قفسههای غبارآلود تاریخ خواهد یافت.
ظاهراً، هدف آمریکائیها چون قصد دارند «شکل نظامی» خود را حفظ کنند، مرتب به حملات موشکی، هرچند ناموفق، دست میزنند. وزیر خارجه روسیه، سرگی لاورف، میگوید: «هیچ کس به کسی اجازه نداده است تا یمن را بمباران کند. اظهارات تبرئه کنندهای که از واشنگتن منتشر میشود، بسیار رقتانگیز هستند.» پیشبینی در مورد امکان گفت و گو بین حوثیها و واشنگتن در حال حاضر دشوار است. به نظر بسیاری از سیاستمداران، نکته مهم توقف تجاوز به یمن است زیرا هرچه آمریکائیها و انگلیسیها بیشتر یمن را بمباران کنند، حوثیها تمایل کمتری به گفتگو برای توافق نشان میدهند.
ایون بلارا دبیرکل حزب پودموس، پدرو سانچس،نخستوزیر اسپانیا را بهخاطر «درگیر کردن» کشورش در «جنگ علیه یمن» محکوم کرد. وی گفت، موضع رسمی مادرید، حمایت از عملیات آمریکا و بریتانیا علیه حوثیها در دریای سرخ است. اظهارات شدید وی در تظاهرات مردم در مرکز پایتخت اسپانیا در حمایت از فلسطین ایراد شد. بر اساس نظر مقامات رسمی بیش از ۲۵،۰۰۰ نفر در تظاهرات مادرید شرکت داشتند. همزمان گردهمائیهایی نه تنها در مادرید بلکه در دهها شهر دیگر در سراسر اسپانیا برگزار شد.
از آغاز نسل کشی اسرائیل تا به حال، کل غرب، به استثنای چند مورد، درباره کشتار در غزه سکوت اختیار کرده است. جوزف بورل، رئیس روابط خارجی اتحادیه اروپا، یکی از کسانی بود که سکوت را شکست و گفت، «فکر میکنم محروم کردن غیرنظامیان از نیازهای اولیه - آب، غذا، دارو، و همه چیز - این به نظر میرسد نقض قوانین بینالمللی باشد.» خب، این یعنی چه؟ واشنگتن و خود جو بایدن به دنیا اعلام میکنند که تنها «اسرائیل حق دفاع از خود را دارد»، در حالی که همین رئیسجمهور ترجیح میدهد در مورد مردم صلحجوی فلسطین سکوت کند، و هر روز محمولههای سلاحهای بیشتر و بیشتری برای بمباران شهرها، شهرکها, اردوگاههای پناهندگان و حمله به کاروانهای کمکهای انساندوستانه به غزه، برای اسرائیل بفرستد. بسیاری از دولتهای آمریکا به ریاکاری و انحراف در اقدامات آشکار متوسل شدهاند، اما آنچه دولت فعلی جو بایدن انجام میدهد کاملاً غیرمنتظره است.
اودو جود ایلو، مدیر اجرائی سازمان غیرنظامیان در جنگ، متولد نیجریه، تنها یکی از چهرههای آفریقائی است که این هشدار را داده است. وی میگوید: «اکنون ما در وضعیتی به سر میبریم که هویت متجاوز یا هویت قربانیِ تجاوز تعیین میکند که دنیا چگونه واکنش نشان دهد، و نمیتوان حافظ یک سیستم دفاعی بینالمللی بود که در آن استثنا وجود داشته باشد.» وی میافزاید، در نتیجه احترام به قوانین بینالمللی به خاطر سیاستهای غرب، به خصوص آمریکا، از بین خواهد رفت.
وزیر خارجه مصر، سامح شُکری، به زبان آرامتری گفت: «جنوب جهانی تحولات در این درگیری را که از سوی غرب به رهبری آمریکا به راه افتاده است، از نزدیک زیر نظر دارد و مقایسه میکند و به باور من، اعتماد خود را نسبت به ارزشهائی مورد ادعای شمال جهانی، از دست میدهد. این وضعیت بسیار خطرناکی است، زیرا میتواند به فروپاشی نظم جهانی منجر شود.»
لؤئیس ایناسیو لولا دا سیلوا، رئیس جمهور برزیل و رئیس فعلی جی ۲۰ به شبکه صدای جنوب جهانی در ماه نوامبر گذشته گفت که لازم است «اولویت حقوق بینالملل، از جمله حقوق بشردوستانه بدون استانداردهای دوگانه یا اقدامات یکجانبهای که آمریکا در تلاش است انجام دهد، برای همه بهطور مساوی اعاده و اعمال شود.»
جولیَن بارنز ـ دیسی از شورای روابط خارجی اروپا معتقد است که آسیبی که خود ایالات متحده به اعتبار آمریکا وارد کرده است ممکن است در نهایت نه در جنوب جهانی بلکه در خود غرب احساس شود.
امروز ایالات متحده حکم سازِ قوانین و معاهدات بینالمللی است. آنها حامی سرسخت اجرا و پایبندی به آن (قوانین) هستند. اما، خودشان مشکلساز اصلی هستند. آمریکائیها بر این باورند که اگر یک معاهده یا یک سند، آنها را دچار مشکل سازد، حق دارند آن را به دلخواه خود بازسازی کنند یا به طور کلی سند را فسخ کنند. اما، همانطور که پوتین اشاره کرد، جهان دستخوش تغییرات اساسی است. ماهیت تغییرات این است که جهان تک قطبی گذشته با نظم جهانی جدید، عادلانهتر و چند قطبی جایگزین میشود. فکر میکنم این دیگر برای همه روشن شده است. طبعاً یک چنین فرایند اساسیای آسان نخواهد بود، اما عینی است، و مایلم تأکید کنم، غیرقابل بازگشت است.
بخش دوم
بسیاری از سیاستمداران بهخوبی آگاهند که غرب با سیاستهای خودخواهانهاش، بهویژه در تحریمهای ضد روسیه، و مبارزه با آن چه ضربه شدیدی به خود وارد کرده و اعتبارش را در میان بسیاری از کشورهای جهان تضعیف کرده است. کارین کنسیل، وزیر امور خارجه اتریش، پیامدهای تحریمهای غیر قانونی ضد روسیه را در شبکه تلویریونی تیآرتی ترکیه برشمرد. بنا بر اظهارات کنسیل، بسیاری از کشورها با مشاهده تحریمها علیه روسیه، چنین فرض میکنند که این اتفاق میتواند برای آنان نیز رخ دهد. وی با گفتن اینکه: «من میگویم که اعتماد به بسیاری از نهادها از بین رفته است. و اینها ضررهای اصلی هستند. زیرا اعتماد را نمیتوان خرید. این چیزی است که باید کسب شود» و علیرغم همه تلاشهای آمریکا و اقمار آن، هدف اصلی محدودیتها علیه روسیه محقق نشده است. به گفته وی، روسیه رفتار خود را تغییر نداده است و قاطعانه به مسیر دوستی خود با سایر کشورها و مردم، برای حل وفصل هرگونه اختلاف بر سر میز مذاکره ادامه میدهد، نه در میدان جنگ، آن طور که آمریکا در اولین فرصت انجام میدهد. کارین کنسیل در دسامبر گذشته گفت که کشورهای خلیج (فارس) و چین از تحریمهای غرب علیه روسیه و مسدود کردن دارائیهای روسیه متحیر و آزرده خاطر شدهاند. به همین نحو، ریاکاری آشکار ملی آمریکا میتواند بهای گزافی را در قالب اعتماد از دست رفته، آسیب به اعتبار جهانی، و کاهش عزت نفس برای هژمون سابق جهانی در پی داشته باشد.
روسیه در ماه مارس گذشته، بر مبنای وضعیت نوین، سیاست جدیدی تحت عنوان «مفهوم سیاست خارجی» اتخاذ کرد. وجه تمایز این ایده این است که، برای نخستین بار، این سند برنامه به صراحت و بدون ابهام مبارزه با ایالات متحده را به عنوان یکی از مهمترین وظایف خود ثبت کرده است. به منظور تسهیل انطباق نظم جهانی با واقعیتهای یک جهان چند قطبی، فدراسیون روسیه در نظر دارد به موارد زیر توجه داشته باشد.
از میان بردن بقایای تسلط ایالات متحده و سایر کشورهای غیردوست در امور جهانی، شرایطی را برای هر کشوری فراهم میآورد تا از جاهطلبیهای نواستعماری و هژمونیک دست بردارد. سرگی لاورف، وزیر امور خارجه روسیه، در یک کنفرانس مطبوعاتی درباره نتایح دیپلماسی روسیه در سال ۲۰۲۳ گفت: روسیه در سال ۲۰۲۴ قصد دارد از هرگونه وابستگی به غرب خلاص شود.
آزادی بیان برای کاخ سفید و وزارت خارجه مدتهاست که واژهای خالی از معنا بوده است. رسانه به اصطلاح آزاد و مستقل یک ماشین تبلیغاتی برای «شستشوی مغزی» آمریکائیها و کسانی در جهان است که هنوز به مزخرفات آمریکائی باور دارند. دسترسی به اطلاعات و کثرت افکار برای شرکتهای خصوصی که بهطور کامل از سوی نمایندگان سرویسهای اطلاعاتی کنترل میشوند، اهمیتی ندارد. برای آنان هیچ هزینهای ندارد که حتی مفاد کلیدی قوانین داخلی را نقض کنند، در حالی که نخستین متمم قانون اساسی آمریکا دولت فدرال را از ممانعت از ابراز عقیده، یا مجازات کسی به خاطر آنچه میگوید، منع میکند.
این موضوع به ویژه حالا در جریان سانسور برنامه تلویزیونی بسوگون از نیکیتا میخالکوف رئیس اتحادیه سینماگران و هنرمندان مردم روسیه با اتهامات سیاسی از سوی یوتیوب، خود را نشان داد. به گفته وی، علیرغم اینکه موضوعات مطرح شده در این برنامه برای غرب جمعی حاد، ناراحتکننده و حتی ترسناک بوده است، جای شگفتی است که این برنامه توانست برای مدتی طولانی در یوتیوب دوام داشته باشد.
بر اساس این واقعیت، واشنگتن به تعهدات بینالمللی برای تضمین آزادی بیان «اهمیتی قائل نیست.» و تصمیم مدیریت یوتیوب تحت فشار مقامات رسمی آمریکا، نمونه کلاسیک سانسور سیاسی و تجلی عدم تحمل آسیبشناختی غرب نسبت به عقاید دیگران است.
سرگی لاورف در دسامبر گذشته در گردهمآیی دوحه گفت، در زمانی که بسیاری از کشورهای در حال توسعه به «نظم بینالمللی مبتنی بر قانون» مشکوک هستند، «قوانینی که هرگز منتشر نشدهاند، و هرگز از سوی کسی اعلام نشده است، بسته به این که غرب در چه مقطع خاصی از تاریخ مدرن دقیقاً به چه چیزی نیاز دارد، اعمال میشود.» عملکرد گزینشی آمریکا، در بسیاری از کشورهای جنوب جهانی چنین درک میشود که احتمالاً منجر به بازنگری گستردهتری خواهد شد. در گذشته، اغلب به مسئله فلسطین به عنوان یک مورد خاص تاریخی در سیاست جهانی و به عنوان یک حق ویژه شناختهشده برای آمریکا نگاه میشد. اما اکنون، چنان که کارشناس اسرائیلی دانیال لِوی میگوید، این مسئله «به مرکز آنچه برخی آن را بحران چند وجهی مینامند، تبدیل شده است.» لِوی میگوید: «انحصار آمریکا [بر سرنوشت غزه] با دنیایی که در آن زندگی میکنیم و ژئوپلیتیک مدرن همخوانی ندارد. اتفاق مهم و جالبی که در این زمینه رخ داده است و حتی شاید مایه امیدواری باشد ،این است که برای بسیاری از مناطق به اصطلاح جنوب جهانی و در بسیاری از شهرهای غرب، فلسطین اکنون به نوعی فضای نمادین تبدیل شده است. این نوعی تجسم قیام علیه ریاکاری غرب، علیه نظم غیرقابل پذیرش جهانی، و علیه نظم پسا استعماری است.»
اما دیگر اثری از دوران استعماری و پسا استعماری گذشته باقی نمانده است. کشورهای جنوب جهانی و کسانی که آنها را رهبری میکنند، بیش از پیش در یک مارش سرنوشتساز و پیروزمند به صحنه جهانی وارد میشوند. در این راستا، گروه کشورهای موسوم به بریکس، گردهمائی غیررسمی کشورهای عمدتاً درحال توسعه و پویا که تحت هدایت پوتین ایجاد شده است، نقش ویژهای ایفا میکنند . به عبارت دیگر، این پلاتفرمی است برای تحکیم همکاریهای همه جانبه میان کشورهائی که اقتصادشان توان بالائی برای رشد دارند. در حال حاضر این گروه شامل ده کشورِ برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی، امارات، عربستان سعودی، ایران، مصر و اتیوپی میشود. هم اکنون شاهد ظهور مراکز قدرت در آسیا، آمریکای لاتین و غرب آسیا هستیم. بهطور کلی دنیا دستخوش دگر گونیهای اساسی است، و اغراق نیست اگر بگوئیم که سرنوشت آینده نظم جهان در حال شکل گرفتن است. مدل مصرف گرایانه تمدن غرب که رونق آن برای سالهای متمادی به هزینه سایر کشورها با از بین بردن منابع و با بیتوجهی کامل به منافع کشورهای صاحب آن منابع تضمین میشد، به گذشته تعلق دارد. در این راستا، کشورهای بریکس برخلاف کشورهای عضو ناتو به رهبری آمریکا، میتوانند نقش تثبیتکننده مهمی در روابط بینالملل داشته باشند.
ائتلاف آتلانتیک شمالی، اکنون در حال اجرای بزرگترین رزمایش نظامی پس از جنگ سرد به نام «مدافع مصمم ۲۰۲۴» در اروپا است تا عملاً سناریوی یک جنگ تمامعیار با روسیه را بررسی کند. احتمال یک چنین رخداد فاجعهباری از سوی مقامات بالای رسمی ناتو بیش از پیش بیان میشود، و مردم کشورهایشان را به سمت روانپریشی پیش از جنگ سوق میدهند. این شرایط، گستردگی مانورهای ناتو، و نیت استراتژیک آنها نگرانی منطقی مسکو را که از نزدیک روند تحریکآمیز بروکسل را زیر نظر دارد، موجب میشود.
ژنرال کریستوفر کاوولی، فرمانده عالی متحدین اروپا، آغاز رزمایش را اعلام کرد. بنا بر گفته وی، این مانورها تا ماه مه ادامه خواهد داشت و «بزرگترین رزمایش ناتو در چند دهه گذشته خواهد بود، رزمایشی که در آن تقریباً ۹۰،۰۰۰ پرسنل نظامی شامل همه ۳۱ کشور متحد و شریک خوبمان سوئد خواهد شد.» چنانکه در تارنگاشت رسمی ناتو به شکل مبهمی بیان شده است، هدف از مانورها «نشان دادن قابلیت تقویت اُرو ـآتلانتیک از طریق انتقال نیروها از منطقه آمریکای شمالی به ماورأ آتلانتیک» برای «دفاع از یکدیگر، ارزشهای خود و یک دنیای مبتنی بر قانون است.»
تقویت قابلیتهای نظامی اتحاد اروپا «در قالب جنگ شبیهسازیشده با رقیبِ تقریباً به همان انداره قدرتمند» صورت خواهد گرفت. به عبارت دیگر، ناتو تنها «با اعصاب بازی نمیکند،» بلکه در واقع آشکارا برای جنگ با روسیه آماده میشود. که البته به خودی خود کشف تازهای نیست، چرا که منطق وجود بلوک سیاسی نظامی غرب که در سال ۱۹۴۹ به وجود آمد - باز ماندهای از جنگ سرد - همیشه مقابله با روسیه بوده است. این نمونه بارز دیگری از فعالیتهای کشورهای ناتو به رهبری آمریکای «دموکراتیک» برای به دست گرفتن کنترل کامل است.
به گفته پروفسور محیالدین آتامان، سال ۲۰۲۴، برای همه کشورها سال بسیار دشواری خواهد بود. به هر حال کشورهای غربی دوران مخربی را در سیاستهای بینالملل آغاز کردهاند. در دنیای وابسته امروز، محدود کردن رنج و بیعدالتی به یک منطقه یا ناحیه غیرممکن است. دیر یا زود موج جدیدی از خشونت به گوشه وکنار جهان خواهد رسید. در نهایت، بدون شک همه کشورها تحت تأثیر این واقعیتهای جدید قرار خواهند گرفت. غرب، برخلاف انتظارش، قادر نخواهد بود دور جدید خشونتها را کنترل کند. سیاستهای غرب به بازگشت به حالت عادی، یعنی عقلانیت، نیاز فوری دارد. غرب آسیا، آفریقا و دریای سرخ نیاز مبرمی به بازگشت به ثبات سیاسی دارند.
اینها دو مفهوم کاملاً متضاد از زندگی و رفتار سیاست بینالملل هستند. آمریکا و اقمار غربی آن مشتی دزدند که به بهای کشورهای دیگر زندگی میکنند، غارت میکنند و منابع طبیعی و دیگر منابع آنها را به جیب خود سرازیر میکنند. یکی از به اصطلاح غنیترین موزههای بریتانیا در لندن است که حتی یک قلم از اشیای به نمایش درآمده در آن متعلق به خود بریتانیا نیست، همه اشیا از کشورهای دیگر آورده شدهاند، یعنی: دزدیده شدهاند. هنگامی که مردم هند تقاضا کردند تا تاج معروف امپراتوری بریتانیا، تماماً ساخته شده از جواهرات هندی ساخته باز گردانده شود، پاسخ منفی بیادبانهای دریافت کردند. شبیه این ضربالمثل روسی که میگوید، «هر چه از واگن افتاده دیگه گم شده».
از سوی دیگر، کشورها و مردمی که قرنها مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند، به طور فزایندهای راه خود را بازمییابند. اینها کشورهایی هستند که به اشکال مختلف در اتحادیهها، انجمنها و سازمانهائی متحد میشوند تا با شجاعت بیشتری از منافع ملی خود دفاع کنند؛ اساس سیاستهای خود را بر اصول حُسن همجواری و زندگی مسالمتآمیز قرار دهند؛ و همه مشکلات نوظهور را با توجه به منافع همه طرفهای ذینفع و به اتفاق هم در پشت میز مذاکره پیگیری و حل وفصل کنند. در چنین دنیائی هرگز امکان نخواهد داشت که کشوری جمعیت صلحجوی کشور دیگری را در مقابل چشم همه جهانیان از بین ببرد و در آینده نیز چنین حقی را برای خود قائل باشد. نمونههای فراوانی وجود دارد: نابودی مردم صلحجوی فلسطین از سوی اسرائیل، تجاوزهای غیرقانونی آمریکا به دهها کشور جهان با اختیارهای فرا قانونی بینالمللی.
در دنیای چند قطبی ملتها خواهند آموخت که بدون جنگ و تجاوز زندگی کنند و با هزینه منابع طبیعی خود توسعه یابند و با بهکارگیری ابزارهای مدرن در اقتصاد و علوم، سطح مناسبی از رفاه را برای مردم خود ایجاد کنند. سیاره ما درحال ساختن چنین دنیائی است، زمان آن فرا رسیده است که به سلطه غرب به رهبری آمریکا پایان دهیم.
ویکتور میخین (نیو ایسترن آوتلوک / ۳۱ ژانویه ۲۰۲۴) / برگردان: م البرزی
دانش و امید، شماره ۲۲، اسفند ۱۴۰۲
- https://journal-neo.su/2024/01/31/the-world-on-the-edge-of-changing-global-power-politics-part-1/
- https://journal-neo.su/2024/02/02/the-world-on-the-edge-of-changing-global-power-politics-part-ii/